part:24

اون الان بهم اعتراف کرد؟به من؟دارم خواب میبینم؟واقعا؟وای خدا توهمی شدم؟قلبم داره از جاش میزنه بیرون خدایااااااااااااا اون الان بهم اعتراف کرد گفت دوسم داره وایییییییی چه خوووب خدایا میخوام پرواز کنم
دیوونه شدم هووووو یوهوووووو قلب جونم یکم اروم بگیر قفسه سینم درد گرفت هوووووووو
همینطور که تو دلم عروسی بود و با تعجب به جیپین زل زده بودم از جاش بلند شد اومد سمتم و زانو زد و یک جعبه از جیبش درآورد و بازش کرد

جیمین:من عاشقتم جنا،عشقمو قبول میکنی؟

جعبه دوتا دستبند ست خیلی خوشکل داشت
پس وقتشه،وقتشه منم اعتراف کنم این بهترین موقعیته

جنا:جیمین تو تنها کسی بودی که تونست قلبمو بدزده و با هرنگاش قلبم میخواد ازجاش بکنه،عاشقتم جیمین(کیوت و خجالتی)

جیمین بلند شد و دستبند رو روی دستم بست و بعدش محکم بغلم کرد منم بغلش کردم
بعد ازم جدا شد و ی بوسه روی پیشونیم کاشت

جیمین:عشق کیوت زندگیمو پیدا کردم

جنا:منم عشق مهربون زندگیمو میدا کردم(ذوق و هیجان)

که درهمین حین شوگا و لاری به همراه بمب شادی ظاهر میشن و
بمب شادی رو روی سرمون باز میکنن

لاری:هوووووووووو مبارکه خنگول کوچولوی کیوتم
و اومد و بغلم کرد

جنا:مرسی لاری

شوگا:مبارک باشه

و رفت و جیمین رو بغل کرد

جنا:یااااااا شوگا زیاد بغلش نکن و ازش فاصله بگیر

شوگا:اونکه دوست چندسالمه

جنا:من دیگه هشدارمو دادم

جیمین:لاری تو هم فاصله رو با جنا دیگه رعایت کن نباید اینقدر بهش بچسبی

لاری:باشه بابا رگ غیرت توهم بالا نزنه برامون

که هممون زدیم زیر خنده

بعد رفتیم و بازهم کلی گشتیم و بستنی خوردیم و خلاصه هیچ جای سئول نموند که نگشتیم
دیگه من از بس امروز خوردم احساس کردم میخوام منفجر بشم

لاری:جناااااا

جنا:لارییییییی

لاری:دارم میترکم

جنا:می تو

لاری:چیکار کنیم الان؟

جنا:اشکال نداره میریم خونه هضم میشه

لاری:اوکی من میام خونت

جنا:اوکی

شوگا:جیمین منم میام خونه تو

جیمین:اوکی

بعد از کلی دور و خوشگذرونی جیمین ما رو رسوند خونم
ازش یک بغل گرفتم و باهاش خداحافظی کردم و رفتیم داخل خونه
لباسامو عوض کردم و به لاری هم لباس دادم بعدش رفتیم پیش مامانم نشستیم و براش کل ماجرای امروز رو تعریف کردیم
مامانم بغلم کرد و یک بوسه ای روی گونم زد

مامان:خوشحالم دخترم بزرگ شده و عشق زندگیشو پیدا کرده

جنا:مرسی مامان

یکمم صحبت کردیم بعدش رفتیم اتاقم
امروز یکی از بهترین روزهای زندگیم بود برا همین تو دفتر خاطراتم تک تک لحظات رو نوشتم
و بعدش رفتم سراغ گوشیم و شماره جیمین رو دراوردم دیگه میدونستم چی سیوش کنم،جیمین رو با اسم 《عشق مهربون من♡》سیو کردم
بعد رو تخت دراز کشیدم و چون تختم دونفره بود لاری اومد پیشم دراز کشید و بعد ی عالمه حرف خوابیدیم
دیدگاه ها (۰)

#رمان#عشق_مهربون_من#BTS#part:25*ویو جنا*صبح بیدار شدم لباس پ...

*ویو جیمین* اوه انگاری جنا خانم خیلی کنجکاوه ولی نه بزار یکم اذیتش کنم نمیگم که میخوایم بریم سمت ججو اونم با ماشین و دوتایی و قراره ی استراحت یک هفته ای به همه کارکنان و شرکت بدم پس میتونیم یک هفته کا

#رمان#عشق_مهربون_من #BTS#part:23*ویو جیمین*شوگا:منم میامجیمی...

*ویو جیمین*همینطور محو نگاهش میکردم که با صداش به خودم اومدم...

بازگشت دوباره پارت ۳:دختره جواب داد شوگا بهش گفت بیا این راب...

پشیمونی..پارت. ۲۱ویو همچنان نویسنده..جنا: خب..بپرسجیمین: اول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط