عشق درسایه سلطنت پارت68
چنگال رو از دستم گرفت
مری:نمیترسین توش سم ریخته باشم؟
سربلند کرد و زل زد تو چشمم لبش داشت به لبخندی باز میشد.
تهیونگ: ریختی؟؟
خبیث گفتم
مری: شاید ریخته باشم... خودمم لب نزدم...
لبخند زیر پوستی زد و گفت
تهیونگ: خوب الان لب میزنی
لبخندی زدم و دستام رو جلوم قفل کردم چنگال رو سمتم گرفت....با خنده چنگال رو گرفتم و گفتم
مری: واقعا فک میکنین سم توش ریختم؟؟ نچ نچ..
چنگال رو گرفتم و یه تیکه کیک رو کندم و چنگال رو سمت دهنم بردم که چنگال رو از دستم کشید و توی دهنش گذاشت و خورد. متعجب نگاش کردم که گفت
تهیونگ: من آدم شناسم.. بچه تر از این حرفایی که بخوای سم بریزی و این جور کارها...
لبخند گشادی رو لب آوردم و اخم ساختگی کردم و گفتم
مری: بچه خودتونین
سری تکون داد و همونجور جدى وبى تفاوت مشغول خوردن
کیک بود...همونجور خیره و با لبخند باریکی نگاش میکردم
سر بلند کرد و نگام کرد که سریع گفتم
مری: خوب شده؟؟
تهیونگ: بد نیست...
به اینکه پشت سرهم میخورد نگاه کردم و گفتم
مری: معلومه که بد نیست...
سربلند کرد و گفت
تهیونگ: خوب!
ریز خندیدم و گفتم
مری: خوب یعنی خدا حافظ خودمون دیگه... متوجهم... یاد گرفتم سرورم... از وقتی وارد قصر شما شدم دایره لغتم افزایش پیدا کرده.... خوب تو قصر شما خیلی معنی ها داره خوب یعنی به توچه.. خوب یعنی خدا حافظ.. خوب یعنی تموم نشد؟ خوب یعنی خفه میشی یا خفه ات کنم و بسیار معانی دیگه...
خیره و جدی نگام میکرد...لبخندی زدم و گفتم
مری: خوب..
و تعظیمی کردم و بیرون اومدم چند دقیقه بعد لب پنجره بودم که دیدم سوار بر اسب سیاه رنگش با نوکر و شوکت و با سرعت زیاد تازوند و رفت اسب سواری خیلی بهش میومد....
****
دوستان عزیز انگار خیلی هاتون ندیدید که من هر روز 6 یا 7 پارت میزارم که سه پارتشون هدیه هست اما انگار ناراضی هستید تازه من ماشین تایپی نیستم منم زخمت میکشم تا بنویسم خسته میشم ...تازه پیج های دیگه هر کدوم یک پارت یا دو تا میزارم من 4 تا میزارم ناراضی هستید خیلی از فالور ها هم نقش روح رو دارن پس ازین به بعد فقط چهار پارت داریم ممنون از حمایت هاتون❤️
مری:نمیترسین توش سم ریخته باشم؟
سربلند کرد و زل زد تو چشمم لبش داشت به لبخندی باز میشد.
تهیونگ: ریختی؟؟
خبیث گفتم
مری: شاید ریخته باشم... خودمم لب نزدم...
لبخند زیر پوستی زد و گفت
تهیونگ: خوب الان لب میزنی
لبخندی زدم و دستام رو جلوم قفل کردم چنگال رو سمتم گرفت....با خنده چنگال رو گرفتم و گفتم
مری: واقعا فک میکنین سم توش ریختم؟؟ نچ نچ..
چنگال رو گرفتم و یه تیکه کیک رو کندم و چنگال رو سمت دهنم بردم که چنگال رو از دستم کشید و توی دهنش گذاشت و خورد. متعجب نگاش کردم که گفت
تهیونگ: من آدم شناسم.. بچه تر از این حرفایی که بخوای سم بریزی و این جور کارها...
لبخند گشادی رو لب آوردم و اخم ساختگی کردم و گفتم
مری: بچه خودتونین
سری تکون داد و همونجور جدى وبى تفاوت مشغول خوردن
کیک بود...همونجور خیره و با لبخند باریکی نگاش میکردم
سر بلند کرد و نگام کرد که سریع گفتم
مری: خوب شده؟؟
تهیونگ: بد نیست...
به اینکه پشت سرهم میخورد نگاه کردم و گفتم
مری: معلومه که بد نیست...
سربلند کرد و گفت
تهیونگ: خوب!
ریز خندیدم و گفتم
مری: خوب یعنی خدا حافظ خودمون دیگه... متوجهم... یاد گرفتم سرورم... از وقتی وارد قصر شما شدم دایره لغتم افزایش پیدا کرده.... خوب تو قصر شما خیلی معنی ها داره خوب یعنی به توچه.. خوب یعنی خدا حافظ.. خوب یعنی تموم نشد؟ خوب یعنی خفه میشی یا خفه ات کنم و بسیار معانی دیگه...
خیره و جدی نگام میکرد...لبخندی زدم و گفتم
مری: خوب..
و تعظیمی کردم و بیرون اومدم چند دقیقه بعد لب پنجره بودم که دیدم سوار بر اسب سیاه رنگش با نوکر و شوکت و با سرعت زیاد تازوند و رفت اسب سواری خیلی بهش میومد....
****
دوستان عزیز انگار خیلی هاتون ندیدید که من هر روز 6 یا 7 پارت میزارم که سه پارتشون هدیه هست اما انگار ناراضی هستید تازه من ماشین تایپی نیستم منم زخمت میکشم تا بنویسم خسته میشم ...تازه پیج های دیگه هر کدوم یک پارت یا دو تا میزارم من 4 تا میزارم ناراضی هستید خیلی از فالور ها هم نقش روح رو دارن پس ازین به بعد فقط چهار پارت داریم ممنون از حمایت هاتون❤️
۱۰.۲k
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.