*Dance in the sunset*PT15
نتونستم خودمو کنترل کنم و بغضم ترکید
-عا...گریه نکن
+تهیونگگ...اونا خیلی عوضین.خیلی خیلی عوضین
تهینگ بدون حرفی بغلم کرد و دست میکشید پشتم بعد چندمین که اروم شدم ازش جدا شدم توی چشمام نگاه میکردم دستاشو دور صورتم قاب کرد و با شستش اشکامو پاک کرد و گفت
-هی.دیگه گریه نکن.با هر قطره اشکت دلم خون میشه.چشمات خیلی خوشگل تر از ایناست که برای دوتا ادم عوضی خیس بشن
+اهوم
حرکت کردیم و بعد چندمین رسیدیم به یه کافه که تهیونگ گفت
-این کافه ی موردعلاقمه خیلی ساده و دنجه
+خوبه
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم توی کافه نشستیم و یچزی برای خودمون سفارش دادیم و خوردیم.نزدیک لحظه ی سال نوع بود تمام کسایی که توی کافه بودن شروع کردن شمردن...و بالاخره به تهیونگ نگاه کردم و لبخندی زدم که گفت
-میای سال نوع بعدی و بعدش و بعد ترشم باهم باشیم
+حتما
*پرش زمانی*
وقتی رسیدیم خونه لباسامو عوض کردم بدن درد گرفته بودم تصمیم گرفتم برم یه دوش بگیرم.یه دوش چند مینی گرفتمو اومدم بیرون روی تخت نشستم و حولمو در اوردم که تهیونگ اومد توی اتاق جیغی کشیدم و حولرو گرفتم جلوی خودم
+یااااا در زدن بلد نیستی
-ب...بخشید
+اایگو
لباسامو پوشیدمو موهامو خشک کردم و روی تخت دراز کشیدم کهدیگه هیچی نفهمیدم و خوابم برد...
*پرش زمانی فردا ساعت سه عصر*
*آ/ت ویو*
چشمام رو باز کردم چندبار پلک زدم و مبایلمو برداشتم که ساعت و چک کنم با دیدن ساعت چشمام چهارتا شد.ساعت سه ظهره کشو قوصی به بدنم دادم و بلند شدم وقتی خودمو توی اینه دیدم خندم گرفت صورتم پف کرده بود رفتم دستشویی کارامو کردم و اومدم بیرون و رفتم توی اتاق تهیونگ خیلی راحت خوابیده بود.رفتم و کنار تخت نشستم دست کشیدم توی موهاش که کشیده شدم توی بغلش و خیلی محکم بغلم کرد.به طوری نمیتونستم تکون بخورم
-نمیتونی تکون بخوری نه؟
+بیدار بودی؟
-(خنده)اره
+یااا
بدون اینکه توجه ای بکنه یه بوسه ی سطحی روی لبام گذاشت و گفت
-چسبید
+یاااا...بلند شو ساعت سه ظهره
-چی؟سه
+اهوم
-امروزم که ساعت پنج فنش شو عه(چس ناله)
+(خنده)پاشو یچیزی بگیریم بخوریم.
از اتاق اومدیم بیرون تهیونگ زنگ زد که غذا سفارش بده منم به میسکال هایی که از طرف ریوجین گرفته بودم نگاه میکردم تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم
مکالمه ی ریوجین و ا/ت
ریوجین:الوو.
+سلام.
ریوجین:چه اعجب جواب دادین...شنیدم که یه نفر پارتنر یه نفر شده
+یاااااا
ریوجین:اوففف
+ساکت شو
ریوجین:(خنده)خدافظ
+خدافظ
تلفن رو قطع کردم و رفتم توی اشپزخونه و یه لیوان اب خوردم از اشپزخونه اومدم بیرونو همونجا روی مبل ولو شدم و تلویزیون رو روشن کردم.که تهیونگ هم از دستشویی اومد بیرون و گفت
-غذا رو نیووردن؟
+نه
اومد و کنارم روی مبل ولو شد داشتیم باهم تلویزیون میدیدم که زنگ در به صدا در اومد غذامونو اورده بودن تهیونگ رفت و غذارو گرفت و اومد.شروع کردیم به غذا خوردن.وقتی غذامونو خوردیم ظرفارو کمک هم دیگه جمع کردیم که رو به تهیونگ گفتم
+فک کنم باید بریم اماده بشیم چون ساعت یک ربع به چهاره و پنج باید اونجا باشیم
-اوک
هردومون رفتیم شروع کردیم اماده شدن.موهامو صاف کردم و ریختم دورم یه لباس مشکی که تا روی رون پام بود پوشیدم و میکاپ کردم و کفشامو پوشیدم و کیفم رو برداشتم و رفتم بیرونو گفتم
+تهیونگ اماده ای؟
-الان میام
چند مین که منتظر موندم دیدم تهیونگ ب یه کت شلوار مشکی رو به روم وایساده
+اوفففف چقدر خوب شدی.
-ممنون.توهم خیلی خوب شدی
+بریم؟
-اهوم
نیم کت مشکیم رو پوشیدم و رفتیم و سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت سالنی که باید میرفتیم وقتی رسیدیم کلی خبرنگارو عکاس اونجا وایساده بودن.دوتا بادیگارد اومدن سمت ماشینمون درو برام باز کردن پیاده شدم تهیونگ هم پیاده شد و کلید ماشین رو داد دست یکی از بادیگاردا که بزرتش توی پارکینگ.تهیونگ دستمو گرفت و رفتیم سمت خبرنگارا و عکاسا چون دقیقا جلو در ورودی بودن. یه عکس گرفتیم و رفتیم توی سالن صندلیمون رو پیدا کردیم که یکی از کارمندهای اونجا اومد سمتمون و گفت
(اقای کیم بعدش یه افترپارت داریم که شما دعوت شدین)
-ممنون
نشستیم دونه دونه مدلها میومدن روی صحنه و میرفتتن تا حدود ساعت هشت اونجا بودیم فشن شو که تموم شد.یکی از همون بادیگارد ها اومد و مارو برد پیش ماشین و بعدش ادرس جایی که پارتی بود رو بهمون داد.
.
.
.
اسلاید دوم(آستایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل تهیونگ)
-عا...گریه نکن
+تهیونگگ...اونا خیلی عوضین.خیلی خیلی عوضین
تهینگ بدون حرفی بغلم کرد و دست میکشید پشتم بعد چندمین که اروم شدم ازش جدا شدم توی چشمام نگاه میکردم دستاشو دور صورتم قاب کرد و با شستش اشکامو پاک کرد و گفت
-هی.دیگه گریه نکن.با هر قطره اشکت دلم خون میشه.چشمات خیلی خوشگل تر از ایناست که برای دوتا ادم عوضی خیس بشن
+اهوم
حرکت کردیم و بعد چندمین رسیدیم به یه کافه که تهیونگ گفت
-این کافه ی موردعلاقمه خیلی ساده و دنجه
+خوبه
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم توی کافه نشستیم و یچزی برای خودمون سفارش دادیم و خوردیم.نزدیک لحظه ی سال نوع بود تمام کسایی که توی کافه بودن شروع کردن شمردن...و بالاخره به تهیونگ نگاه کردم و لبخندی زدم که گفت
-میای سال نوع بعدی و بعدش و بعد ترشم باهم باشیم
+حتما
*پرش زمانی*
وقتی رسیدیم خونه لباسامو عوض کردم بدن درد گرفته بودم تصمیم گرفتم برم یه دوش بگیرم.یه دوش چند مینی گرفتمو اومدم بیرون روی تخت نشستم و حولمو در اوردم که تهیونگ اومد توی اتاق جیغی کشیدم و حولرو گرفتم جلوی خودم
+یااااا در زدن بلد نیستی
-ب...بخشید
+اایگو
لباسامو پوشیدمو موهامو خشک کردم و روی تخت دراز کشیدم کهدیگه هیچی نفهمیدم و خوابم برد...
*پرش زمانی فردا ساعت سه عصر*
*آ/ت ویو*
چشمام رو باز کردم چندبار پلک زدم و مبایلمو برداشتم که ساعت و چک کنم با دیدن ساعت چشمام چهارتا شد.ساعت سه ظهره کشو قوصی به بدنم دادم و بلند شدم وقتی خودمو توی اینه دیدم خندم گرفت صورتم پف کرده بود رفتم دستشویی کارامو کردم و اومدم بیرون و رفتم توی اتاق تهیونگ خیلی راحت خوابیده بود.رفتم و کنار تخت نشستم دست کشیدم توی موهاش که کشیده شدم توی بغلش و خیلی محکم بغلم کرد.به طوری نمیتونستم تکون بخورم
-نمیتونی تکون بخوری نه؟
+بیدار بودی؟
-(خنده)اره
+یااا
بدون اینکه توجه ای بکنه یه بوسه ی سطحی روی لبام گذاشت و گفت
-چسبید
+یاااا...بلند شو ساعت سه ظهره
-چی؟سه
+اهوم
-امروزم که ساعت پنج فنش شو عه(چس ناله)
+(خنده)پاشو یچیزی بگیریم بخوریم.
از اتاق اومدیم بیرون تهیونگ زنگ زد که غذا سفارش بده منم به میسکال هایی که از طرف ریوجین گرفته بودم نگاه میکردم تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم
مکالمه ی ریوجین و ا/ت
ریوجین:الوو.
+سلام.
ریوجین:چه اعجب جواب دادین...شنیدم که یه نفر پارتنر یه نفر شده
+یاااااا
ریوجین:اوففف
+ساکت شو
ریوجین:(خنده)خدافظ
+خدافظ
تلفن رو قطع کردم و رفتم توی اشپزخونه و یه لیوان اب خوردم از اشپزخونه اومدم بیرونو همونجا روی مبل ولو شدم و تلویزیون رو روشن کردم.که تهیونگ هم از دستشویی اومد بیرون و گفت
-غذا رو نیووردن؟
+نه
اومد و کنارم روی مبل ولو شد داشتیم باهم تلویزیون میدیدم که زنگ در به صدا در اومد غذامونو اورده بودن تهیونگ رفت و غذارو گرفت و اومد.شروع کردیم به غذا خوردن.وقتی غذامونو خوردیم ظرفارو کمک هم دیگه جمع کردیم که رو به تهیونگ گفتم
+فک کنم باید بریم اماده بشیم چون ساعت یک ربع به چهاره و پنج باید اونجا باشیم
-اوک
هردومون رفتیم شروع کردیم اماده شدن.موهامو صاف کردم و ریختم دورم یه لباس مشکی که تا روی رون پام بود پوشیدم و میکاپ کردم و کفشامو پوشیدم و کیفم رو برداشتم و رفتم بیرونو گفتم
+تهیونگ اماده ای؟
-الان میام
چند مین که منتظر موندم دیدم تهیونگ ب یه کت شلوار مشکی رو به روم وایساده
+اوفففف چقدر خوب شدی.
-ممنون.توهم خیلی خوب شدی
+بریم؟
-اهوم
نیم کت مشکیم رو پوشیدم و رفتیم و سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت سالنی که باید میرفتیم وقتی رسیدیم کلی خبرنگارو عکاس اونجا وایساده بودن.دوتا بادیگارد اومدن سمت ماشینمون درو برام باز کردن پیاده شدم تهیونگ هم پیاده شد و کلید ماشین رو داد دست یکی از بادیگاردا که بزرتش توی پارکینگ.تهیونگ دستمو گرفت و رفتیم سمت خبرنگارا و عکاسا چون دقیقا جلو در ورودی بودن. یه عکس گرفتیم و رفتیم توی سالن صندلیمون رو پیدا کردیم که یکی از کارمندهای اونجا اومد سمتمون و گفت
(اقای کیم بعدش یه افترپارت داریم که شما دعوت شدین)
-ممنون
نشستیم دونه دونه مدلها میومدن روی صحنه و میرفتتن تا حدود ساعت هشت اونجا بودیم فشن شو که تموم شد.یکی از همون بادیگارد ها اومد و مارو برد پیش ماشین و بعدش ادرس جایی که پارتی بود رو بهمون داد.
.
.
.
اسلاید دوم(آستایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل تهیونگ)
۸.۵k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.