Devil...
Devil...
پارت چهلم
_____________
_و،واقعا؟!(خنده)
& متاسفانه آره....خب حالا من کار دارم باید برم...روح این جک هم میبرم ....بدنش هم با تو ...هرکاری دوست داشتی بکن...
_چشم...
اون مرد کرم پوش وارد یکی از اتاق ها شد و دیگه اثری ازش پیدا نشد
ات:اون وارد اتاق شد اونوقت رفت؟!
_اوهوم...اونور در اتاق ما نبود...دنیا اونور بود...
ات:چه خفن...
همون موقع در عمارت باز شد و پسرا اومدند داخل...تهیونگ نگاهی به جونگکوک کرد و آروم لب زد
ته:ک،کشتیش؟!(بغض)
_تهیونگ مجبور شدم...
یکدفعه تهیونگ زد زیر گریه پسرا با تعجب بهش نگاه میکردند ...
یونگی:ما هم دوسش داشتیم ته ولی دیگه گریه....
ته:نمیخوامم ...
جونگکوک با چهره علامت سوال به تهیونگ نگاه میکرد...
ته:ج،جسدش چی میشه؟؟ میره یا خودت باید دفن کنی؟!
_خودم باید دفع کنم
ته:میشه ببینیمش؟!
_نه خیلی چهره زشتی داره ....
ته: من اون دختره لوس رو میخوام ببینمممم
یکدفعه ا.ت از پشت جونگکوک دمپایی به دست در اومد
ات:که من لوسم نه؟!....پسره لوس عمتهه
ته:یا ابالفضل روح ا..تتت
ا.ت دنبال تهیونگ کرد و دمپایی رو پرت کرد تهیونگ سرش رو برد پایین و دمپایی خورد تو صورت یونگی.... یکدفعه جمع تو سکوت رفت...
ا.ت آروم آب دهنش رو قورت داد....
یونگی نگاهی به دمپایی بعد به ا.ت کرد
ات:اوپا غلط کردم ....حیححیحیح
یونگی افتاد دنبال ا.ت حالا ا.ت بدو یونگی بدو ...
پرش زمانی*
دور هم روی مبل نشسته بودند
_تو کی کیک درست کرده بودی؟!
ات:امروز صبح....فکر میکردم قراره بمیرم پس درست کردم تا مزه کیک مورد علاقت که توسط من درست شده بود رو بچشی...
تهیونگ تیکه بزرگ کیک رو گذاشت تو دهنش
ته:واقعا خوشمزس....
ات:یااا اون برای من بود....
تهیونگ اشاره ایی به شکمش کرد
ته:رفت تو صندوق امانات ....
همه زدن زیر خنده ....
جونگکوک یه فیلم گذاشت که ...
ته:عع من این فیلم رو دیدم این....
_هیونگ....محض رضای خدا برای یک بار خفه شو....
ته:بیا بچه بزرگ کن....
ا.ت:به شرطی تهیونگ ساکت میشه که من و ته رو ببری خوراکی بخری...
_چه ربطی به تو داره؟!
ات:هیونگ تعریف کن ...
ته:چشم قربان...ببین عزیزم اینجا این پسره
_باشه باشه ....تسلیم....فردا میریم ...
جیمین:کارت جونگکوک کارت خوبی بود...
جین:خدا رحتمش کنه ...
نظر یادت نره رفیق !#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#jk#JK
پارت چهلم
_____________
_و،واقعا؟!(خنده)
& متاسفانه آره....خب حالا من کار دارم باید برم...روح این جک هم میبرم ....بدنش هم با تو ...هرکاری دوست داشتی بکن...
_چشم...
اون مرد کرم پوش وارد یکی از اتاق ها شد و دیگه اثری ازش پیدا نشد
ات:اون وارد اتاق شد اونوقت رفت؟!
_اوهوم...اونور در اتاق ما نبود...دنیا اونور بود...
ات:چه خفن...
همون موقع در عمارت باز شد و پسرا اومدند داخل...تهیونگ نگاهی به جونگکوک کرد و آروم لب زد
ته:ک،کشتیش؟!(بغض)
_تهیونگ مجبور شدم...
یکدفعه تهیونگ زد زیر گریه پسرا با تعجب بهش نگاه میکردند ...
یونگی:ما هم دوسش داشتیم ته ولی دیگه گریه....
ته:نمیخوامم ...
جونگکوک با چهره علامت سوال به تهیونگ نگاه میکرد...
ته:ج،جسدش چی میشه؟؟ میره یا خودت باید دفن کنی؟!
_خودم باید دفع کنم
ته:میشه ببینیمش؟!
_نه خیلی چهره زشتی داره ....
ته: من اون دختره لوس رو میخوام ببینمممم
یکدفعه ا.ت از پشت جونگکوک دمپایی به دست در اومد
ات:که من لوسم نه؟!....پسره لوس عمتهه
ته:یا ابالفضل روح ا..تتت
ا.ت دنبال تهیونگ کرد و دمپایی رو پرت کرد تهیونگ سرش رو برد پایین و دمپایی خورد تو صورت یونگی.... یکدفعه جمع تو سکوت رفت...
ا.ت آروم آب دهنش رو قورت داد....
یونگی نگاهی به دمپایی بعد به ا.ت کرد
ات:اوپا غلط کردم ....حیححیحیح
یونگی افتاد دنبال ا.ت حالا ا.ت بدو یونگی بدو ...
پرش زمانی*
دور هم روی مبل نشسته بودند
_تو کی کیک درست کرده بودی؟!
ات:امروز صبح....فکر میکردم قراره بمیرم پس درست کردم تا مزه کیک مورد علاقت که توسط من درست شده بود رو بچشی...
تهیونگ تیکه بزرگ کیک رو گذاشت تو دهنش
ته:واقعا خوشمزس....
ات:یااا اون برای من بود....
تهیونگ اشاره ایی به شکمش کرد
ته:رفت تو صندوق امانات ....
همه زدن زیر خنده ....
جونگکوک یه فیلم گذاشت که ...
ته:عع من این فیلم رو دیدم این....
_هیونگ....محض رضای خدا برای یک بار خفه شو....
ته:بیا بچه بزرگ کن....
ا.ت:به شرطی تهیونگ ساکت میشه که من و ته رو ببری خوراکی بخری...
_چه ربطی به تو داره؟!
ات:هیونگ تعریف کن ...
ته:چشم قربان...ببین عزیزم اینجا این پسره
_باشه باشه ....تسلیم....فردا میریم ...
جیمین:کارت جونگکوک کارت خوبی بود...
جین:خدا رحتمش کنه ...
نظر یادت نره رفیق !#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#jk#JK
۹.۵k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.