که دیدم اجوما داره صبحونه رو میچینه تا منو دید اومد سمتم
که دیدم اجوما داره صبحونه رو میچینه تا منو دید اومد سمتم
اجوما:عا دخترم اومدی بی زحمت میری میسو رو صدا کنی ارباب هم تو اتاق کارش هست
ا.ت:باشه اجوما(لبخند)
رفتم بالا و به سمت اتاق خودم رفتم و لباسم رو عوض کردم(عکسش رو میزارم)بعد رفتم اتاق میسو تا بیدارش کنم
ا.ت:خانم کوچولو...میسو
میسو:هوممم
ا.ت:پاشو بریم صبحونه بخوریم
میسو:باشه
میسو پاشد و رفت دستشویی بعد پنج مین اومد بیرون و رفت سمت میزش تا موهاش رو شونه بزنه که شونه رو ازش گرفتم و خودم براش شونه زدم خیلی حس خوبی داشت
ا.ت:تموم شد
میسو:مرسی(خوشحال)
ا.ت:خواهش میکنم بیا بریم(خنده)
رفتیم بیرون که دم پله ها وایسادیم
ا.ت:خانم کوچولو تو برو پایین من برم بابات رو صدا کنم
میسو:باشه
میسو رفت پایین و...
اجوما:عا دخترم اومدی بی زحمت میری میسو رو صدا کنی ارباب هم تو اتاق کارش هست
ا.ت:باشه اجوما(لبخند)
رفتم بالا و به سمت اتاق خودم رفتم و لباسم رو عوض کردم(عکسش رو میزارم)بعد رفتم اتاق میسو تا بیدارش کنم
ا.ت:خانم کوچولو...میسو
میسو:هوممم
ا.ت:پاشو بریم صبحونه بخوریم
میسو:باشه
میسو پاشد و رفت دستشویی بعد پنج مین اومد بیرون و رفت سمت میزش تا موهاش رو شونه بزنه که شونه رو ازش گرفتم و خودم براش شونه زدم خیلی حس خوبی داشت
ا.ت:تموم شد
میسو:مرسی(خوشحال)
ا.ت:خواهش میکنم بیا بریم(خنده)
رفتیم بیرون که دم پله ها وایسادیم
ا.ت:خانم کوچولو تو برو پایین من برم بابات رو صدا کنم
میسو:باشه
میسو رفت پایین و...
۱۰.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.