ملکه ی کشور!"
ملکهی کشور!"
part.5🌿🕊
*کلارا: بهمون قوانین و گفتن
و ما فهمیدیم اومدیم اصفهان درباره اصفهان چیزی نشنیده بودم از کلش فقط تهرانو بلدم
یه چیزی دادن که انگار اسمش شال بود
با یچیز دیگه که مانتو بود بهم دادن و گفتن بپوشم
ولی به تهیونگ چیزی ندادن
یعنی چی تو این گرما من شال بپوشم مانتو هم بپوشم و تهیونگ همونطور باشه
عیش تبعیض گرا
رفتیم داخل یه هتل یه اتاق گرفتیم و من صاف رفتم افتادم روی تخت ..... چشمام گرم شد و خوابیدم
۲ سال بعد
میراندا: توی این دو سال فهمیدم ایران همیچین چیز خوبی نیست
زنا حتی نمیتونن موتور سوار شن!
امروز میریم فرانسه تا اوضاع بدتر نشده
پرش زمانی به ۴ صبح
میراندا: هوی تهیونگ پاشو
تهیونگ: بزار بخوابم
میراندا: پدصگگ دیره بلندشو
تهیونگ: اه من کاری ندارم که تو باید
"ساعتو دید"
تهیونگ: هیننننن دیر شددددد
لباس پوشیدیم، سوار ماشین شدیم و راه نیم ساعته رو توی ده دقیقه رفتیم
سریع کارای لازم رو انجام دادیم.. سوار هواپیما شدیمو حرکت کردیم
ایران جای قشنگی بود ولی خب داشت وضع خراب میشد
دیگه بهش فکر نکردم و خوابیدم.....
مادرتهیونگ: متاسفم برات تهیونگ *داد بلند
این همه برات زحمت کشیدم که اینجوری گورتو گم کنی هرجا دلت خواست؟؟
«مادرش قیافش مثل اونا که صورتشو ذوب کردن شد(فهمیدی؟🗿)»
کلارا: هوی تهیونگ پاشو.......بدبخت داری خواب میبینی
نگا نگا انگار زیر دوشه*یدونه زد تو گوشش
تهیونگ: یا خداا
دست بزن داشتی تو؟
خوب شد شوهرت نشدم هرروز اینجوری بلند میشدم از خواب
کلارا: کجاشو دیدی... میخوام برم خرید بیا بریم
پیاده رفتیم به مرکز خرید
تهیونگ: اینو بپوش
کلارا: ودف صورتی؟؟ ایی نه اینو نمیپوشم
تهیونگ فقط بدو
تهیونگ: واسه چی
کلارا: ز...زن...زن عمو!
تهیونگ: او مایگاد شت
پدرتهیونگ: بهبه
تو اسمونا دنبالت میگشتیم تهیونگ خان
تهیونگ: روی زمین پیدام کردی!
تهیونگ طوری که کلارا بشنوه*
سه رو گفتم بدو
سه
کلارا: چیشد؟دستمو چرا داری میکشی چرا دنبالت دارم میدوم
تهیونگ: دنبالمونن بدوووو
کلارا: عی واییی
"پرش زمانی به بعد اتفاقا"
کلارا: عه جون سالم به در بردیم
تهیونگ: اره بابا فقط فلج شدم
گوشیه تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ: الو.....وات؟.....نه نمیشه اصلا....."پوزخند"
باشه بفرستشون واسم.....فرستادی اوکی دیدم
کلارا: چیه چرا اینجوری بهم نگاه میکنی
تهیونگ: این چیه ها؟"داد"
کلارا: درباره چی حرف میزنی؟
تهیونگ:"عکسارو نشون داد"(بوسهاش بود با اکسش)
کلارا: این...
تهیونگ: این چیههه؟ یه کلمه بگو این تویی یا نه!
کلارا: این منم ولی...
تهیونگ: ولی چیی؟
part.5🌿🕊
*کلارا: بهمون قوانین و گفتن
و ما فهمیدیم اومدیم اصفهان درباره اصفهان چیزی نشنیده بودم از کلش فقط تهرانو بلدم
یه چیزی دادن که انگار اسمش شال بود
با یچیز دیگه که مانتو بود بهم دادن و گفتن بپوشم
ولی به تهیونگ چیزی ندادن
یعنی چی تو این گرما من شال بپوشم مانتو هم بپوشم و تهیونگ همونطور باشه
عیش تبعیض گرا
رفتیم داخل یه هتل یه اتاق گرفتیم و من صاف رفتم افتادم روی تخت ..... چشمام گرم شد و خوابیدم
۲ سال بعد
میراندا: توی این دو سال فهمیدم ایران همیچین چیز خوبی نیست
زنا حتی نمیتونن موتور سوار شن!
امروز میریم فرانسه تا اوضاع بدتر نشده
پرش زمانی به ۴ صبح
میراندا: هوی تهیونگ پاشو
تهیونگ: بزار بخوابم
میراندا: پدصگگ دیره بلندشو
تهیونگ: اه من کاری ندارم که تو باید
"ساعتو دید"
تهیونگ: هیننننن دیر شددددد
لباس پوشیدیم، سوار ماشین شدیم و راه نیم ساعته رو توی ده دقیقه رفتیم
سریع کارای لازم رو انجام دادیم.. سوار هواپیما شدیمو حرکت کردیم
ایران جای قشنگی بود ولی خب داشت وضع خراب میشد
دیگه بهش فکر نکردم و خوابیدم.....
مادرتهیونگ: متاسفم برات تهیونگ *داد بلند
این همه برات زحمت کشیدم که اینجوری گورتو گم کنی هرجا دلت خواست؟؟
«مادرش قیافش مثل اونا که صورتشو ذوب کردن شد(فهمیدی؟🗿)»
کلارا: هوی تهیونگ پاشو.......بدبخت داری خواب میبینی
نگا نگا انگار زیر دوشه*یدونه زد تو گوشش
تهیونگ: یا خداا
دست بزن داشتی تو؟
خوب شد شوهرت نشدم هرروز اینجوری بلند میشدم از خواب
کلارا: کجاشو دیدی... میخوام برم خرید بیا بریم
پیاده رفتیم به مرکز خرید
تهیونگ: اینو بپوش
کلارا: ودف صورتی؟؟ ایی نه اینو نمیپوشم
تهیونگ فقط بدو
تهیونگ: واسه چی
کلارا: ز...زن...زن عمو!
تهیونگ: او مایگاد شت
پدرتهیونگ: بهبه
تو اسمونا دنبالت میگشتیم تهیونگ خان
تهیونگ: روی زمین پیدام کردی!
تهیونگ طوری که کلارا بشنوه*
سه رو گفتم بدو
سه
کلارا: چیشد؟دستمو چرا داری میکشی چرا دنبالت دارم میدوم
تهیونگ: دنبالمونن بدوووو
کلارا: عی واییی
"پرش زمانی به بعد اتفاقا"
کلارا: عه جون سالم به در بردیم
تهیونگ: اره بابا فقط فلج شدم
گوشیه تهیونگ زنگ خورد
تهیونگ: الو.....وات؟.....نه نمیشه اصلا....."پوزخند"
باشه بفرستشون واسم.....فرستادی اوکی دیدم
کلارا: چیه چرا اینجوری بهم نگاه میکنی
تهیونگ: این چیه ها؟"داد"
کلارا: درباره چی حرف میزنی؟
تهیونگ:"عکسارو نشون داد"(بوسهاش بود با اکسش)
کلارا: این...
تهیونگ: این چیههه؟ یه کلمه بگو این تویی یا نه!
کلارا: این منم ولی...
تهیونگ: ولی چیی؟
۳.۶k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.