Part134
#Part134
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
+ بی معرفت نیستم فقط خودت میدونی تحت نظر بودم،
سرم رو تکونی دادم
_ میدونم ، میدونم، الان بهتری
صدای نفس عمیقش رو شنیدم
+ امیدوارم بشم! دلم برات تنگ شده بود
خنده ی کوتاهی کردم و جوابی بهش ندادم،
_ امیر خان خوبه؟
پوزخندی زد که قشنگ صداش رو شنیدم
+ خیلی خوبه نمیدونی! خیلی خوبه هر روز روی تختش دراز کشیده خیلی راحت حتی تکون نمیخوره
_ پارمیس!
+ جان پارمیس!
شیرین با حرص نگاهی به من انداخت...
پشت چراغ قرمز تو ترافیک نگه داشتم و با لبخندی که از سر ذوق اومده بود رولبام به شیرین نگاه کردم و جواب پارمیس رو دادم
_ پارمیس من تو ماشینم، کارت رو بگو
سکوتی کرد و اروم لب زد
+ سام میخوام بیام پیش تو و یاسمن، میفهمی دلم برات تنگ شده، اینجا دارم عذاب میکشم
_ پارمیس رفتم خونه بهت زنگ میزنم
+ کسی پیشته سام؟
لبخندی به شیرین زدم و دستش رو گرفتم، قشنگ مشخص بود داره حرص میخوره، فدای اون حسادت زیر زیرکیش بشم!
میدونم، میبینم اون حسی که داره شکل میگیره رو
جواب پارمیس رو دادم
_ آره شیرین ترین اتفاق زندگیم پیشمه
شیرین لبهای قلوه ای و نازش رو گاز گرفت و به چشمام نگاه کرد
با بوق پشت سریم به خودم اومدم و متوجه شدم که جلوم خالیه
سریع شروع کردم به روندن که صدای پارمیس اومد...
_ پس یاسمن راست میگفت، شیرین بالاخره اومد تو زندگیت
سکوت کردم و دست شیرین رو که بین دستم بود اروم فشردم و با انگشت شصتم آروم پشت دستش رو اروم ناز کردم
_ باشه مزاحمت نمیشم
یهو صدای بوق کوتاه و قطع شدن گوشی
عکس العمل پارمیس برام عجیب بود، فکر میکردم مثل یاسمن خوشحال میشه
با تعجب به مانیتور نگاه کردم که شیرین آروم گفت
_ خیلی دوست داره؟
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
+ بی معرفت نیستم فقط خودت میدونی تحت نظر بودم،
سرم رو تکونی دادم
_ میدونم ، میدونم، الان بهتری
صدای نفس عمیقش رو شنیدم
+ امیدوارم بشم! دلم برات تنگ شده بود
خنده ی کوتاهی کردم و جوابی بهش ندادم،
_ امیر خان خوبه؟
پوزخندی زد که قشنگ صداش رو شنیدم
+ خیلی خوبه نمیدونی! خیلی خوبه هر روز روی تختش دراز کشیده خیلی راحت حتی تکون نمیخوره
_ پارمیس!
+ جان پارمیس!
شیرین با حرص نگاهی به من انداخت...
پشت چراغ قرمز تو ترافیک نگه داشتم و با لبخندی که از سر ذوق اومده بود رولبام به شیرین نگاه کردم و جواب پارمیس رو دادم
_ پارمیس من تو ماشینم، کارت رو بگو
سکوتی کرد و اروم لب زد
+ سام میخوام بیام پیش تو و یاسمن، میفهمی دلم برات تنگ شده، اینجا دارم عذاب میکشم
_ پارمیس رفتم خونه بهت زنگ میزنم
+ کسی پیشته سام؟
لبخندی به شیرین زدم و دستش رو گرفتم، قشنگ مشخص بود داره حرص میخوره، فدای اون حسادت زیر زیرکیش بشم!
میدونم، میبینم اون حسی که داره شکل میگیره رو
جواب پارمیس رو دادم
_ آره شیرین ترین اتفاق زندگیم پیشمه
شیرین لبهای قلوه ای و نازش رو گاز گرفت و به چشمام نگاه کرد
با بوق پشت سریم به خودم اومدم و متوجه شدم که جلوم خالیه
سریع شروع کردم به روندن که صدای پارمیس اومد...
_ پس یاسمن راست میگفت، شیرین بالاخره اومد تو زندگیت
سکوت کردم و دست شیرین رو که بین دستم بود اروم فشردم و با انگشت شصتم آروم پشت دستش رو اروم ناز کردم
_ باشه مزاحمت نمیشم
یهو صدای بوق کوتاه و قطع شدن گوشی
عکس العمل پارمیس برام عجیب بود، فکر میکردم مثل یاسمن خوشحال میشه
با تعجب به مانیتور نگاه کردم که شیرین آروم گفت
_ خیلی دوست داره؟
۱۲.۹k
۲۷ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.