PART24
(ویو جونگ کوک)
روی صندلی راک اتاقم نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد منشی شرکت بود
$الو جناب جئون
+کارت و بگو
$آقای پارک فرداشب یه مهمونی برای شرکای تجاریش ترتیب داده و شما رو هم دعوت کرده گفته راجب اون قرارداد هم میخوان صحبت کنن
+باشه
$عا راستی گفتن حتما با خودتون یه همراه بیارین
+باشه
داشتم فکر میکردم که کی رو ببرم از اتاقم اومدم بیرون دیدم یونا داره میره سمت اتاقش یعنی اون و ببرم؟
رفتم در اتاقش رو در زدم
_کیه
+میشه بیام تو
در اتاق باز شد و اومد بیرون
_به..بفرمایین
+میشه بریم توی اتاقت حرف بزنیم
_خب چیزه....چیز
+اینجا امن تره؟
_خب آره همون
+باشه فردا شب به یه مهمونی تجاری دعوت شدم و باید حتما با من بیای
_امممم چیزه من
+بهت گفتم باید بیای
_باشه
+الآنم برو آماده شو میخوام برم برای خودم لباس بخرم برای توهم بخریم
_با..باشه
+پایین منتظرم
_باشه
(ویو یونا)
آماده شدم و رفتم پایین یه شلوار لی تغریبا چسب زغال سنگی بایه تاپ سفید و یه ژاکت مشکی بافتم روش پوشیدم موهام هم بالا گوجه ای بستم یه رژ صورتی ملایم هم زدم
(توجه یونا توی اتاق مامانه جونگ کوک هست و از وسایل های مامانه کوک استفاده میکنه)
رفتم پایین کوک روی مبل نشسته بود پشتش به من بود
(ویو جونگ کوک)
روی مبل نشسته بودم و منتظر یونا بودم که از پشت صدام کرد برگشتم یه لحظه فکر کردم مامانم جلوم ایستاده اشک توی چشام جمع شد
+بیا بیرون
این و گفتم و از خونه زدم بیرون توی ماشین منتضرش شدم داشت میومد که جلو ی ماشین ایستا دو به در ورودی نگاه میکرد یه بوق زدم که به خودش اومد بهش اشاره کردم که بیاد بشینه اومد سمت در عقب ماشین در رو باز کرد خواست بشینه که گفتم
+مگه من رانندتم بیا جلو بشین
_باشه
نشست و حرکت کردیم سمت پاساژ و بعد چند دقیقه رسیدیم
+خب پیاده شو
_عا باشه
رفتیم تو یونا با تعجب به پاساژ نگاه میکرد
_میگم اینا خیلی گرون نیستن
+نمیدونم من هیچ وقت قیمت نمیپرسم
_چییی وا خیلی پولداری
این حرفش باعث شد خندم بگیره تک خنده ای کردم که برگشت سمتم.
_چی توهم میخندی
+نه
_وا تا حالا خندت رو ندیدم
+گفتم نخندیدم
_میشه دوباره بخندی
+میگم من نمیخندم
_دروغ گو
+بیا بریم کمتر حرف بزن
_باشه بریم ولی خندیدی
내 노예🖤
روی صندلی راک اتاقم نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد منشی شرکت بود
$الو جناب جئون
+کارت و بگو
$آقای پارک فرداشب یه مهمونی برای شرکای تجاریش ترتیب داده و شما رو هم دعوت کرده گفته راجب اون قرارداد هم میخوان صحبت کنن
+باشه
$عا راستی گفتن حتما با خودتون یه همراه بیارین
+باشه
داشتم فکر میکردم که کی رو ببرم از اتاقم اومدم بیرون دیدم یونا داره میره سمت اتاقش یعنی اون و ببرم؟
رفتم در اتاقش رو در زدم
_کیه
+میشه بیام تو
در اتاق باز شد و اومد بیرون
_به..بفرمایین
+میشه بریم توی اتاقت حرف بزنیم
_خب چیزه....چیز
+اینجا امن تره؟
_خب آره همون
+باشه فردا شب به یه مهمونی تجاری دعوت شدم و باید حتما با من بیای
_امممم چیزه من
+بهت گفتم باید بیای
_باشه
+الآنم برو آماده شو میخوام برم برای خودم لباس بخرم برای توهم بخریم
_با..باشه
+پایین منتظرم
_باشه
(ویو یونا)
آماده شدم و رفتم پایین یه شلوار لی تغریبا چسب زغال سنگی بایه تاپ سفید و یه ژاکت مشکی بافتم روش پوشیدم موهام هم بالا گوجه ای بستم یه رژ صورتی ملایم هم زدم
(توجه یونا توی اتاق مامانه جونگ کوک هست و از وسایل های مامانه کوک استفاده میکنه)
رفتم پایین کوک روی مبل نشسته بود پشتش به من بود
(ویو جونگ کوک)
روی مبل نشسته بودم و منتظر یونا بودم که از پشت صدام کرد برگشتم یه لحظه فکر کردم مامانم جلوم ایستاده اشک توی چشام جمع شد
+بیا بیرون
این و گفتم و از خونه زدم بیرون توی ماشین منتضرش شدم داشت میومد که جلو ی ماشین ایستا دو به در ورودی نگاه میکرد یه بوق زدم که به خودش اومد بهش اشاره کردم که بیاد بشینه اومد سمت در عقب ماشین در رو باز کرد خواست بشینه که گفتم
+مگه من رانندتم بیا جلو بشین
_باشه
نشست و حرکت کردیم سمت پاساژ و بعد چند دقیقه رسیدیم
+خب پیاده شو
_عا باشه
رفتیم تو یونا با تعجب به پاساژ نگاه میکرد
_میگم اینا خیلی گرون نیستن
+نمیدونم من هیچ وقت قیمت نمیپرسم
_چییی وا خیلی پولداری
این حرفش باعث شد خندم بگیره تک خنده ای کردم که برگشت سمتم.
_چی توهم میخندی
+نه
_وا تا حالا خندت رو ندیدم
+گفتم نخندیدم
_میشه دوباره بخندی
+میگم من نمیخندم
_دروغ گو
+بیا بریم کمتر حرف بزن
_باشه بریم ولی خندیدی
내 노예🖤
۶.۴k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.