part⁶⁸
part⁶⁸
اتمام ویو ات
سرخی که حاصل سیلی زدن ات بود بروی گونه ی جونگ کوک نقش بسته بود ، جئون خنده ای آروم که سرشار از عصبانیت بود کرد و زبونش رو در لپش فرو برد و نگاه هولناکش رو به دختر داد؛ اما دختر دیگه این چیزا براش اهمیتی نداشت تنها چیزی که الان براش مهم بود پدرش بود! از روی تخت بلند شد و بعد به سمت در رفت! اما در باز نشد. چند بار دستگیره رو بالا و پایین کرد اما نتیجه ای جز در بسته مشاهده نمیشد
مشتی به در کوبید و به سمت جئون برگشت؛
+درو باز کن!* با صدای گرفته
جئون نگاه تیزش رو نصیب ات کرد و پرسید: برای چی؟* اروم
+درو باز کن گفتم!*عصبی و پریشون
_ اگه میخوای بری پی پدرت،،،،،تنها چیزی که میتونم بهت بگم تسلیت گفتنه!
چشمای بی حالش به لرزه در اومد و با تردید زبون باز کرد
+حرفت رو باور نمیکنم
_باشه!
جئون کنترل تلویزیونی که تو اتاق بود رو از توی کشوی پاتختی برداشت و تلویزیون رو روشن کرد و یکی یکی شبکه ها رو بالا پایین کرد
کنار صفحه تلویزیون عکس کیم بود و این عکس در تمام شبکه ها دیده میشد
جئون روی شبکه خبر ایستاد و صدای تلویزیون رو بلند کرد
مجری: امروز بر اساس پیدا شدن مدارکی که نشاندهنده ی بی گناه بودن کیم گیون سوک به دست پلیس رسیده شد؛ کیم گیون سوک از لیست گناه کاران خارج شد و کادر های مربوط عدالتی احضار پشیمانی کردند....
جئون تلویزیون رو خاموش کرد و منتظر ری اکشن ات شد؛
میسوخت از سوختن عشقش، میسوخت از رنج و غم عشقش...چرا که خود آتش بود؛
با عشق بزرگ میشوی با عشق رشد میکنی و با نفرت از دنیا میروی؛ همانند شکوفه های گیلاس که با عشق شکوفا میشوند و با نفرت خشک!
با بغض لب تر کرد+نه!
+ چرا باهام اینکارو میکنی؟
+من که عاشقت بودم، محبتم رو ازت دریغ نکردم
+چرا ؟* جیغ و گریه و چندین بار تکرار
دیگه کنترلی بروی رفتار و کارهاش نداشت؛ این دیگه تهش بود!
موهای قهوه ای سوخته رنگش رو تو دستانش گرفت و محکم کشید! پشت سر هم فریاد میزد + بابا
پسر از رفتار ات شوکه شده بود، پس با سرعت به سمت دختر رفت و سعی به آروم کردنش داشت اما بی فایده بود و تنها با مشت های محکم ات که روی سینه اش فرود میومد برخورد کرد....
تنها سیاست است که میتواند جامعه ، خانواده و عشق را خراب کند و این سیاست هرچیزی میتواند باشد...دروغ ، خیانت و...
¹¹minutes later
_ من عاشقشم ، هرکاری خواستی کردم ولی دیگه قرار نیست بهش خیانت کنم
_ آره آره ولی یک اشتباه رو دوبار نمیکنم
_ با جایگاهت برو به جهنم* داد
(وقتی کوته فکری و گزارش میدی سرزنش و بی احترامی بهت نمیکنم اما کم هم نمیارم هرکسی یک نظری داره و تا یک زمانی هم صبر و شکیبایی وجود داره)
اتمام ویو ات
سرخی که حاصل سیلی زدن ات بود بروی گونه ی جونگ کوک نقش بسته بود ، جئون خنده ای آروم که سرشار از عصبانیت بود کرد و زبونش رو در لپش فرو برد و نگاه هولناکش رو به دختر داد؛ اما دختر دیگه این چیزا براش اهمیتی نداشت تنها چیزی که الان براش مهم بود پدرش بود! از روی تخت بلند شد و بعد به سمت در رفت! اما در باز نشد. چند بار دستگیره رو بالا و پایین کرد اما نتیجه ای جز در بسته مشاهده نمیشد
مشتی به در کوبید و به سمت جئون برگشت؛
+درو باز کن!* با صدای گرفته
جئون نگاه تیزش رو نصیب ات کرد و پرسید: برای چی؟* اروم
+درو باز کن گفتم!*عصبی و پریشون
_ اگه میخوای بری پی پدرت،،،،،تنها چیزی که میتونم بهت بگم تسلیت گفتنه!
چشمای بی حالش به لرزه در اومد و با تردید زبون باز کرد
+حرفت رو باور نمیکنم
_باشه!
جئون کنترل تلویزیونی که تو اتاق بود رو از توی کشوی پاتختی برداشت و تلویزیون رو روشن کرد و یکی یکی شبکه ها رو بالا پایین کرد
کنار صفحه تلویزیون عکس کیم بود و این عکس در تمام شبکه ها دیده میشد
جئون روی شبکه خبر ایستاد و صدای تلویزیون رو بلند کرد
مجری: امروز بر اساس پیدا شدن مدارکی که نشاندهنده ی بی گناه بودن کیم گیون سوک به دست پلیس رسیده شد؛ کیم گیون سوک از لیست گناه کاران خارج شد و کادر های مربوط عدالتی احضار پشیمانی کردند....
جئون تلویزیون رو خاموش کرد و منتظر ری اکشن ات شد؛
میسوخت از سوختن عشقش، میسوخت از رنج و غم عشقش...چرا که خود آتش بود؛
با عشق بزرگ میشوی با عشق رشد میکنی و با نفرت از دنیا میروی؛ همانند شکوفه های گیلاس که با عشق شکوفا میشوند و با نفرت خشک!
با بغض لب تر کرد+نه!
+ چرا باهام اینکارو میکنی؟
+من که عاشقت بودم، محبتم رو ازت دریغ نکردم
+چرا ؟* جیغ و گریه و چندین بار تکرار
دیگه کنترلی بروی رفتار و کارهاش نداشت؛ این دیگه تهش بود!
موهای قهوه ای سوخته رنگش رو تو دستانش گرفت و محکم کشید! پشت سر هم فریاد میزد + بابا
پسر از رفتار ات شوکه شده بود، پس با سرعت به سمت دختر رفت و سعی به آروم کردنش داشت اما بی فایده بود و تنها با مشت های محکم ات که روی سینه اش فرود میومد برخورد کرد....
تنها سیاست است که میتواند جامعه ، خانواده و عشق را خراب کند و این سیاست هرچیزی میتواند باشد...دروغ ، خیانت و...
¹¹minutes later
_ من عاشقشم ، هرکاری خواستی کردم ولی دیگه قرار نیست بهش خیانت کنم
_ آره آره ولی یک اشتباه رو دوبار نمیکنم
_ با جایگاهت برو به جهنم* داد
(وقتی کوته فکری و گزارش میدی سرزنش و بی احترامی بهت نمیکنم اما کم هم نمیارم هرکسی یک نظری داره و تا یک زمانی هم صبر و شکیبایی وجود داره)
۲۱.۴k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.