وقتی بچشو نمی خواد
وقتی بچشو نمی خواد
پارت بیست و چهارم
پی دی نیم : چرا همون موقع نگفتید؟
ات: چیرو میگه ؟
جیهوپ:بچه رو
نامجون: من ...
پی دی نیم : همه به جز نامجون برید بیرون
همه رفتیم بیرون و منتظر بودیم حرفشون تموم بشه
ات: این دختره کیه ؟
جین : این همینجا کار میکنه قرار بوده فردا خبر قرار گذاشتنشو با نامجون پخش کنن
ات: قرار (بلند)
جین:هیسسس واقعاً که قرار نمیزارن
ات: پس چرا می خواستین دروغ بگین
جین: چه میدونم این کمپانی داره چه غلطی میکنه
ات: وای از نگاه کردناش خوشم نمیاد ......می یونگ کو؟
جونگکوک: گذاشتمش پیش یکی از دنسرامون داره باهاش بازی می کنه
؟:هی دختره
ات: با منی؟
؟: دختر دیگه ای میبینی اینجا ؟
ات: چیکار داری ؟
دستمو برد و کشید یه گوشه
؟: شماها عادت دارین خانوادگی کچل کنید ؟
ات: آره عادت داریم مشکلیه ؟
؟: نه فقط خواستم بگم ...پاتو از زندگی نامجون بکش بیرون اون دوست پسرمه
ات: دوست پسر دروغی مگه نه؟
؟: اون واقعاً منو دوست داره ... باور نمی کنی ؟ ... باشه
گوشیش رو در آورد و عکس های دوتایی خودش و نامجون رو در آورد
؟: دیدی ...حالا دست اون دختر سرطانیت رو بگیر و گورتون رو گم کنید و برید ( بلند)
جیمین:این چه طرز حرف زدنه
ات: اگه به خودم چیزی می گفتی شاید چیزی بهت نمی گفتم ولی حالا که حرف دخترم شد باید یه چیزی رو بهت یاد آوری کنم ....نه بزار نشونت بدم
یه مشت محکم زدم تو صورتش و از موهاش گرفتم که شروع کرد به جیغ جیغ کردن
نامجون: ات نکن .....چیکار میکنی ؟
اومد بیاد سمتم که کشیدم عقب
ات: سمت من نیایا
نامجون: براچی ؟
دختره رو هلش دادم سمت نامجون
ات: برو پیش عشقت نه من ......می یونگ کدو طبقس ؟
جونگ کوک: طبقه ی سوم
رفتم سمت آسانسور که نامجون اومد ولی در همون موقع بسته شد
رفتم سمت اتاق رقص که صدای خنده های می یونگ رو شنیدم
ات: می یونگ (داد)
می یونگ: مامان
ات: بیا بریم
دستشو گرفتم که وایساد
می یونگ: بابایی نمیاد ؟
همون موقع نامجون اومد
می یونگ: بابا
اومد بره سمت نامجون که دستشو محکم گرفتم
ات: تو هیچ جا نمیری فهمیدی؟(بلند)
می یونگ: ولی من بابامو میخوام (بغض)
ات: دارم بهت میگم هیچ جا نمیری (داد)
با صدای دادم می یونگ به گریه افتاد
دستشو گرفتم رفتم سمت آسانسور که نامجون دستمو گرفت
پارت بیست و چهارم
پی دی نیم : چرا همون موقع نگفتید؟
ات: چیرو میگه ؟
جیهوپ:بچه رو
نامجون: من ...
پی دی نیم : همه به جز نامجون برید بیرون
همه رفتیم بیرون و منتظر بودیم حرفشون تموم بشه
ات: این دختره کیه ؟
جین : این همینجا کار میکنه قرار بوده فردا خبر قرار گذاشتنشو با نامجون پخش کنن
ات: قرار (بلند)
جین:هیسسس واقعاً که قرار نمیزارن
ات: پس چرا می خواستین دروغ بگین
جین: چه میدونم این کمپانی داره چه غلطی میکنه
ات: وای از نگاه کردناش خوشم نمیاد ......می یونگ کو؟
جونگکوک: گذاشتمش پیش یکی از دنسرامون داره باهاش بازی می کنه
؟:هی دختره
ات: با منی؟
؟: دختر دیگه ای میبینی اینجا ؟
ات: چیکار داری ؟
دستمو برد و کشید یه گوشه
؟: شماها عادت دارین خانوادگی کچل کنید ؟
ات: آره عادت داریم مشکلیه ؟
؟: نه فقط خواستم بگم ...پاتو از زندگی نامجون بکش بیرون اون دوست پسرمه
ات: دوست پسر دروغی مگه نه؟
؟: اون واقعاً منو دوست داره ... باور نمی کنی ؟ ... باشه
گوشیش رو در آورد و عکس های دوتایی خودش و نامجون رو در آورد
؟: دیدی ...حالا دست اون دختر سرطانیت رو بگیر و گورتون رو گم کنید و برید ( بلند)
جیمین:این چه طرز حرف زدنه
ات: اگه به خودم چیزی می گفتی شاید چیزی بهت نمی گفتم ولی حالا که حرف دخترم شد باید یه چیزی رو بهت یاد آوری کنم ....نه بزار نشونت بدم
یه مشت محکم زدم تو صورتش و از موهاش گرفتم که شروع کرد به جیغ جیغ کردن
نامجون: ات نکن .....چیکار میکنی ؟
اومد بیاد سمتم که کشیدم عقب
ات: سمت من نیایا
نامجون: براچی ؟
دختره رو هلش دادم سمت نامجون
ات: برو پیش عشقت نه من ......می یونگ کدو طبقس ؟
جونگ کوک: طبقه ی سوم
رفتم سمت آسانسور که نامجون اومد ولی در همون موقع بسته شد
رفتم سمت اتاق رقص که صدای خنده های می یونگ رو شنیدم
ات: می یونگ (داد)
می یونگ: مامان
ات: بیا بریم
دستشو گرفتم که وایساد
می یونگ: بابایی نمیاد ؟
همون موقع نامجون اومد
می یونگ: بابا
اومد بره سمت نامجون که دستشو محکم گرفتم
ات: تو هیچ جا نمیری فهمیدی؟(بلند)
می یونگ: ولی من بابامو میخوام (بغض)
ات: دارم بهت میگم هیچ جا نمیری (داد)
با صدای دادم می یونگ به گریه افتاد
دستشو گرفتم رفتم سمت آسانسور که نامجون دستمو گرفت
- ۱۸.۸k
- ۰۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط