qart 14
qart 14
قدرت عشق
باورم نمیشد تهیونگ بهم سیلی زد من تو کل عمرم حتی ازت بابامم سیلی خورده بودم
جه یی:ازت متنفرممم(باگریه)
ویو تهیونگ
(میخواستم چیزی بگم که جه یی با گریه رفت بیرون آه لعنتی من چطور همچین کاری کردم اصلا کنترلم دست خودم نبود)
ویو جه یی
(همینطوری چند ساعت داشتم تو کوچه ها راه میرفتمو گریه میکردم که به گوشیم پیام اومد)
ا.م:اگه میخوای بدونی شوهرت شب کجا بوده به این شماره...........زنگ بزن
نمیدونستم چیکار کنم سریع زنگ زدم
جه یی:الو
هر چقد زنگ زدم کسی جواب نداد که یهو یه پیام برام اومد
با چیزی که دیدم مغزم هنگ کرد باورم نمیشد تهیونگ چطور میتونه همچین کاری کنه تو بار داشتن با یه دختره همو میبوسیدن
واقعا دیگ نمیدونستم چیکار کنم نفهمیدم چی شد یهو از حال رفتم بعد چند مین چشممو که باز کرد با پرستار بالا سرم روبه روبه شدم
پرستار یه نگاهی بهم کرد و گفت
پرستار:بلاخره بهوش اومدین
جه یی:من کجام؟
میخواستم بلند شم
جه یی:ای سرم
پرستار:بخواب عزیزم تو حالت خوب نیست
جه یی:من خوبم کی منو اورد اینجا؟
پرستار:یه آقایی تورو اورد اینجا وقتی اوردت بیهوش بودی
جه یی:عاها ممنون
داشتم با پرستار حرف میزدم که اون آقا اومد تو
جهیون:سلام خوب هستین
جه یی:ببخشید شما؟
پرستار:ایشون همون آقایی هستن که تورو اوردن اینجا
جه یی:اوه،واقعا ازتون ممنونم
جهیون:خواهش میکنم کاری نکردم
بلاخره بعد چند مین سرم تموم شد و حاضر شدم تا برگردم خونه باید با تهیونگ حرف میزدم
جه یی:بازم ازتون ممنونم واقعا
جهیون:خواهش میکنم،اگه میخواین من میتونم برسونمتون
جه یی:نه ممنون دیگ زحمت نمیدم خودم یه تاکسی میگیرم میرم
جهیون:نه بابا چه زحمتی تازه این وقت شب تاکسی میخوای از کجا گیر بیاری
جه یی:اوک پس ممنون
سوار ماشین شدم و آدرس دادم به چهیون اونم منو رسوند خونه بعد من ازش خدافظی کردم و رفتم تو خونه و...........
کپی ممنوع❌️❌️
قدرت عشق
باورم نمیشد تهیونگ بهم سیلی زد من تو کل عمرم حتی ازت بابامم سیلی خورده بودم
جه یی:ازت متنفرممم(باگریه)
ویو تهیونگ
(میخواستم چیزی بگم که جه یی با گریه رفت بیرون آه لعنتی من چطور همچین کاری کردم اصلا کنترلم دست خودم نبود)
ویو جه یی
(همینطوری چند ساعت داشتم تو کوچه ها راه میرفتمو گریه میکردم که به گوشیم پیام اومد)
ا.م:اگه میخوای بدونی شوهرت شب کجا بوده به این شماره...........زنگ بزن
نمیدونستم چیکار کنم سریع زنگ زدم
جه یی:الو
هر چقد زنگ زدم کسی جواب نداد که یهو یه پیام برام اومد
با چیزی که دیدم مغزم هنگ کرد باورم نمیشد تهیونگ چطور میتونه همچین کاری کنه تو بار داشتن با یه دختره همو میبوسیدن
واقعا دیگ نمیدونستم چیکار کنم نفهمیدم چی شد یهو از حال رفتم بعد چند مین چشممو که باز کرد با پرستار بالا سرم روبه روبه شدم
پرستار یه نگاهی بهم کرد و گفت
پرستار:بلاخره بهوش اومدین
جه یی:من کجام؟
میخواستم بلند شم
جه یی:ای سرم
پرستار:بخواب عزیزم تو حالت خوب نیست
جه یی:من خوبم کی منو اورد اینجا؟
پرستار:یه آقایی تورو اورد اینجا وقتی اوردت بیهوش بودی
جه یی:عاها ممنون
داشتم با پرستار حرف میزدم که اون آقا اومد تو
جهیون:سلام خوب هستین
جه یی:ببخشید شما؟
پرستار:ایشون همون آقایی هستن که تورو اوردن اینجا
جه یی:اوه،واقعا ازتون ممنونم
جهیون:خواهش میکنم کاری نکردم
بلاخره بعد چند مین سرم تموم شد و حاضر شدم تا برگردم خونه باید با تهیونگ حرف میزدم
جه یی:بازم ازتون ممنونم واقعا
جهیون:خواهش میکنم،اگه میخواین من میتونم برسونمتون
جه یی:نه ممنون دیگ زحمت نمیدم خودم یه تاکسی میگیرم میرم
جهیون:نه بابا چه زحمتی تازه این وقت شب تاکسی میخوای از کجا گیر بیاری
جه یی:اوک پس ممنون
سوار ماشین شدم و آدرس دادم به چهیون اونم منو رسوند خونه بعد من ازش خدافظی کردم و رفتم تو خونه و...........
کپی ممنوع❌️❌️
۲۳.۶k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.