Part

#Part133
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸


"سام"

کلافه بودم، مطمئن نبودم از عکس العمل شیرین
میترسم این لبخندهایی که چند ساعتی میشه نصیبم شده از دستم بره...
تصمیم دارم شیرین رو ببرم خونه
جایی که من رو این سام الان کرد، جایی که مسئولیت هامو سنگین کرد جایی که من رو ساخت
حرکت کردم سمت خونه
تو راه خیلی کلافه و تو فکر بودم و اخمام رو کشیده بودم تو هم
شیرین چندبار برگشت سمتم انگار میخواست حرفی بزنه ولی با دیدن قیافه ی من منصرف می شد
تو راه بودیم که هزار بار گوشیم زنگ خورد
اعصابم خورد شده بود
گوشیم روبه ال سی دی ماشین وصلش کردم
چند تا از بچه های بخش تکنیک تو یه جاهایی گیر داشتند که زنگ زدند و مشکلاشون رو برطرف کردند
انقدر هم از تهران دور شده بودیم که خیلی فاصله داشتیم با جایی که میخواستیم بهش برسیم
رسیدیم به ورودی تهران که گوشیم زنگ خورد
کد خارج بود...
یکم فکر کردم متوجه شدم کد آلمانه
پارمیس!
نگاهی به شیرین انداختم که با کنجکاوی به مانیتور ماشین خیره شده بود
لبخندی به قیافه ی کنجکاوش زدم ولی سریع جمعش کردم
تماس قطع شد ولی سریع دوباره زنگ زد
دکمه ی برقراری تماس رو زدم
_ بله؟
صدای آروم پارمیس اومد
+ سام؟
_ جانم؟
شیرین با تعجب برگشت سمتم و با چشمهای گنده شدش نگام کرد
+ سلام،
_ سلام خانم بی معرفت!
خنده ی کوتاهی کرد
دیدگاه ها (۱)

#Part134#آدمای_شرطی🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 + بی معرفت نیستم فق...

#Part135#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ خیلی دوست داره؟خ...

#Part132#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 کم کم به زمین نزدی...

#Part131#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 نفسهاش به گردنم می...

به خواب دیدم هنوز تو کفشم...اصلا خیلی خوب بود

آغوش گرم پارت ۱:اون روز جیمین با شوگا دعواش شده بود برای همی...

دختری که آرزو داشت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط