Part34
Part34
افتاب روی چشمم میتابید که چشمامو باز کردم . من کجام… بیمارستان?? به دستم نگاه کردم که سرم بهش وصل بود… هیچی از دیشب یادم نمیاد
سرمو چرخوندم که دیدم دخترا تو دل هم رو کاناپه داخل اتاق پیچیدن و خوابن
+یااااا مگه شما نباید الان کمپانی باشین
کتی: اهه بیدار شدی?
~خوبییی?
+اوهوم ..من چرا اینجام لیسو
-یادت نمیاد ?
یه چیزایی یادم اومد
میرا : داشتی تو تب میسوختی ..ببینم الان خوبی ??یاااااا تو که هنوز داغیییی
~ببینمممم
+بابا خوبم فقط یکم سردمه
رز: ا/ت داری تو تب میسوزی میگی سردمه
+منو ول کنین برین کمپانی
اس ار : باشه دخترا میرن من میمونم پیشت
+همه برین .. حواستون باشه به رئیس تاکید کنین کسی بویی نبره نمیخوام پسرا چیزی بفهمن
+باشههه??
رز: باشه پس تا ما برمیگردیم استراحت کن ..این پتورو هم بزن کنار میپزیییی
خدافظی کردن و رفتن و من بالاخره تونستم اون لبخند مصنوعی رو از رو لبم پاک کنم
پرستار : قرصاتونو اوردم
+نمیخوام
پرستار : بلهه?? اماا..
+گفتم نمیخوامممم
فوری از اتاق بیرون رفت و یکم بعد با دکتر دوباره اومد
دکتر : طوری شده?
+نمیخوام بخورمشون
دکتر : نفهمیدی تو چه تبی داری میسوزی??
+بزارین بسوزممم نمیخوااااام
پرستار : اما… اینجوری میرین تو کماا
+میگم نمیخوااااااااااااام ولم کنینننن
(( اونجو ))
امروز کوک هم نیومده بود داشتین تمرین میکردیم که تلفن رز زنگ خورد
-کیه رز?
رز :دکترههه دکتر ا/ت ست
کتی: بزن رو بلندگو
رز: الو سلام اقای دکتر
دکتر: سلام دخترم.
رز : اتفاق بدی افتاده ?
دکتر : اگه وقتتون ازاده میخواستم باهاتون حرف بزنم
کتی : دکتر تروخدااا نصف جون شدیم اگه چیزی شده بگینن
-کتی اروم باش
دکتر : نه نه فعلا نه
رز: فعلاا..?
دکتر : ا/ت داره مقاومت میکنه ..قرصاشو نمیخوره و نمیزاره کسی داخل اتاقش بشه اجازه نمیده درمانش کنیم و این منو میترسونه .ا/ت تب شدیدی داره که اگه کنترول نشه… .
رز: ماداریم میایم اونجا
کتی و لیسو و میرا گونه هاشون خیس شده بود
افتاب روی چشمم میتابید که چشمامو باز کردم . من کجام… بیمارستان?? به دستم نگاه کردم که سرم بهش وصل بود… هیچی از دیشب یادم نمیاد
سرمو چرخوندم که دیدم دخترا تو دل هم رو کاناپه داخل اتاق پیچیدن و خوابن
+یااااا مگه شما نباید الان کمپانی باشین
کتی: اهه بیدار شدی?
~خوبییی?
+اوهوم ..من چرا اینجام لیسو
-یادت نمیاد ?
یه چیزایی یادم اومد
میرا : داشتی تو تب میسوختی ..ببینم الان خوبی ??یاااااا تو که هنوز داغیییی
~ببینمممم
+بابا خوبم فقط یکم سردمه
رز: ا/ت داری تو تب میسوزی میگی سردمه
+منو ول کنین برین کمپانی
اس ار : باشه دخترا میرن من میمونم پیشت
+همه برین .. حواستون باشه به رئیس تاکید کنین کسی بویی نبره نمیخوام پسرا چیزی بفهمن
+باشههه??
رز: باشه پس تا ما برمیگردیم استراحت کن ..این پتورو هم بزن کنار میپزیییی
خدافظی کردن و رفتن و من بالاخره تونستم اون لبخند مصنوعی رو از رو لبم پاک کنم
پرستار : قرصاتونو اوردم
+نمیخوام
پرستار : بلهه?? اماا..
+گفتم نمیخوامممم
فوری از اتاق بیرون رفت و یکم بعد با دکتر دوباره اومد
دکتر : طوری شده?
+نمیخوام بخورمشون
دکتر : نفهمیدی تو چه تبی داری میسوزی??
+بزارین بسوزممم نمیخوااااام
پرستار : اما… اینجوری میرین تو کماا
+میگم نمیخوااااااااااااام ولم کنینننن
(( اونجو ))
امروز کوک هم نیومده بود داشتین تمرین میکردیم که تلفن رز زنگ خورد
-کیه رز?
رز :دکترههه دکتر ا/ت ست
کتی: بزن رو بلندگو
رز: الو سلام اقای دکتر
دکتر: سلام دخترم.
رز : اتفاق بدی افتاده ?
دکتر : اگه وقتتون ازاده میخواستم باهاتون حرف بزنم
کتی : دکتر تروخدااا نصف جون شدیم اگه چیزی شده بگینن
-کتی اروم باش
دکتر : نه نه فعلا نه
رز: فعلاا..?
دکتر : ا/ت داره مقاومت میکنه ..قرصاشو نمیخوره و نمیزاره کسی داخل اتاقش بشه اجازه نمیده درمانش کنیم و این منو میترسونه .ا/ت تب شدیدی داره که اگه کنترول نشه… .
رز: ماداریم میایم اونجا
کتی و لیسو و میرا گونه هاشون خیس شده بود
۹.۹k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.