vimin

part 10 🖤

+ خب نگفتی چرا یهو پریدی تو ماشینم

- مردشور تو و اون ماشینتو ببرن
... طلبکارا دنبالم بودن

+ آها.... جای خاصی می خوای بری ؟

- جایی برای رفتن ندارم

+ منم... هعی

- خواهشا چص ناله نکن من با تموم بدبختیم هنو امید دارم

+ امید به چی ؟ به اینکه پول طلبکارا رو بدی ؟ بعدش چی ؟ می خوای چیکار کنی ؟ بری دور دنیارو بگردی ؟

جیمین حالش گرفته شده بود اون هنوز کلی آرزو داشت ولی فک نمیکرد نتونه به آرزو هاش برسه

- هرچی بلاخره ... بلاخره....

بغضش گرفته بود واقعا نمی‌دونست باید چیکار کنه خودشو بغل کرد و سرش و به شیشه تکیه داد شاید کمی خواب حالشو بهتر می‌کرد

وی ویو :

شاید زیاده روی کردم آره زیاده روی کردم اه خدا لعنتش کنه
اعصابش خورد بود چون همه رو همیشه و در هر زمانی نا امید می کرد و بعدشم کلی خود خوری
برگشت سمت جیمین که دید خوابه
+ اوه چقدر کیوته
چشاش گرد شد و تازه متوجه حرفی که زده بود شد
+ چ..چیییی کیوت ؟؟؟ این .. این چی بود من گفتم
سرش و به چپ و راست تکون داد تا افکار فانتزیی که داشت از سرش بره بیرون
نسبتا از شر افکارش راحت شده بود برای همین یه آهنگ ملایم پلی کرد و به رانندگیش ادامه داد

.....

بعد از یک ساعت رانندگی بلاخره به

یه پمپ بنزین رسیدن ماشین تو جایگاه بنزین پارک کرد و سمت جیمین چرخید
+ هوی پاشو

- اه ولم کن




+ دارم میگم پاشووووو




- بمیریییی اه

بلند شد و تو جاش درست نشست
+ گمشو برو پایین یکم خوراکی بخر

- به من....

وقتی نگاه حق به جانب تهیونگ و دید ساکت شد

- خب پول ندارم





وی کارتشو درآورد و گرفت سمتش
+ رمزش ****




از ماشین پیاده شد و به سمت فروشگاه راه افتاد تهیونم پیاده شد و شروع کرد به پر کردن باک بنزین پورشه ی مشکیش.....



continues✌️


هعییی لایک و کامنت🌝♥️
دیدگاه ها (۰)

چ‍‌را وق‍‌ت‍‌ی م‍‌ی‍‌خ‍‌ای‍‌ی‍‌ن زر #بزنین یہ درص‍‌د بہ #د‍ل...

vimin

vimin

vimin

دیدار اول ..

#رویای #جوانی #پارت-۵( حرف های یونگی به جیمین ) ( + یونگی ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط