part 27
part 27
دروغ شیرین♡
جونگکوک:اجوما حالت خوبه؟
اجوما:عا...آره خوبم
جونگکوک:میخوای بریم دکتر
اجوما:نه یکم بشینم خوب میشم فشارم افتاد سرم گیج رفت خوردم زمین چیزی نیس
جونگکوک:اوک
جانگ سو:چیزی نیاز دارین؟
اجوما:نه ممنون (باعصبانیت)
جانگ سو:خواهش میکنم،پس من میرم
ویو چایونگ
(جانگ سو داشت میرفت بیرون که بهم چشمک زد و اشاره کرد که پشت سرش برم)
چایونگ:م.. ما..مامان من میرم برات آب قند بیارم
اینو گفتم و رفتم پشت سرش بیرون
چایونگ:چی میخوای؟!!
جانگ سو:برو سوار ماشین شو الان میام
چایونگ:مگ من عروسک خیمه شب بازیم؟!
جانگ سو:نیستی؟(همینطوری که خیلی به چایونگ نزدیک شده بود)
چایونگ:نه نی..س..ت....م(شمرده شمرده)
جانگ سو:عسلم اصن اینطوری حرف زدن بهت نمیاد واقعا مسخرس،زود برو سوار ماشین شو تا اون روم بالا نیومده
خیلی ترسیده بودم برا همین بدون اینکه چیزی بگم رفتم سوار ماشین شدم و اونم بعد چندمین اومد و رفتیم یه جا خیلی دور که نمیشناختم
جانگ سو:پیاده شو
آروم از ماشین پیاده شدم
چایونگ:خوب،چی میخوای؟
جانگ سو:به مامانت همچیو گفتی؟
چایونگ:نه
جانگ سو:دروغ نگو
چایونگ:میگم نه
اومد سمتم و چونه ام رو محکم با دستش گرفت
جانگ سو:خفه شو،انقد برا من بازی در نیار دختر(با داد)
چایونگ:آره اصن گفتم که چی؟،منو ببین تو نکنه از بابات ترسیدی که بفهمه چه غلطایی میکنی
چونم رو محکمتر فشار داد
جانگ سو:چایونگ کاری نکن همینجا خفت کنم (با داد و عصبانیت)
چایونگ:تو کل زندگیم آدمی ندیدم که انقد مث تو عوضی باشه
چونم رو ول کرد و....
جانگ سو:خواهش میکنم عزیزم،منم تو کل عمرم آدمی به هرزگی تو ندیدم
چایونگ:من هرزه نیستم(باداد)
جانگ سو:اگه نبودی که با پول بدنت رو نمیفروختی
چایونگ:من دوست داشتم حتی بخاطر اینکه تو حسودی کنی به برادرت نزدیک شدم چرا نمیفهمی اینو قبلا هم چند بار بهت گفتم من عاشقتم به چه زبونی باید بهت بگم (بادادوگریه)
جانگ سو:منم صدبار بهن گفتم که من دوست ندارم اینو تو مغز فندوقیت فرو کن،واقعا فک کردی من عاشق آدم سطح پایینی مث تو نمیشم
چایونگ:پس چرا اون روز گفتی دوسم داری و منو با این حرفا مجبور کردی باهات بخوابم ؟
جانگ سو:من هیچوقت مجبورت نکردم تو خودتم میخواستی که بام رابطه داشته باشی
چایونگ:من غلط کردم اصن نمیدونستم فک میکردم توعه عوضی واقعا دوسم داری و بخاطر تو مامانم به این روز افتاد (با داد و گریه)
جانگ سو:چایونگ تمومش کن
چایونگ:اوک،پس خودت خواسی
جانگ سو:الان تو هرزه داری منو تهدید میکنی؟
چایونگ:به نظرت؟
جانگ سو:هیچ غلطی نمیتونی بکنی،تو فک میکنی بابات بفهمه زنده میمونی که منو اینطوری تهدید میکنی؟
چایونگ:ب...بابام
جانگ سو:آره با....با...ت(شمرده شمرده با خنده)،خیله خوب دیگ من رفتم هرکاری میخوای بکنی بکن
سوار ماشین شد و رفت
چایونگ:متنفرمممم ازت عوضی (با داد و گریه)
جانگ سو:احساساتمون متقابله خانم کوچولو (از تو ماشین)
بعد گفتن این حرف رفت و منم بزور یه تاکسی پیدا کردم و رفتم خونه و........
کپی ممنوع❌️❌️
دروغ شیرین♡
جونگکوک:اجوما حالت خوبه؟
اجوما:عا...آره خوبم
جونگکوک:میخوای بریم دکتر
اجوما:نه یکم بشینم خوب میشم فشارم افتاد سرم گیج رفت خوردم زمین چیزی نیس
جونگکوک:اوک
جانگ سو:چیزی نیاز دارین؟
اجوما:نه ممنون (باعصبانیت)
جانگ سو:خواهش میکنم،پس من میرم
ویو چایونگ
(جانگ سو داشت میرفت بیرون که بهم چشمک زد و اشاره کرد که پشت سرش برم)
چایونگ:م.. ما..مامان من میرم برات آب قند بیارم
اینو گفتم و رفتم پشت سرش بیرون
چایونگ:چی میخوای؟!!
جانگ سو:برو سوار ماشین شو الان میام
چایونگ:مگ من عروسک خیمه شب بازیم؟!
جانگ سو:نیستی؟(همینطوری که خیلی به چایونگ نزدیک شده بود)
چایونگ:نه نی..س..ت....م(شمرده شمرده)
جانگ سو:عسلم اصن اینطوری حرف زدن بهت نمیاد واقعا مسخرس،زود برو سوار ماشین شو تا اون روم بالا نیومده
خیلی ترسیده بودم برا همین بدون اینکه چیزی بگم رفتم سوار ماشین شدم و اونم بعد چندمین اومد و رفتیم یه جا خیلی دور که نمیشناختم
جانگ سو:پیاده شو
آروم از ماشین پیاده شدم
چایونگ:خوب،چی میخوای؟
جانگ سو:به مامانت همچیو گفتی؟
چایونگ:نه
جانگ سو:دروغ نگو
چایونگ:میگم نه
اومد سمتم و چونه ام رو محکم با دستش گرفت
جانگ سو:خفه شو،انقد برا من بازی در نیار دختر(با داد)
چایونگ:آره اصن گفتم که چی؟،منو ببین تو نکنه از بابات ترسیدی که بفهمه چه غلطایی میکنی
چونم رو محکمتر فشار داد
جانگ سو:چایونگ کاری نکن همینجا خفت کنم (با داد و عصبانیت)
چایونگ:تو کل زندگیم آدمی ندیدم که انقد مث تو عوضی باشه
چونم رو ول کرد و....
جانگ سو:خواهش میکنم عزیزم،منم تو کل عمرم آدمی به هرزگی تو ندیدم
چایونگ:من هرزه نیستم(باداد)
جانگ سو:اگه نبودی که با پول بدنت رو نمیفروختی
چایونگ:من دوست داشتم حتی بخاطر اینکه تو حسودی کنی به برادرت نزدیک شدم چرا نمیفهمی اینو قبلا هم چند بار بهت گفتم من عاشقتم به چه زبونی باید بهت بگم (بادادوگریه)
جانگ سو:منم صدبار بهن گفتم که من دوست ندارم اینو تو مغز فندوقیت فرو کن،واقعا فک کردی من عاشق آدم سطح پایینی مث تو نمیشم
چایونگ:پس چرا اون روز گفتی دوسم داری و منو با این حرفا مجبور کردی باهات بخوابم ؟
جانگ سو:من هیچوقت مجبورت نکردم تو خودتم میخواستی که بام رابطه داشته باشی
چایونگ:من غلط کردم اصن نمیدونستم فک میکردم توعه عوضی واقعا دوسم داری و بخاطر تو مامانم به این روز افتاد (با داد و گریه)
جانگ سو:چایونگ تمومش کن
چایونگ:اوک،پس خودت خواسی
جانگ سو:الان تو هرزه داری منو تهدید میکنی؟
چایونگ:به نظرت؟
جانگ سو:هیچ غلطی نمیتونی بکنی،تو فک میکنی بابات بفهمه زنده میمونی که منو اینطوری تهدید میکنی؟
چایونگ:ب...بابام
جانگ سو:آره با....با...ت(شمرده شمرده با خنده)،خیله خوب دیگ من رفتم هرکاری میخوای بکنی بکن
سوار ماشین شد و رفت
چایونگ:متنفرمممم ازت عوضی (با داد و گریه)
جانگ سو:احساساتمون متقابله خانم کوچولو (از تو ماشین)
بعد گفتن این حرف رفت و منم بزور یه تاکسی پیدا کردم و رفتم خونه و........
کپی ممنوع❌️❌️
۳۸.۲k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.