محمد:قول میدم هرچه زودتر از اون خونه کوفتی بیارمت بیرون خ
محمد:قول میدم هرچه زودتر از اون خونه کوفتی بیارمت بیرون خودم ازت محافظت میکنم هرچیم میخواد بشه من دیگه نمیزارم اتفاقی واست بیوفته ط هم قول بده اگ بابات سرت داد زد حتی اگه خدایی نکرده دستش بشکنه کتکت زد بهم زنگ میزنی فهمیدی ب کاری ک قراره بکنم توجه نکن فقط بهم زنگ بزن
ترسیدم بابام خطرناک بود اگه بلایی سرش میاورد چی نه عمرا اگ بزارم
_محمد بابام خطرناکه تروخدا نیایی جلوی خونمون میترسم اتفاقی واست بیوفته تروخدا
اخم کرد و ی گاز از لبم گرفت
محمد:همینکه گفتم بهم زنگ میزنی اگ نزنی من میدونمو ط
مظلوم سرمو انداختم پایین چشم ارومی گفتم
به ساعت نگاه کردم داشت دیر میشد
_باید برم میترسم بابام عصبی بشه
گونمو بوسید ولی اخم داشت لبخند زدم
_اخم نکن
محمد:باش بلند شو خودتو اماده کن بریم
بلند شدم و کاپشنمو تنم کردم و با هم از خونه اومدیم بیرون با موتور اومده بودیم واسه همین سوار شدیم و محکم کمر مبارک محمد گرفتم و سرمو توی پشتش قایم کردم که دستشو گذاشت روی دستام
محمد:نترس خانمم اروم میرم
_از تند رفتنت نمیترسم باد بهم میخوره سرده خب
محمد خندید و هیچی نگفت بعضی وقتا سکوت خودش یک جوابه بعضی وقتا همین سکوت خودش پر از حرفه پر از درده بعضیا سکوت میکنن چون توانی واسشون نمونده بعضی ها هم سکوت میکنن چون حوصله جواب دادن ندارن و تنهایی میخوان
......
در رو باز کردم رفتم تو که با قیافه عصبیه بابام روبه رو شدم چیشده بود
_چیشده اقای سهر..
با هجومی که بهم اورد حرفم قطع شد چش شده بود تا ب خودم بیام دستمو تو خصار دستاش گرفت و کشون کشون سمت انباری برد
_اییی ولم کن بهت میگم ولم کن ده ولم کن
در انباری رو باز کرد نه اونجا پره سگه نمیخوام تقلا میکردم دستمو از دستش در بیارم اما اخر نتونستم و پرتم کرد تو انباری کمربندشو در اورد و اومد سمتم
_چ چیشده ح ح حداقل ب بهم بگو چ..
بابا:بگم چیشده هان جنده بازیتو بگم هان زیر خواب شدنتو بگم هاان میری خونه پسر مردم برای چی هوم برای چی نگینننننن اون پسره کیه هااان اون گارسون کیههه
از کجا فهمیده بود خب معلومه این چه سوالیه افرادش و دنبالم فرستاده با سوزشی که سمت چپ بدنم حس کردم از فکر کردن بیرون اومدم بهش نگاه کردم دومین ظربه
سومین ضربه
چهارمین
پنج
شیش.....
مامان کمکم کن مامانی ببین دخترتو کمکم کن مامانجونم کاش بودی بغلم میکردی مامانیی ایی هق مامان ببخشید کشتمت ببخشید تو هم منو دوست نداری اره میدونم تقصیر منه که دیگه نیستی ولی من خیلی کوچیکم مامانی مواظبم باش با خدا حرف بزن حداقل یکمم ب من توجه کنه منم بندشم بنده کوچیکش
بیست و چهار
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ
_مااااماااان
ادامه دارد....
ترسیدم بابام خطرناک بود اگه بلایی سرش میاورد چی نه عمرا اگ بزارم
_محمد بابام خطرناکه تروخدا نیایی جلوی خونمون میترسم اتفاقی واست بیوفته تروخدا
اخم کرد و ی گاز از لبم گرفت
محمد:همینکه گفتم بهم زنگ میزنی اگ نزنی من میدونمو ط
مظلوم سرمو انداختم پایین چشم ارومی گفتم
به ساعت نگاه کردم داشت دیر میشد
_باید برم میترسم بابام عصبی بشه
گونمو بوسید ولی اخم داشت لبخند زدم
_اخم نکن
محمد:باش بلند شو خودتو اماده کن بریم
بلند شدم و کاپشنمو تنم کردم و با هم از خونه اومدیم بیرون با موتور اومده بودیم واسه همین سوار شدیم و محکم کمر مبارک محمد گرفتم و سرمو توی پشتش قایم کردم که دستشو گذاشت روی دستام
محمد:نترس خانمم اروم میرم
_از تند رفتنت نمیترسم باد بهم میخوره سرده خب
محمد خندید و هیچی نگفت بعضی وقتا سکوت خودش یک جوابه بعضی وقتا همین سکوت خودش پر از حرفه پر از درده بعضیا سکوت میکنن چون توانی واسشون نمونده بعضی ها هم سکوت میکنن چون حوصله جواب دادن ندارن و تنهایی میخوان
......
در رو باز کردم رفتم تو که با قیافه عصبیه بابام روبه رو شدم چیشده بود
_چیشده اقای سهر..
با هجومی که بهم اورد حرفم قطع شد چش شده بود تا ب خودم بیام دستمو تو خصار دستاش گرفت و کشون کشون سمت انباری برد
_اییی ولم کن بهت میگم ولم کن ده ولم کن
در انباری رو باز کرد نه اونجا پره سگه نمیخوام تقلا میکردم دستمو از دستش در بیارم اما اخر نتونستم و پرتم کرد تو انباری کمربندشو در اورد و اومد سمتم
_چ چیشده ح ح حداقل ب بهم بگو چ..
بابا:بگم چیشده هان جنده بازیتو بگم هان زیر خواب شدنتو بگم هاان میری خونه پسر مردم برای چی هوم برای چی نگینننننن اون پسره کیه هااان اون گارسون کیههه
از کجا فهمیده بود خب معلومه این چه سوالیه افرادش و دنبالم فرستاده با سوزشی که سمت چپ بدنم حس کردم از فکر کردن بیرون اومدم بهش نگاه کردم دومین ظربه
سومین ضربه
چهارمین
پنج
شیش.....
مامان کمکم کن مامانی ببین دخترتو کمکم کن مامانجونم کاش بودی بغلم میکردی مامانیی ایی هق مامان ببخشید کشتمت ببخشید تو هم منو دوست نداری اره میدونم تقصیر منه که دیگه نیستی ولی من خیلی کوچیکم مامانی مواظبم باش با خدا حرف بزن حداقل یکمم ب من توجه کنه منم بندشم بنده کوچیکش
بیست و چهار
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ
_مااااماااان
ادامه دارد....
۴.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.