دوراهی پارت٣
#دوراهی #پارت٣
رضا حرفی نمیزد انگار اونم درکم کرده بود رضا بعد ۵دقیقه گفت
-اینجوری ک پیش میری تو داغون میشی
سری تکون دادم یهو تو راهرو صدای افتادن ی چیزی و بعد خوردن ی چیز دبگ ب در خونمون اومد رضا پرسید صدای چی بود
+هیچی این واحد رو ب رویی رو اجاره دادن دو روزه هنوز داره اسباب کشی میکنن
-خانواده ان؟!
+نمیدونم
ب سمت در رفتم درو ک باز کردم ی کتاب افتاد جلوی پاهام و فهمیدم کتاب بود ک خورد ب درمون
ی دختره هم داشت از رو زمین کتابایی ک ریخته بود زمینو جمع میکرد وقتی در و باز کردیم بلند شد و گفت
×سلام ....ببخشید کارتون زیرش باز شد و کتابا ریخت
اروم گفتم
+خواهش میکنم شما اسباب کشی تون تموم نشد؟!
×چند تا کارتن دیگ مونده شرمنده دست تنها بودم ک دوروزه طول کشیده
لبخندی زد و کتابایی ک دستش بود رو گزاشت جلوی در خونشون و ی بااجازه گفت و رفت پایین
رضا گفت
-پس تنهاس ک
نگاهی بهش انداختم و حرفی نزدم
لحظه ای سکوت کردم و ب فکر رفتم ب فکر اینک منم روز اول همین وضعیتو داشتم و کفشمو پوشیدم ک برم پایین کمکش
رضا گف
-کجا میری
+برم کمک کنم اینم وضعیتش مثله روز اول منه
رضا هم پشت سرم اومد پایین ی ده تا کارتنی بود ک بردیم بالا وقتی تموم شد
دختره رو ب منو رضا گفت
×دستتون درد نکنه خیلی شرمنده کردین واقعا کمک بزرگی کردین اگ نبودین من امروز ب تمرین نمیرسیدم
ی خواهش میکنمی گفتیم و خدافظی کردیم و رفتیم تو خونه
نشستیم ب خوراکی خوردن
یهو ی فکر ب سرم زد از رضا پرسیدم
+رضا تو اینجا خونه خریدی
-اخ اخ داداش نگو ک داغ دلم تازه میشه اجاره کردم ی هفته پیش هم گفت ک بلند شم تا اخر ماه وقت دارم
+خب بیا اینجا
-ن داداش مزاحمت نمیشم ی جایی رو پیدا میکنم
+مزاحم چیه فک میکنی چرا پرسیدم ...منم تنهام خب باهم میریم با هم میایم
-ن اخه من شرمنده میشم
+دیوونه ای؟!ن برو وسایلتو همین امروز بیار
وسایل خونتو بده سمساری وسایل شخصیتو بیار این خونه دوتا خواب داره یکیش خالی مونده هم تو از تنهایی در میای هم من
-اخه
+اخه بی اخه خرجتو من نمیخوام بدم ک دوتایی میاریم باهمم میخوریم
حرفی واسه مخالفت نزد فقط ی لبخند وبعد گفت
-دستت درد نکنه داداش
+قربونت
رضا بلند شدو لباساشو پوشید و گفت
-من کارم طول میکشه تو ناهارتو بخور
+ن من الان انقدر خوابم میاد ک تو تا بری برگردی من همینجور خوابم -فک نکن یادم میره ها هنوز مهمونم ....باید پیتزا بدی ها
خندیدم و گفتم
+باشه برو
#کافه_رمان
رضا حرفی نمیزد انگار اونم درکم کرده بود رضا بعد ۵دقیقه گفت
-اینجوری ک پیش میری تو داغون میشی
سری تکون دادم یهو تو راهرو صدای افتادن ی چیزی و بعد خوردن ی چیز دبگ ب در خونمون اومد رضا پرسید صدای چی بود
+هیچی این واحد رو ب رویی رو اجاره دادن دو روزه هنوز داره اسباب کشی میکنن
-خانواده ان؟!
+نمیدونم
ب سمت در رفتم درو ک باز کردم ی کتاب افتاد جلوی پاهام و فهمیدم کتاب بود ک خورد ب درمون
ی دختره هم داشت از رو زمین کتابایی ک ریخته بود زمینو جمع میکرد وقتی در و باز کردیم بلند شد و گفت
×سلام ....ببخشید کارتون زیرش باز شد و کتابا ریخت
اروم گفتم
+خواهش میکنم شما اسباب کشی تون تموم نشد؟!
×چند تا کارتن دیگ مونده شرمنده دست تنها بودم ک دوروزه طول کشیده
لبخندی زد و کتابایی ک دستش بود رو گزاشت جلوی در خونشون و ی بااجازه گفت و رفت پایین
رضا گفت
-پس تنهاس ک
نگاهی بهش انداختم و حرفی نزدم
لحظه ای سکوت کردم و ب فکر رفتم ب فکر اینک منم روز اول همین وضعیتو داشتم و کفشمو پوشیدم ک برم پایین کمکش
رضا گف
-کجا میری
+برم کمک کنم اینم وضعیتش مثله روز اول منه
رضا هم پشت سرم اومد پایین ی ده تا کارتنی بود ک بردیم بالا وقتی تموم شد
دختره رو ب منو رضا گفت
×دستتون درد نکنه خیلی شرمنده کردین واقعا کمک بزرگی کردین اگ نبودین من امروز ب تمرین نمیرسیدم
ی خواهش میکنمی گفتیم و خدافظی کردیم و رفتیم تو خونه
نشستیم ب خوراکی خوردن
یهو ی فکر ب سرم زد از رضا پرسیدم
+رضا تو اینجا خونه خریدی
-اخ اخ داداش نگو ک داغ دلم تازه میشه اجاره کردم ی هفته پیش هم گفت ک بلند شم تا اخر ماه وقت دارم
+خب بیا اینجا
-ن داداش مزاحمت نمیشم ی جایی رو پیدا میکنم
+مزاحم چیه فک میکنی چرا پرسیدم ...منم تنهام خب باهم میریم با هم میایم
-ن اخه من شرمنده میشم
+دیوونه ای؟!ن برو وسایلتو همین امروز بیار
وسایل خونتو بده سمساری وسایل شخصیتو بیار این خونه دوتا خواب داره یکیش خالی مونده هم تو از تنهایی در میای هم من
-اخه
+اخه بی اخه خرجتو من نمیخوام بدم ک دوتایی میاریم باهمم میخوریم
حرفی واسه مخالفت نزد فقط ی لبخند وبعد گفت
-دستت درد نکنه داداش
+قربونت
رضا بلند شدو لباساشو پوشید و گفت
-من کارم طول میکشه تو ناهارتو بخور
+ن من الان انقدر خوابم میاد ک تو تا بری برگردی من همینجور خوابم -فک نکن یادم میره ها هنوز مهمونم ....باید پیتزا بدی ها
خندیدم و گفتم
+باشه برو
#کافه_رمان
۳۲.۰k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.