تک پارتی از کوکی اوردممم:))
تک پارتی از کوکی اوردممم:))
قدم های بزرگی توی خونه برمیداشت و ا.ت رو خطاب قرار میداد: منم میتونم بد باشم! اندازه تو میتونم سرد باشم علناً..همینقدر که توی این چند وقت با من سرد بودی بلدم سرد باشم شاید بیشتر از این! ولی من هر لحظه قلبم رو به چشمات میبازم لعنتی؛ و تو یک ماهه به خاطر اون رفتار فا/کیم توی اون مهمونی باهام سردی..
به هر نحوی هم منو حرص دادی سرش! پس دیگه چرا ازم دوری؟؟؟
انگشت های ا.ت ضرب ریتمیکی روی میز درست کرده بود و با نگاهی سرد به پسر رو به روش خیره شد
آروم از روی کاناپه بلند شد و به طرفش اومد: جونگکوکاا.. میدونی؟؟ تو هیچ وقت اون لحظه رو از نگاه من ندیدی..حس خوبیه یکی منو مثل خودت بغل کنه ولی اون شخص تو نباشی؟؟ جواب بده!
ا.ت سکوت کرد و به چشم های حرصی کوک که حرف های ا.ت رو تصور میکرد خیره شد
کوک با فک منقبض شده شروع به صحبت کرد:حس خوب؟؟ نه نه تک تک بند انگشت هاش رو میشکستم..
@nila1529
صدای ا.ت حرف های کوک رو شکست: پس اون روز دست و پاهای دختره دور بدنت دوخته شده بود و تو هم بیخیال داشتی باهاش میرقصیدی!! پس اینکه سرد بشم کاملا طبیعیه! نگاهم عوض شده جئون..حق بده بهم!
قدم های آهسته کوک به ا.ت نزدیک شد و دست هاش رو دور بازو های ا.ت قفل کرد: نگاهتو ازم نگیر ا.ت! من میترسم بدون چشم هات باشم!
نگاهِ ملتمسانه کوک توی چشم های ا.ت غرق شد و ادامه داد: نگاهت دلیل آرامش منه! وقتی سرد میشه یا ازم گرفته میشه میترسم که دیگه نداشته باشمش...تمام وجودت برای منه..دور نشو ازم..! نمیخوام تا وقتی مال منی ازم دور شی..ضربان قلب من برای تو میزنه همین!.
سرش رو توی گودی گردن ا.ت فرو کرد و با اعماق وجودش نفس کشید: خیلی وقت بود از خونه دور بودم! میشه منو توی بغلت نگه داری؟ خونه من بغل توعه!
کوک بغل محکم تری به ا.ت هدیه کرد و لب هاش رو روی گونه ا.ت گذاشت
بعد از بوسه نسبتا طولانی از ا.ت جدا شد و به چشم های بهشتی ا.ت خیره شد: عاشقتم! ازم دور نشو...حتی وقتی قهری ازم نگاهتو ندزد..من از همه چیت بی دلیل خوشم میاد چراشو نپرس باشه؟ من میپرستمت قلبِ من! دوست دارم!
خبخبخبخببب بلوبریام..
نظرتون؟؟
قدم های بزرگی توی خونه برمیداشت و ا.ت رو خطاب قرار میداد: منم میتونم بد باشم! اندازه تو میتونم سرد باشم علناً..همینقدر که توی این چند وقت با من سرد بودی بلدم سرد باشم شاید بیشتر از این! ولی من هر لحظه قلبم رو به چشمات میبازم لعنتی؛ و تو یک ماهه به خاطر اون رفتار فا/کیم توی اون مهمونی باهام سردی..
به هر نحوی هم منو حرص دادی سرش! پس دیگه چرا ازم دوری؟؟؟
انگشت های ا.ت ضرب ریتمیکی روی میز درست کرده بود و با نگاهی سرد به پسر رو به روش خیره شد
آروم از روی کاناپه بلند شد و به طرفش اومد: جونگکوکاا.. میدونی؟؟ تو هیچ وقت اون لحظه رو از نگاه من ندیدی..حس خوبیه یکی منو مثل خودت بغل کنه ولی اون شخص تو نباشی؟؟ جواب بده!
ا.ت سکوت کرد و به چشم های حرصی کوک که حرف های ا.ت رو تصور میکرد خیره شد
کوک با فک منقبض شده شروع به صحبت کرد:حس خوب؟؟ نه نه تک تک بند انگشت هاش رو میشکستم..
@nila1529
صدای ا.ت حرف های کوک رو شکست: پس اون روز دست و پاهای دختره دور بدنت دوخته شده بود و تو هم بیخیال داشتی باهاش میرقصیدی!! پس اینکه سرد بشم کاملا طبیعیه! نگاهم عوض شده جئون..حق بده بهم!
قدم های آهسته کوک به ا.ت نزدیک شد و دست هاش رو دور بازو های ا.ت قفل کرد: نگاهتو ازم نگیر ا.ت! من میترسم بدون چشم هات باشم!
نگاهِ ملتمسانه کوک توی چشم های ا.ت غرق شد و ادامه داد: نگاهت دلیل آرامش منه! وقتی سرد میشه یا ازم گرفته میشه میترسم که دیگه نداشته باشمش...تمام وجودت برای منه..دور نشو ازم..! نمیخوام تا وقتی مال منی ازم دور شی..ضربان قلب من برای تو میزنه همین!.
سرش رو توی گودی گردن ا.ت فرو کرد و با اعماق وجودش نفس کشید: خیلی وقت بود از خونه دور بودم! میشه منو توی بغلت نگه داری؟ خونه من بغل توعه!
کوک بغل محکم تری به ا.ت هدیه کرد و لب هاش رو روی گونه ا.ت گذاشت
بعد از بوسه نسبتا طولانی از ا.ت جدا شد و به چشم های بهشتی ا.ت خیره شد: عاشقتم! ازم دور نشو...حتی وقتی قهری ازم نگاهتو ندزد..من از همه چیت بی دلیل خوشم میاد چراشو نپرس باشه؟ من میپرستمت قلبِ من! دوست دارم!
خبخبخبخببب بلوبریام..
نظرتون؟؟
۳۸.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.