part⁷⁰
part⁷⁰
Tomorrow _¹⁰am
با برخورد آفتاب به تخم چشمام از رویا و خیال خارج شدم؛ و دوباره دنیا ی واقعی و دروغ های شیرینش !
کمی جا به جا شدم که ناگهان درد افتضاحی تو بدنم پیچید؛ از درد نالیدم و بی حرکت موندم؛ همون لحظه جونگ کوک با یک سینی که دارای آب و مسکن بود رو وارد اتاق شد!
با پوزخند مضحکی که بر لب داشت نزدیکم شد و کنارم نشست ؛یک قرص رو از داخل کاور بیرون آورد و با آب بهم داد
_ یکم که بگذره آروم میگیری و به این درد ها عادت میکنی
کمکم کرد تا بلند شدم و من برای هر حرکت هزاران بار مردم و زنده شدم
با تردید قرص رو ازش گرفتم ؛ بدون اینکه چیزی بگم قرص رو همراه با جرعه ای آب خوردم پتو رو بالاتر کشیدم و دوباره به حالت اول برگشتم
_ ازم ناراحت نباش میس جئون...زنا برای همین چیزا آفریده شدن!
خنده آب عصبی سر دادم و بدون نگاه کردن بهش جوابش رو دادم
+مثله بابات حرف میزنی مستر!
+وقتی شروع بد باشه از پایان انتظاری نمیره
اخم و سنگینی نگاهش رو میتونستم حس کنم؛ اما آیا باید بهش اهمیت میدادم؟ قطعا نه!
.....
اتمام ویو ات_ a week laters
سرخ و کبودی ها بیشتر میشد! اما زمان کمتر .. تشنگی و وابستگی پسر زیاد و دلسردی دختر ریزان تر....
پینک سیگار بین دو انگشتش جا خوش کرده بود و میشه گفت معتادش شده بود و باعث و بانیش باک هیون بود؛ اما جئون مجبور به اطاعت کردن از پدر بود اونم فقط برای یک چیز<<قدرت>>
از بالکن خارج شد و به اتاق برگشت؛ اتاق رو رصد کرد و با خالی بودن اتاق وهم سراسر وجودش رو فرا گرفت، سریع به سمت کلوزت و مَستِر رفت و از نبود ات در اتاق مطمئن شد؛
به سر خدمتکار زنگ زد و بعد از چند بوق سر خدمتکار تلفن رو پاسخ داد
_ ات رو ندیدی؟
Meanwhile _ ویو ات
از کاپ کیک خامه ای گاز کوچیکی زدم و با ذوق و اشتیاق برای لورا(همون خدمتکاری که تو سفر های اسپانیا یا آمریکا همراه جئون بود) دست زدم و بلند شروع به براوو گفتن کردم
+افرین دقیقا همون جیزی بود که میخواستم!
لورا: نوش جونت خانمی
همینطور که مشغول خوردن کاپ کیک و تعریف و تمجید از خوشمزگی کاپ کیک بودم حضور جونگ کوک رو از نفس های گرمی که به گردنم میخورد تشخیص دادم
_ کی بهت اجازه داد بری بیرون از اتاق؟* عصبی و با صدای اروم
Tomorrow _¹⁰am
با برخورد آفتاب به تخم چشمام از رویا و خیال خارج شدم؛ و دوباره دنیا ی واقعی و دروغ های شیرینش !
کمی جا به جا شدم که ناگهان درد افتضاحی تو بدنم پیچید؛ از درد نالیدم و بی حرکت موندم؛ همون لحظه جونگ کوک با یک سینی که دارای آب و مسکن بود رو وارد اتاق شد!
با پوزخند مضحکی که بر لب داشت نزدیکم شد و کنارم نشست ؛یک قرص رو از داخل کاور بیرون آورد و با آب بهم داد
_ یکم که بگذره آروم میگیری و به این درد ها عادت میکنی
کمکم کرد تا بلند شدم و من برای هر حرکت هزاران بار مردم و زنده شدم
با تردید قرص رو ازش گرفتم ؛ بدون اینکه چیزی بگم قرص رو همراه با جرعه ای آب خوردم پتو رو بالاتر کشیدم و دوباره به حالت اول برگشتم
_ ازم ناراحت نباش میس جئون...زنا برای همین چیزا آفریده شدن!
خنده آب عصبی سر دادم و بدون نگاه کردن بهش جوابش رو دادم
+مثله بابات حرف میزنی مستر!
+وقتی شروع بد باشه از پایان انتظاری نمیره
اخم و سنگینی نگاهش رو میتونستم حس کنم؛ اما آیا باید بهش اهمیت میدادم؟ قطعا نه!
.....
اتمام ویو ات_ a week laters
سرخ و کبودی ها بیشتر میشد! اما زمان کمتر .. تشنگی و وابستگی پسر زیاد و دلسردی دختر ریزان تر....
پینک سیگار بین دو انگشتش جا خوش کرده بود و میشه گفت معتادش شده بود و باعث و بانیش باک هیون بود؛ اما جئون مجبور به اطاعت کردن از پدر بود اونم فقط برای یک چیز<<قدرت>>
از بالکن خارج شد و به اتاق برگشت؛ اتاق رو رصد کرد و با خالی بودن اتاق وهم سراسر وجودش رو فرا گرفت، سریع به سمت کلوزت و مَستِر رفت و از نبود ات در اتاق مطمئن شد؛
به سر خدمتکار زنگ زد و بعد از چند بوق سر خدمتکار تلفن رو پاسخ داد
_ ات رو ندیدی؟
Meanwhile _ ویو ات
از کاپ کیک خامه ای گاز کوچیکی زدم و با ذوق و اشتیاق برای لورا(همون خدمتکاری که تو سفر های اسپانیا یا آمریکا همراه جئون بود) دست زدم و بلند شروع به براوو گفتن کردم
+افرین دقیقا همون جیزی بود که میخواستم!
لورا: نوش جونت خانمی
همینطور که مشغول خوردن کاپ کیک و تعریف و تمجید از خوشمزگی کاپ کیک بودم حضور جونگ کوک رو از نفس های گرمی که به گردنم میخورد تشخیص دادم
_ کی بهت اجازه داد بری بیرون از اتاق؟* عصبی و با صدای اروم
۲۳.۱k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.