PARTپارت آخر

PART_18(پارت آخر)

چند هفته از اون اتفاق گذشته بود
جیسونگ به لینو عادت کرده بود و لینو هم به جیسونگ....
خیلی بیشتر باهم صمیمی شده بودن

:::ساعت 12 شب توی شرکت:::

ویو جیسونگ:
کارام تموم شده بود
دوباره هزار تا کاغذ پرینت گرفته بودم و گذاشته بودم توی پوشه
سمت دفتر لینو راه افتادم و درو باز کردم و با ذوق گفتم

جیسونگ:سلاممممم

کسی تو اتاق نبود

جیسونگ:لینو؟کجایی؟
یهو بهم پیام اومد

از طرف لینو بود نوشته بود"بیا پشت بوم شرکت"

جیسونگ هم متقابل بهش نوشت "باشه"

جیسونگ کلاه هودیش رو سرش گذاشت و سمت پشت بوم شرکت راه افتاد

وقتی رسید به پشت بوم با یه فضای آرامش بخش رو به رو شد....

دوتا صندل و یه میز و روی میز هم شیرکاکائو و بستنی شیرکاکائویی و کل دیوار های پشت بوم پوشیده از ریسه بود

جیسونگ:عرررررر

جیسونگ سمت مینهو رفت و بغلش کرد

لینو که کمی استرس داشت نمیدونست چی بگه و فقط جیسونگ رو بغل کرد

لینو:بشین

جیسونگ:باشه

لینو:میخوام بهت یه چیزی بگم و خب امیدوارم دوستیمون بهم نخوره....

جیسونگ که کمی تعجب و شک کرده بود گفت

جیسونگ:دوستیمون همیشگیه...راحت باش

لینو:من....من دوستت دارم

جیسونگ همزمان که داشت شیر کاکائو میخورد  ریلکس گفت

جیسونگ:خب منم دوستت دارم🦦

لینو:من یه چیزی فراتر از دوست داشتن دوستت دارم

جیسونگ:؟؟

لینو:بهتره بگم یعنی عاشقم

جیسونگ که نمیدونست چی بگه اما بهتر از هرکس دیگه ای میدونست که خودشم عاشق لینو هست

جیسونگ از روی صندلی پاشد و عین بچه ها رفت تو بغل مینهو نشست

جیسونگ:حست متقابله

و لینو از خوشحالی چشماش درخشید و بو.سه ی آرومی رو شروع کردن
#استاد_جذاب
دیدگاه ها (۶)

پروف عوض شددددد!

PART_17جیسونگ که تازه ماجرا رو فهمیده بود هم متعجب بود و هم ...

PART_16جیسونگ و لینو به مدت ۵ دقیقه تو بغل هم بودن تا اینکه ...

#عشق_پول#part22جیسونگ : خب ... مهم نیست ... من خوابم میاد *م...

#عشق_پولی#part21جیسونگ رفت و پیش مینهو نشست و شروع کرد به حر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط