جغد کوچولوی من🦉:
جغد کوچولوی من🦉:
part: 26
.
دیانا:
هوف سرم رفتـ همش کل کل میکنن
دیانا: بسه دیگه امیر نیکا کجاست
امیر: نیــــکـــــــــا رفته بیرونــ
دیانا: کجای بیرون؟
امیر: بیرونــــ دیگه نمیدونم کجا
دـــــــــیانا: یعنی به تُ نگفتــــ
امیر: نــ
دیانا: تورو جونــــــــ عمــت
امیر: عمه ندارمـ خداروشکر
ارسلان: إإ بسه دیگه چی بخوریم من گشنمه
دیانا: زهرمار
(نویسنده: خدانکنه پسرمـ👻)
ارسلان: چـــــــرا
دیانا: تا نـــــیــــــــکـــــــــا نیاد هیچکس اب نمیخورع
امیر: صبر کن زنگ بزنم بگم کی میای
ارسلان: باشه فقطـــــ نگی ما اینجایم
امیر: باشه
امیر رفت زنگ بزنه به نیکا
امیر:
👇🏻شروع مکالمه👇🏻
امیر: ســــــلـام عشقم
نیکا: سلـام جونم
امیر: میگم کی میای من تو خونه تنهایی مُردم
نویسنده: خدانکنه📿
نیکا: امیر میگم بیا دنبالم من توی پاساژ
PALLADIUMمعنی: پالادیوم
امیر: باشه الان میام
👆🏻پایان مکالمه👆🏻
دیانا:
امیر اومد
ارسلان: چی گفت
امیر: باید برم پاساژ پالادیوم دنبالشـ
دیانا: همونی که فاصلش از فرودگاه 30کیلومتر
امیر: اره
دیانا: باشـهـ برو بیار ابجیمو
ارسلان: ابـــــــجــی منه
دیانا: خب حالا
امیر: من رفتم
امیر رفت منو ارسلان موندیم موندم چطوری احساساتمو بهش بگم
ارسلان:
تصمیم گرفتم احساساتمو به دیانا بگم
ارسلان: دیانا میگم میای بریم تپه چاملیجا
دیانا: همون بام میگی
ارسلان: اره
دیانا: باشه من برم لباس عوض کنم
دیانا:
لباسامو عوض کردم(عکس هست) همون لباسی که ارسلان برام امروز از ترکیه خریده بود
فلش بک 2ساعت پیش:
دیانا: ارسلان همینطوری داریم رد میشیم بیا بریم این لباسه هم بخریم نگا چقدر نازه
ارسلان: باشه
👆🏻پایان فلش بک👆🏻
part: 26
.
دیانا:
هوف سرم رفتـ همش کل کل میکنن
دیانا: بسه دیگه امیر نیکا کجاست
امیر: نیــــکـــــــــا رفته بیرونــ
دیانا: کجای بیرون؟
امیر: بیرونــــ دیگه نمیدونم کجا
دـــــــــیانا: یعنی به تُ نگفتــــ
امیر: نــ
دیانا: تورو جونــــــــ عمــت
امیر: عمه ندارمـ خداروشکر
ارسلان: إإ بسه دیگه چی بخوریم من گشنمه
دیانا: زهرمار
(نویسنده: خدانکنه پسرمـ👻)
ارسلان: چـــــــرا
دیانا: تا نـــــیــــــــکـــــــــا نیاد هیچکس اب نمیخورع
امیر: صبر کن زنگ بزنم بگم کی میای
ارسلان: باشه فقطـــــ نگی ما اینجایم
امیر: باشه
امیر رفت زنگ بزنه به نیکا
امیر:
👇🏻شروع مکالمه👇🏻
امیر: ســــــلـام عشقم
نیکا: سلـام جونم
امیر: میگم کی میای من تو خونه تنهایی مُردم
نویسنده: خدانکنه📿
نیکا: امیر میگم بیا دنبالم من توی پاساژ
PALLADIUMمعنی: پالادیوم
امیر: باشه الان میام
👆🏻پایان مکالمه👆🏻
دیانا:
امیر اومد
ارسلان: چی گفت
امیر: باید برم پاساژ پالادیوم دنبالشـ
دیانا: همونی که فاصلش از فرودگاه 30کیلومتر
امیر: اره
دیانا: باشـهـ برو بیار ابجیمو
ارسلان: ابـــــــجــی منه
دیانا: خب حالا
امیر: من رفتم
امیر رفت منو ارسلان موندیم موندم چطوری احساساتمو بهش بگم
ارسلان:
تصمیم گرفتم احساساتمو به دیانا بگم
ارسلان: دیانا میگم میای بریم تپه چاملیجا
دیانا: همون بام میگی
ارسلان: اره
دیانا: باشه من برم لباس عوض کنم
دیانا:
لباسامو عوض کردم(عکس هست) همون لباسی که ارسلان برام امروز از ترکیه خریده بود
فلش بک 2ساعت پیش:
دیانا: ارسلان همینطوری داریم رد میشیم بیا بریم این لباسه هم بخریم نگا چقدر نازه
ارسلان: باشه
👆🏻پایان فلش بک👆🏻
۹.۲k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.