رمان عضو هشتم بی تی اس

رمان :عضو هشتم بی تی اس


پیش پسرا
صبح ساعت ۱۰
نامجون :صبح بخیر
همه :صبح بخیر
شوگا :ات کو؟
نامجون:مگه بیدار نشده ؟
جبهوپ:ما اصلا ات رو ندیدیم فکر کردیم پیش توعه
نامجون:منم ندیدمش
یهو صدای در اومد و ات با یه قیافه ی داغون اومد تو
نامجون :ات تا الان کجا بودی چرا قیافت اینطوری یه ؟گریه کردی ؟جواب منو بده
بدون جواب دادن داشت می‌رفت سمت اتاق که یهو افتاد زمین و بیهوش شد
نیم ساعت بعد
جین :دکتر چی شد ؟
دکتر :راستش این چیزی نیست که بشه تو جمع گف
جونگ کوک:مگه اتفاق بدی افتاده ؟
نامجون:به من بگین من دوست پسرشم.
داخل اتاق
دکتر :بهشون تجاوز شده و بخاطر همین بچشون سقط شده
نامجون:ی..یعنی من اون مرتیکه رو میکشم
از زبون جین
وایساده بودیم پشت اتاق که یهو نامجون عصبانی از اتاق اومد بیرون و سریع کتش رو پوشید و رفت بعد از اونم دکتر رفت
یک ساعت گذشته هممون بالا سر ات بودیم به جز نامجون داشتیم نگاه ات میکردیم که چشماش رو باز کرد
همه:ات حالت خوبه ؟
ات :م...من نمی‌خواستم
تهیونگ :ات چیشده نامجون بهمون هیچی نگفت
ات:م.من رفتم کمپانی بعد در قفل شد (با گریه )
تهیونگ:ات آروم باش بهمون بگو چی شده
ات:ب..بچه
جین :بچه چی؟
ات:پی دی نیم بچمو کشت
همه:چی؟!
جیمین:چی داری میگی چطوری کشت ؟
ات:من نمی‌خواستم (با جیغ)
که سریع تهیونگ رفت و بغلش کرد
تهیونگ:ات آروم آروم باش اشکالی نداره عزیزم بچه ها شماها هم بسه دیگه برید دنبال نامجون ببینید کجاست
دیدگاه ها (۲)

رمان :عضو هشتم بی تی اس تهیونگ :برین دیگه من حواسم به ات هست...

رمان :عضو هشتم بی تی اسنامجون :ات ات (با داد )تهیونگ:آروم خو...

رمان :عضو هشتم بی تی اسات :چی داری میگی من همچین کاری نمیکنم...

رمان :عضو هشتم بی تی اسبعد از آزمایشات:گفتن تا سه ساعت دیگه ...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

پارت ۲۲جونگکوک: هیونگ شمع هارو فوت کن یونگی: باشه همه شروع م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط