دوپارتی
#دوپارتی
وقتی عروسی تهیونگ باهات اشنا میشه
''ویو به شب''
'ویو ا/ت'
همه اومدن داشتیم میرقصیدیم که یهو چشمم افتاد به همون پسره رفت پیش یوری که یوری گفت
یوری:معرفی میکنم جونگکوک جان خواهرمن و ا/ت جان جونگکوک دوست صمیمی تهیونگه
_مگه این برنامه ریز نیست(اروم زیر لب کنار گوش یوری)
یوری:برنامه ریز چی
تهیونگ:جونگکوک جان اسم خواهر زنم ا/ت هست
×تهیونگ من اول فکر میکردم خدمتکاره(اروم)
تهیونگ: هعیی دیگه از این فکرا نکن ابروم رو میبری
×باشه(میخنده)
یوری:به چی میخندین
×هیچی
_راستی پس فردا بیاید ها
یوری:کجا
_باغ دیگه راستی اقای جونگکوک خوشحال میشم شماهم بیاید
تهیونگ:بخدا ببینم پسرا دارن با زنم میپرن میکشمشون
×باشه بابا جومونگ یه فقط مارو نکشی(میخنده)
_(میخنده)
'ویو جونگکوک'
دختره واقعا خشگل بود وقتی میخنده قشنگتر میشه واقعا دوست دارم باهاش حرف بزنم از شانس خوبم میز هامون هم یکیه و اون کنار من میشینه هعی جونگکوک داری چیمیگی نه من عاشق نشدم(چرا شدی) بلخره گفتن که بریم بشینیم رفتیم نشستیم که دختره گفت
_چند سالته
×۲۷چطور
_همینجوری پرسیدم
×اها توچی
_منم۲۵
×خوبه
_شغلت چیه با تهیونگ کار میکنی(مگه فضولی)
×نه من شرکتم جداس از تهیونگ
_او پس خودت شرکت داری
×اوهوم تو چی
_منم شرکت خودم دارم
×شرکت چی
_نوشیدنی
×خوبه
'ویو راوی'
بلخره اون شب گذشت و
پس فردا شد همگی جمع شده بودند توی باغ و بگو بخند میکردند که یهو ا/ت رفت اشپزخونه وسایل بیاره و جونگکوک هم رفت تا اب بخوره جونگکوک رفت ابش رو خورد و گفت
چرا این لباس رو پوشیدی(عکس لباس ا/ت رو گذاشتم)
_چی
×چرا همچین لباس بازی پوشیدی
_دیوونه
×اره دوونه ام اما دیوونه تو
_جونگکوک حالت خوبه
×بهتر از همیشه(ا/ت رو میزاره رو کابینت)
_هعیی بزارم پایین
×میخوام همچی رو بهت بگم
_چی میخوای بهم بگی
×نمیدونم حست نسبت به من چیه اما من عاشقت شدم اونم دیوونه وار میدونم که دوسم نداری
(سرش رو میندازه پایین)
_تو واقعا منو دوست داری
×اره
_ولی من دوست ندارم
×میدونستم(میخواد بره)
_عاشقتم(استین جونگکوک رو میگیره)
×چی گفتی
_من دوست ندارم عاشقتم
×از کی
_از اون روزی که دیدمت
×واقعا(خوشحال)
_اره من دیگه مال توهم
×از اولشم مال من بودی بیبی
_بیبی
×اره توهم منو ددی صدا بزن
_باشه......حالا منو بغل کن بیار پایین(دستاشو باز میکنه)
×باشه(بغلش میکنه میاره پایین)
_اون لیوان رو از اون بالا بده به من
×کوچولو بیا..........راستی دیگه از این لباسای باز نمیپوشی مگر اینکه جولوی خودم باشی امشب هم به مامان بابات میگم پیش خودم میمونی
_باشه
×عافرین بیبی(لب ا/ت رو میبوسه)
(توی پارت قبل دوتا استایل گذاشته بودم اولی لباس ا/ت بود واسه عروسی دومی واسه جونگکوک)
the end
وقتی عروسی تهیونگ باهات اشنا میشه
''ویو به شب''
'ویو ا/ت'
همه اومدن داشتیم میرقصیدیم که یهو چشمم افتاد به همون پسره رفت پیش یوری که یوری گفت
یوری:معرفی میکنم جونگکوک جان خواهرمن و ا/ت جان جونگکوک دوست صمیمی تهیونگه
_مگه این برنامه ریز نیست(اروم زیر لب کنار گوش یوری)
یوری:برنامه ریز چی
تهیونگ:جونگکوک جان اسم خواهر زنم ا/ت هست
×تهیونگ من اول فکر میکردم خدمتکاره(اروم)
تهیونگ: هعیی دیگه از این فکرا نکن ابروم رو میبری
×باشه(میخنده)
یوری:به چی میخندین
×هیچی
_راستی پس فردا بیاید ها
یوری:کجا
_باغ دیگه راستی اقای جونگکوک خوشحال میشم شماهم بیاید
تهیونگ:بخدا ببینم پسرا دارن با زنم میپرن میکشمشون
×باشه بابا جومونگ یه فقط مارو نکشی(میخنده)
_(میخنده)
'ویو جونگکوک'
دختره واقعا خشگل بود وقتی میخنده قشنگتر میشه واقعا دوست دارم باهاش حرف بزنم از شانس خوبم میز هامون هم یکیه و اون کنار من میشینه هعی جونگکوک داری چیمیگی نه من عاشق نشدم(چرا شدی) بلخره گفتن که بریم بشینیم رفتیم نشستیم که دختره گفت
_چند سالته
×۲۷چطور
_همینجوری پرسیدم
×اها توچی
_منم۲۵
×خوبه
_شغلت چیه با تهیونگ کار میکنی(مگه فضولی)
×نه من شرکتم جداس از تهیونگ
_او پس خودت شرکت داری
×اوهوم تو چی
_منم شرکت خودم دارم
×شرکت چی
_نوشیدنی
×خوبه
'ویو راوی'
بلخره اون شب گذشت و
پس فردا شد همگی جمع شده بودند توی باغ و بگو بخند میکردند که یهو ا/ت رفت اشپزخونه وسایل بیاره و جونگکوک هم رفت تا اب بخوره جونگکوک رفت ابش رو خورد و گفت
چرا این لباس رو پوشیدی(عکس لباس ا/ت رو گذاشتم)
_چی
×چرا همچین لباس بازی پوشیدی
_دیوونه
×اره دوونه ام اما دیوونه تو
_جونگکوک حالت خوبه
×بهتر از همیشه(ا/ت رو میزاره رو کابینت)
_هعیی بزارم پایین
×میخوام همچی رو بهت بگم
_چی میخوای بهم بگی
×نمیدونم حست نسبت به من چیه اما من عاشقت شدم اونم دیوونه وار میدونم که دوسم نداری
(سرش رو میندازه پایین)
_تو واقعا منو دوست داری
×اره
_ولی من دوست ندارم
×میدونستم(میخواد بره)
_عاشقتم(استین جونگکوک رو میگیره)
×چی گفتی
_من دوست ندارم عاشقتم
×از کی
_از اون روزی که دیدمت
×واقعا(خوشحال)
_اره من دیگه مال توهم
×از اولشم مال من بودی بیبی
_بیبی
×اره توهم منو ددی صدا بزن
_باشه......حالا منو بغل کن بیار پایین(دستاشو باز میکنه)
×باشه(بغلش میکنه میاره پایین)
_اون لیوان رو از اون بالا بده به من
×کوچولو بیا..........راستی دیگه از این لباسای باز نمیپوشی مگر اینکه جولوی خودم باشی امشب هم به مامان بابات میگم پیش خودم میمونی
_باشه
×عافرین بیبی(لب ا/ت رو میبوسه)
(توی پارت قبل دوتا استایل گذاشته بودم اولی لباس ا/ت بود واسه عروسی دومی واسه جونگکوک)
the end
۲.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.