چندپارتی نامی
چندپارتی نامی
♡p:3♡
اما...اما شاید لیاقت ی
شانس دوباره رو داشته باشه
اوففف نمیدونم واقعا دیگه
هیچی نمیدونم
غذا رو براش بردم و بعد
اینکه مطمئن شدم خورده
پاشدم برم که دستم رو گرفت
نامی:لطفا نرو بدونه تو نمیتونم زندگی کنم(عرررر زدن)
یونهی:ببخشید واقعا خیلی دوست دارم اما نمیتونم بهت اعتماد کنم(بغض سگی)
با گریه از خونه زدم بیرون
واقعا بدجور حالم بد بود
(ویو نامجون)
وقتی یونهی رفت دیگه از
تصمیمم مطمئن شدم از
خونه زدم بیرون و به
سمت بالا پشته بوم رفتم و
لبه ی پشت بوم وایسادم
همسایه هامون با وحشت
داشت به من نگاه میکردن
چشمام رو بستم و خودم
رو رها کردم آخرین صدایی
که شنیدم صدای شکستن
در بود و بعد سیاهی مطلق...
(ویو یونهی)
تو اتاقم نشسته بودم و
داشتم گریه میکردم که
گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود
برداشتم
(مکالمه)
یونهی:الو
پرستار:سلام خانم از بیمارستان...تماس میگیرم
یونهی:چی شده؟
پرستار:...
حمایت🔪
♡p:3♡
اما...اما شاید لیاقت ی
شانس دوباره رو داشته باشه
اوففف نمیدونم واقعا دیگه
هیچی نمیدونم
غذا رو براش بردم و بعد
اینکه مطمئن شدم خورده
پاشدم برم که دستم رو گرفت
نامی:لطفا نرو بدونه تو نمیتونم زندگی کنم(عرررر زدن)
یونهی:ببخشید واقعا خیلی دوست دارم اما نمیتونم بهت اعتماد کنم(بغض سگی)
با گریه از خونه زدم بیرون
واقعا بدجور حالم بد بود
(ویو نامجون)
وقتی یونهی رفت دیگه از
تصمیمم مطمئن شدم از
خونه زدم بیرون و به
سمت بالا پشته بوم رفتم و
لبه ی پشت بوم وایسادم
همسایه هامون با وحشت
داشت به من نگاه میکردن
چشمام رو بستم و خودم
رو رها کردم آخرین صدایی
که شنیدم صدای شکستن
در بود و بعد سیاهی مطلق...
(ویو یونهی)
تو اتاقم نشسته بودم و
داشتم گریه میکردم که
گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود
برداشتم
(مکالمه)
یونهی:الو
پرستار:سلام خانم از بیمارستان...تماس میگیرم
یونهی:چی شده؟
پرستار:...
حمایت🔪
۱۱.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.