عشقسیاه

#عشق_سیاه

#part8

_چیکار؟

+میخام واسه یه مدت دوست دخترم شی

_چی؟

+کری گفتم دوستدخترم شو

_ولی قربان میشه بپرسم چرا؟

+ببین مامان من داره میاد کره بهش گفتم زن دارم ولی ندارم

_عان چشم قربان

+حالا میتونی بری

ویو ته

ات رفت و قبول کرد که قراره دوستدخترم شه
مامانم فردا میاد و باید اماده شم

برش بک به فردا

ویو ته

خب قراره مامانم امروز بیا
به هیون گفتم بره ات رو بیاره

ویوات
نشسته بودم که دیدم هیون اومد گف برم پیش تهیونگ منم رفتم

+اومدی

_بله

+خدمتکارا رو صدا زدم گفتم ات رو ببرن اماده کنن

ویوات

رفتیم داخل یه اتاق و چند تا خدمتکار منو داشتن اماده میکردنـ
تموم شد رفتم پیش تهیونگ

ویوته

داشتم با گوشیم ور میرفتم که دیدم ات اومد
دروغ نشه خیلی قشن شده بود واسه چند لحظه ای بهش زل زدم به خودم اومدم و گفتم
+خب شدی
_مرسی

برش بک به اومدن مادر ته

+مامانم اومد همه بادیگاردا و خدمتکارا رفتن استقبال و بهش تعظیم کردن و بعد منو ات رفتیم

+سلام مامان

☆سلام خرسییی خودممم

+عهههه مامانننن

☆باشه(خنده

+(لبخند-)

☆راستی کو عروسم کجاس

+عجله نکن میبینیش بیا بریم تو

☆باشه

+روی مبل نشستیم و بعد ات رو صدا زدم و اومد

_تو اتاق بودم که ته صدام زد و منم رفتم

☆وایییی این عروسمه چقددد زیباسسسس

_امم سلام مادر جان

☆به به ته من چقد با سلیقس تو چقد قشنگی

_لطف دارین

+خب دیگه بشینیم


_یکم ته ومامانش صحبت کردن ومنم یهووییی


خماریییییی
دیدگاه ها (۱)

#عشق_سیاه#part10پرش بک به شبویو اتاماده شدم یه دامن بلند پوش...

#عشق_سیاه#part11ویو اتته اروم بهم نزدیک سد و دستاشو دور کمرم...

#عشق_سیاه#part7دیدم ته اومد جیغی زدم وگفتم_چرا بدون در زدن م...

#عشق_سیاه#part6داشتم خودمو خالی میکردم که یهویی ته بغلم کرد ...

ادامه ی پارت ¹¹......کای: برو یه آبی به دست و صورتت بزن بریم...

#شش_پارتی#هیونجین #درخواستی p⁵وقتی میفهمه بارداری... نگاش کر...

نام فیک: عشق مخفیPart: 56ویو ات*م. چقد حسود شدی دختر*خندهروم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط