the building infogyg پارت34
#the_building_infogyg #پارت34
سوک.
خوب امروز روز تعطیل ومنم میتونم
راحت کتاب بخونم! کتاب مورد علاقمو
برداشتم رفتم پایین تو باغ البته به
خاطر بزرگی حیاطش میگم باغ زیر
درخت نشستم شروع کردم به خوندن
که یهو یه سیب افتاد روی کلم
من:آخ
به بالایی سرم نگاه کردم هنننن این
دیگه خیلی مسخره شده
من:میشه بگی فازت چیه؟
جیهوپ:چطور؟
من:کاریت ندارم چرا کخ میریزی همش هان نکنه انگل داری؟چهل گیاه بخور
میریزه
جیهوپ:نه ندارم حوصلم سر رفته بود
من:به منچه!
بلند شدم کتاب بستم رفتم سمت دیگه
که یهو حس کردم یه چیزی داره میاد
سمتم با لقد زدمش به همون سمتی که
پرتاب شده بودخوردوسط کله جیهوپ
آخش رفت هوانتونستم خودمو کنترل
کنم زدم زیر خنده که یهو احساس
کردم پشت گردنم یه چیزی داره نفس
میکشه چنان جیغی کشیدم پریدم رو
کول جیهوپ همیشه ازسگ میترسیدم
دلیلشم نمیدونستم سگ پارس میکرد
من:ویی مامانی گمشو اونور خدایا خدایا توروخدا کمکم کن
جیهوپ قش قش می خندید
جیهوپ:برفک بروبایکی دیگه بازی کن
رفتش آروم از رو کولش اومدم پایین
جیهوپ قرمز شده بود
جیهوپ:از سگ میترسی
من:آره ازبچگی میترسیدم ازشون
جیهوپ:ترس ندارن که برفک
سگش اومد چرا فک میکردم دراکولایی
واسه خودش؟اینکه خیلی کیوته
جیهوپ:بیا
من:نه نه
دستمو گرفت کشید سمتش نشستم
رویی زمین دستمو گذاشت رویی دماغ برفک
من:ای شبیه بوق دوچرخه میمونه
جیهوپ:جیغ حیغ نکن ممکنه دستتو
بکنه تو دهنش گازت میگیره اما خون
نمیاد دیدی دردت گرفت بهش هشدار
بده
من:هننن نه نه
که کف دستم خیش شدش
****////****////****////****
جیهوپ
باحالت چندش به دستش نگاه میکرد
من:چیه؟!
سوک:چندشم شد آی دستم بی تربیت
دستشو گاز گرفته بود کز کرد یه گوشه سگ بدبخت
سوک:میگم جیهوپ..
نمیدونم چرا از دهنم در رفت
من:هوسوک
سوک:هان؟
من:اسم اصلیمه
سوک:جدی؟
من:ولی نباید به کسی بگی خوب؟
حتی دوستات
سوک:باشه نمیگم راستی مرسی بابت
کمکت برایی اینکه ترسم بریزه
لبخندی زدم
من:کاری نکردم راستش مادرم بهم
میگفت چطوری با حیوانات رفتار کنم
سوک:حتما مادرت خیلی خوب بوده!
من:درسته اون خیلی زیبابود میشه
گفت زیباترین تابلویی نقاشی بود برایی من
سوک:تودیدیشون من از زمانی که یادم میاد دایه داشتم مراقبم.بوده
سوک.
خوب امروز روز تعطیل ومنم میتونم
راحت کتاب بخونم! کتاب مورد علاقمو
برداشتم رفتم پایین تو باغ البته به
خاطر بزرگی حیاطش میگم باغ زیر
درخت نشستم شروع کردم به خوندن
که یهو یه سیب افتاد روی کلم
من:آخ
به بالایی سرم نگاه کردم هنننن این
دیگه خیلی مسخره شده
من:میشه بگی فازت چیه؟
جیهوپ:چطور؟
من:کاریت ندارم چرا کخ میریزی همش هان نکنه انگل داری؟چهل گیاه بخور
میریزه
جیهوپ:نه ندارم حوصلم سر رفته بود
من:به منچه!
بلند شدم کتاب بستم رفتم سمت دیگه
که یهو حس کردم یه چیزی داره میاد
سمتم با لقد زدمش به همون سمتی که
پرتاب شده بودخوردوسط کله جیهوپ
آخش رفت هوانتونستم خودمو کنترل
کنم زدم زیر خنده که یهو احساس
کردم پشت گردنم یه چیزی داره نفس
میکشه چنان جیغی کشیدم پریدم رو
کول جیهوپ همیشه ازسگ میترسیدم
دلیلشم نمیدونستم سگ پارس میکرد
من:ویی مامانی گمشو اونور خدایا خدایا توروخدا کمکم کن
جیهوپ قش قش می خندید
جیهوپ:برفک بروبایکی دیگه بازی کن
رفتش آروم از رو کولش اومدم پایین
جیهوپ قرمز شده بود
جیهوپ:از سگ میترسی
من:آره ازبچگی میترسیدم ازشون
جیهوپ:ترس ندارن که برفک
سگش اومد چرا فک میکردم دراکولایی
واسه خودش؟اینکه خیلی کیوته
جیهوپ:بیا
من:نه نه
دستمو گرفت کشید سمتش نشستم
رویی زمین دستمو گذاشت رویی دماغ برفک
من:ای شبیه بوق دوچرخه میمونه
جیهوپ:جیغ حیغ نکن ممکنه دستتو
بکنه تو دهنش گازت میگیره اما خون
نمیاد دیدی دردت گرفت بهش هشدار
بده
من:هننن نه نه
که کف دستم خیش شدش
****////****////****////****
جیهوپ
باحالت چندش به دستش نگاه میکرد
من:چیه؟!
سوک:چندشم شد آی دستم بی تربیت
دستشو گاز گرفته بود کز کرد یه گوشه سگ بدبخت
سوک:میگم جیهوپ..
نمیدونم چرا از دهنم در رفت
من:هوسوک
سوک:هان؟
من:اسم اصلیمه
سوک:جدی؟
من:ولی نباید به کسی بگی خوب؟
حتی دوستات
سوک:باشه نمیگم راستی مرسی بابت
کمکت برایی اینکه ترسم بریزه
لبخندی زدم
من:کاری نکردم راستش مادرم بهم
میگفت چطوری با حیوانات رفتار کنم
سوک:حتما مادرت خیلی خوب بوده!
من:درسته اون خیلی زیبابود میشه
گفت زیباترین تابلویی نقاشی بود برایی من
سوک:تودیدیشون من از زمانی که یادم میاد دایه داشتم مراقبم.بوده
۴.۴k
۲۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.