دستان مرا بگیر و رد کن

دستان مرا بگیر و رد کن
از پچ پچ کوچه‌های بن‌بست
نامت وسط ستایش عشق
از روز الست بوده و هست

ای پادشه نیازدستان
اعجاز طواف ماه و خورشید
سرخ است هنوز آسمان از
خونی که به فرق کوفه پاشید

بیراهه نمی روم اگر باز
چشم تو چراغ راه باشد
ماه تو اگر بتاید ای عشق
بگذار شبم سیاه باشد

من رو به تمام خلق گفتم
ای بغض غریب دردمندان
باید که شهید آسمان بود
در برزخ حرص نان و دندان

باید هیجان رود باشی
تا غربت سنگ را بفهمی
باید لب روزه خون بنوشی
تا سفره تنگ را بفهمی

ای تاج سر تمام گیتی
ای نام بلند اسم اعظم
ای بال رسیدن به لاهوت
ای چار گل شکوه سبزم

ای کوه تو را به درد پهلو
ای ابر تو را به چاه سوگند
ای ماه تو را به فرق خونین
ای قبله تو را به راه سوگند

من بی سرپا نیازمندم
تا دست تو را بگیرمش دست
دستان مرا بگیر و رد کن
از پچ پچ کوچه‌های بن‌بست

#علیرضا_آذر

#یا_امیر_المومنین
#حیدر
#علی_ابن_ابیطالب

#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
دیدگاه ها (۵)

آقــا جان!این بار نه برای حاجت، که فقط و فقط "دل" تنگ خودتان...

دردهای من روشن است،خودت را در سُرنگ بریز ورأسِ ساعت در من تز...

شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟تاب بی ماهی ندارد شب، نم...

سیاهی رو‌به‌رومون بود...دیگه چیزی نمی‌دیدمتمومِ راهو جون کند...

حمزه فلاح

# عنوان: اذیت‌های شیرینیادم می‌آید روزهای اول دبیو، وقتی در ...

از کوفه بیرون رفتند و حضرت فرمودند چشمت را روی هم بگذار آن م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط