PART25
(ویو یونا)
داشتیم توی پاساژ راه میرفتیم که توی ویترین یه مغازه یه لباس خیلی چشم رو گرفت جلو ی مغازه ایستاده بودم و به لباس نگاه میکردم که کوک گفت
+میخوای امتحانش کنی؟
_چی؟......خب آگه بشه
+باشه برو توی مغازه
+آقا ببخشید اون لباس پشت ویترین تون اندازه این خانم بدین
ف:بله الان میارم
فروشنده لباس رو آورد
+برو بپوشش
_باشه
رفتم سمت اتاق پرو و لباس رو پوشیدم
(ویو جونگ کوک)
از اتاق پرو اومد بیرون خیلی ناز و خوشگل شده بود موهاش هم دورش ریخته بود
_چیزی شده؟
+نه....خیلی قشنگه
_ممنونم
+آقا همین لباس رو میبریم
ف:بله الان براتون بسته بندیش میکنم
بعد حساب کردن اومدیم بیرون
+خب فقط مونده کفش
_با لباس های شما
+بله
_کوکا
+چی...کو...کوکا...کی بهت گفته با اسم من و صداکنی
_ببخشبد خوب.....فقط میخواستم بگم که این کت شلوار خیلی قشنگه
+لازم نکرده تو برای من لباس انتخاب کنی
_لطفا فقط امتحانش کن
خیلی کیوت گفت دلم نیومد بهش نه بگم
+اوکی
رفتیم داخل مغازه
_آقا ببخشید میشه اون لباس پشت ویترین رو برای سایز ایشون بدین
ف:بله
+خودم زبون داشتم
خودش و لوس کرد جوری که دلم براش ضعف رفت
+خیله خب تمومش کن اینجوری نگاه نکن
فروشنده لباس رو آورد
ف:بفرمایین
_خیلی ممنون.....بگیر برو بپوشش
+هوففف
رفتم توی اتاق پرو تنم کردم وقتی اومدم بیرون هم فروشنده هم یونا دست میزدن
_وا خیلی بهت میاد
ف:بله قربان عالیه سلیقه خانمتوت حرف نداره
+خانمم نیست
_خانمش نیستم
(هم زمان)
همون کت شلوار رو خریدم و از مغازه زدم بیرون همین جوری توی پاساژ میگشتیم
_آخ دلم خیلی گشنمه میشه بریم اونجا یه چیزی بخوریم
+نه
_خواهش میکنم
+گفتم نمیشه
یه هو دل خودم شروع کرد به صدا دادن
_خودتم گشنته بیا بریم دیگه
+هوففف باشه
رفتیم و دور میز یه کافه نشستیم که گارسون اومد و سفارشامون رو گرفت
내 노예🖤
داشتیم توی پاساژ راه میرفتیم که توی ویترین یه مغازه یه لباس خیلی چشم رو گرفت جلو ی مغازه ایستاده بودم و به لباس نگاه میکردم که کوک گفت
+میخوای امتحانش کنی؟
_چی؟......خب آگه بشه
+باشه برو توی مغازه
+آقا ببخشید اون لباس پشت ویترین تون اندازه این خانم بدین
ف:بله الان میارم
فروشنده لباس رو آورد
+برو بپوشش
_باشه
رفتم سمت اتاق پرو و لباس رو پوشیدم
(ویو جونگ کوک)
از اتاق پرو اومد بیرون خیلی ناز و خوشگل شده بود موهاش هم دورش ریخته بود
_چیزی شده؟
+نه....خیلی قشنگه
_ممنونم
+آقا همین لباس رو میبریم
ف:بله الان براتون بسته بندیش میکنم
بعد حساب کردن اومدیم بیرون
+خب فقط مونده کفش
_با لباس های شما
+بله
_کوکا
+چی...کو...کوکا...کی بهت گفته با اسم من و صداکنی
_ببخشبد خوب.....فقط میخواستم بگم که این کت شلوار خیلی قشنگه
+لازم نکرده تو برای من لباس انتخاب کنی
_لطفا فقط امتحانش کن
خیلی کیوت گفت دلم نیومد بهش نه بگم
+اوکی
رفتیم داخل مغازه
_آقا ببخشید میشه اون لباس پشت ویترین رو برای سایز ایشون بدین
ف:بله
+خودم زبون داشتم
خودش و لوس کرد جوری که دلم براش ضعف رفت
+خیله خب تمومش کن اینجوری نگاه نکن
فروشنده لباس رو آورد
ف:بفرمایین
_خیلی ممنون.....بگیر برو بپوشش
+هوففف
رفتم توی اتاق پرو تنم کردم وقتی اومدم بیرون هم فروشنده هم یونا دست میزدن
_وا خیلی بهت میاد
ف:بله قربان عالیه سلیقه خانمتوت حرف نداره
+خانمم نیست
_خانمش نیستم
(هم زمان)
همون کت شلوار رو خریدم و از مغازه زدم بیرون همین جوری توی پاساژ میگشتیم
_آخ دلم خیلی گشنمه میشه بریم اونجا یه چیزی بخوریم
+نه
_خواهش میکنم
+گفتم نمیشه
یه هو دل خودم شروع کرد به صدا دادن
_خودتم گشنته بیا بریم دیگه
+هوففف باشه
رفتیم و دور میز یه کافه نشستیم که گارسون اومد و سفارشامون رو گرفت
내 노예🖤
۱۰.۴k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.