پارت۲۶ دلبربلا
#پارت۲۶ #دلبربلا
خودمو جمع و جور کردمو کفتم
ـ هرهر رو آب بخندی
نیش خندی زد و گفت
ـ تو تصمیم نمیگیری که من کجا بخندم
ـ قبلا برده گوش به فرمان تری بودی
اخماش رفت تو هم گفت
ـ بهش میخندن پررو میشه
ـ آخ چقدرم که من منتظر لبخند تو بودم
رفت پایین منم رفتم
رفت طرف دریاچه یه فکری زد به سرم
پشت سرش راه افتادم جلپی دریاچه ایستاد و دستشو گذاشت تو جیبای شلوارش
کنارش استادمو چند تا سنگ برداشتمو پرت کردم به روش خودم
خم شد تاسنگ بر داره که هولش دادم
تعادلشو از دست داد و پرت شد تو آب
حسابی خندیدم بعدشم دوییدم رفتم و سوار ماشینم شدم
از شما چه پنهون میترسیدم بیاد سر به نیستم کنه
با اینکه دفاع شخصی رفته بودم ولی نمیتونستم از پس این غول چراغ جادو بر بیام
گاز دادمو رفتم خوابگاه
خوشحال بودم از کاری که کردم تلافی شد
با اینکه بلای زیادی سرش نیومد اما همین که بقیه بهش خندیدن به دنیا می ارزید
فردا هم که میرفت ترکیه تا ده روز آینده خدابزرگه
پریدم تو
سونیا و دنیا پریدن سرم که کجا بودی
دندونامو ریختم بیرون و گفتم
ـ کوهسنگی
میخواستن کتکم بزنن که در رفتم
ساعت نه بود
ثنا که خوابیده بود تا صبح خواب نمونه دنیا و سونیا هم داشتن پاسور بازی میکردن شرط گذاشته بودن هرکی باختفردا شب شام با اون
منم داشتم با یه اسگولی که پی ام داده بود میگفت ازت خوشم اومده چت میکردم
یکی نیس بگه خو منگل تو کع منو ندیدی حوصلم سر رفته بود میخواستم یارو رو اسگل کنم
از موقعی که از کوهسنگی برگشتم خرکیفم
هرچند که میدونم این پسره سگ اخلاق تلافیشو سرم در میاره
ولی منم کم نمیارم که
امروز کلاس نداشتیم با بچه ها تا ۱۱ ظهر خوابیدیم اومدن برای صبحونه بیدارمون کنن
ولی عمرا میتونستن مارو بیدار کنن
نهار خوردیمو زدیم بیرون
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
خودمو جمع و جور کردمو کفتم
ـ هرهر رو آب بخندی
نیش خندی زد و گفت
ـ تو تصمیم نمیگیری که من کجا بخندم
ـ قبلا برده گوش به فرمان تری بودی
اخماش رفت تو هم گفت
ـ بهش میخندن پررو میشه
ـ آخ چقدرم که من منتظر لبخند تو بودم
رفت پایین منم رفتم
رفت طرف دریاچه یه فکری زد به سرم
پشت سرش راه افتادم جلپی دریاچه ایستاد و دستشو گذاشت تو جیبای شلوارش
کنارش استادمو چند تا سنگ برداشتمو پرت کردم به روش خودم
خم شد تاسنگ بر داره که هولش دادم
تعادلشو از دست داد و پرت شد تو آب
حسابی خندیدم بعدشم دوییدم رفتم و سوار ماشینم شدم
از شما چه پنهون میترسیدم بیاد سر به نیستم کنه
با اینکه دفاع شخصی رفته بودم ولی نمیتونستم از پس این غول چراغ جادو بر بیام
گاز دادمو رفتم خوابگاه
خوشحال بودم از کاری که کردم تلافی شد
با اینکه بلای زیادی سرش نیومد اما همین که بقیه بهش خندیدن به دنیا می ارزید
فردا هم که میرفت ترکیه تا ده روز آینده خدابزرگه
پریدم تو
سونیا و دنیا پریدن سرم که کجا بودی
دندونامو ریختم بیرون و گفتم
ـ کوهسنگی
میخواستن کتکم بزنن که در رفتم
ساعت نه بود
ثنا که خوابیده بود تا صبح خواب نمونه دنیا و سونیا هم داشتن پاسور بازی میکردن شرط گذاشته بودن هرکی باختفردا شب شام با اون
منم داشتم با یه اسگولی که پی ام داده بود میگفت ازت خوشم اومده چت میکردم
یکی نیس بگه خو منگل تو کع منو ندیدی حوصلم سر رفته بود میخواستم یارو رو اسگل کنم
از موقعی که از کوهسنگی برگشتم خرکیفم
هرچند که میدونم این پسره سگ اخلاق تلافیشو سرم در میاره
ولی منم کم نمیارم که
امروز کلاس نداشتیم با بچه ها تا ۱۱ ظهر خوابیدیم اومدن برای صبحونه بیدارمون کنن
ولی عمرا میتونستن مارو بیدار کنن
نهار خوردیمو زدیم بیرون
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
۷۰.۶k
۲۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.