وقتی ازدواجتون اجباریه
وقتی ازدواجتون اجباریه
(هیسونگ)
p۱ساعت ۷ صبح بود روز کوفتی تو طبق معمول شروع کردی از روی تخت خوابت بلند شدی اتاقت رو تمیز کردی و به پایین رفتی فهمیدی که هیسونگ خونه نیست نفسی از راحتی کشیدی خوشحال بودی چون تو از هیسونگ با اینکه شوهرت بود متنفر بودی چون پدراتون رییس شرکت های بزرگ هستن و تو هیسونگ به خاطر توافق این دو شرکت مجبور به ازدواج اجباری شدید هیسونگ مدیر عامل شرکت باباشه و تو هم دکتر بودی و به خاطر مشغله ی کاری همیشه باهم دعوا داشتید تازه این اواخر هم دعوا هاتون داشت شدت میگرفت ......
مسواک زدی موهاتو شونه کردی و یه صبحانه ی ساده خوردی و لباستو پوشیدی و از خونه رفتی بیرون سوار ماشین شدی و به بیمارستان رفتی توی اونجا یونیفرم پزشکی خودت رو پوشیدی و پیش بهترین دوستت یونا رفتی ......
علامت یونا& علامت ا.ت +
&سلام خوشگلم چطوری ؟
+طبق معمول خوبم
& مطمئنی؟ولی یه چیز تو درونم میگه حالت خوب نیست
+خیلی زیادم مطمئن نیستم ولی زندگی کوفتی من از یک سال پیش همینطوریه
۱&ا.ت خیلی به خودت فشار نیار
+اوکی
&راستی امروز با بچه ها میریم کلاب تو هم میایی ؟
+نمیدونم
&دختر بیا بزار یکم حال هوات خوب بشه
+اوکی
&افرین
علامت پرستار ٪
٪ ببخشید دکتر کیم امروز عمل دارید باید زود برید اتاق عمل
+اوکی الان میام .فعلا خداحافظ یونا
&شب میبینمت
+منم همینطور
به سمت اتاق عمل رفتی دستاتو شستی و پرستارا لباس جراحی تو تنت کردن ماسک زدی و شروع کردی
علامت ا.ت + علامت پرستارا »
+خوب شروع میکنیم
»بله
+قیچی ..........
»عمل امروز هم طبق معمول هم موفقیت تموم شد خسته نباشید دکتر کیم
+خواهش میکنم
توی پزشکی تو روی دستت نبود حتی توی مدرسه هم شاگرد اول بودی یک بار هم توی عمرت پیش نیومده بود عملی رو با موفقیت تموم نکنی .......
شیفتت تموم شده بود و سوار ماشین شدی و به خونه رفتی از شانس خوبت هیسونگ خونه نبود یه دوش گرفتی موهاتو صاف کردی و یه لباس سیاه پوشیدی با یه کفش پاشنه بلند اکسسوری های گران قیمت خودت رو پوشیدی و با یک کت
بلند سوار ماشین شدی و به محل کلاب رفتی یونا و دوستات رو دیدی و رفتی پیششون .......
وقتی که توی کلاب بودی حتی یک پیک شراب هم نخوردی عادت داشتی چون وقتی ۱۸سالت بود به اجبار یکی از دوستات به کلاب رفتی و مست کردی و یه مردی میخواست بهت تجاوز کنه ولی همون موقع دوستات نجاتت دادن ساعت ۱۲شب شده بود بهت خوش میگذشت نمی خواستی دوباره به خونه بری و با هیسونگ دعوا کنی.....
#هیسونگ #انهایپن #چند_پارتی
(هیسونگ)
p۱ساعت ۷ صبح بود روز کوفتی تو طبق معمول شروع کردی از روی تخت خوابت بلند شدی اتاقت رو تمیز کردی و به پایین رفتی فهمیدی که هیسونگ خونه نیست نفسی از راحتی کشیدی خوشحال بودی چون تو از هیسونگ با اینکه شوهرت بود متنفر بودی چون پدراتون رییس شرکت های بزرگ هستن و تو هیسونگ به خاطر توافق این دو شرکت مجبور به ازدواج اجباری شدید هیسونگ مدیر عامل شرکت باباشه و تو هم دکتر بودی و به خاطر مشغله ی کاری همیشه باهم دعوا داشتید تازه این اواخر هم دعوا هاتون داشت شدت میگرفت ......
مسواک زدی موهاتو شونه کردی و یه صبحانه ی ساده خوردی و لباستو پوشیدی و از خونه رفتی بیرون سوار ماشین شدی و به بیمارستان رفتی توی اونجا یونیفرم پزشکی خودت رو پوشیدی و پیش بهترین دوستت یونا رفتی ......
علامت یونا& علامت ا.ت +
&سلام خوشگلم چطوری ؟
+طبق معمول خوبم
& مطمئنی؟ولی یه چیز تو درونم میگه حالت خوب نیست
+خیلی زیادم مطمئن نیستم ولی زندگی کوفتی من از یک سال پیش همینطوریه
۱&ا.ت خیلی به خودت فشار نیار
+اوکی
&راستی امروز با بچه ها میریم کلاب تو هم میایی ؟
+نمیدونم
&دختر بیا بزار یکم حال هوات خوب بشه
+اوکی
&افرین
علامت پرستار ٪
٪ ببخشید دکتر کیم امروز عمل دارید باید زود برید اتاق عمل
+اوکی الان میام .فعلا خداحافظ یونا
&شب میبینمت
+منم همینطور
به سمت اتاق عمل رفتی دستاتو شستی و پرستارا لباس جراحی تو تنت کردن ماسک زدی و شروع کردی
علامت ا.ت + علامت پرستارا »
+خوب شروع میکنیم
»بله
+قیچی ..........
»عمل امروز هم طبق معمول هم موفقیت تموم شد خسته نباشید دکتر کیم
+خواهش میکنم
توی پزشکی تو روی دستت نبود حتی توی مدرسه هم شاگرد اول بودی یک بار هم توی عمرت پیش نیومده بود عملی رو با موفقیت تموم نکنی .......
شیفتت تموم شده بود و سوار ماشین شدی و به خونه رفتی از شانس خوبت هیسونگ خونه نبود یه دوش گرفتی موهاتو صاف کردی و یه لباس سیاه پوشیدی با یه کفش پاشنه بلند اکسسوری های گران قیمت خودت رو پوشیدی و با یک کت
بلند سوار ماشین شدی و به محل کلاب رفتی یونا و دوستات رو دیدی و رفتی پیششون .......
وقتی که توی کلاب بودی حتی یک پیک شراب هم نخوردی عادت داشتی چون وقتی ۱۸سالت بود به اجبار یکی از دوستات به کلاب رفتی و مست کردی و یه مردی میخواست بهت تجاوز کنه ولی همون موقع دوستات نجاتت دادن ساعت ۱۲شب شده بود بهت خوش میگذشت نمی خواستی دوباره به خونه بری و با هیسونگ دعوا کنی.....
#هیسونگ #انهایپن #چند_پارتی
- ۶.۷k
- ۱۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط