*Dance in the sunset*PT13
تماس رو قطع کردم که در باز شد. هوسوک($) بود دوست تهیونگ همو بغل کردن و باهم حالو و احوالی کردن رفتم جلو و سلام کردم
+سلام
$او سلام
-تو اینجا چیکار میکنی؟
$به عنوان خبر نگار نباید اینج باشم؟
-راس میگی.اهان یه خبر هم داریم که میخوایم پخشش کنی.
$چی؟
-منو ا/ت قرار میزاریم.
$جدی!
-اهوم.
$خب برای اینکه جالب تر بشه تو بعد از اجراتون.تایمی که باید حرف بزنیم میتونی تاییدش کنی و من بعدش پخشش میکنم
-حله فعلا ما بریم سر تمرینامون
$منم باید برم دفتر فابیو
-فایتینگ
$فایتینگ
وقتی هوسوک رفت ما شروع کردیم تمرین کردن.
*پرش زمانی ساعت یک*
داشتیم تمرین میکردیم که میا و امیلی اومدن توی اتاقمونو گفتن
میا:فک کنم دیگه باید بریم اتاق گریم
+-الان میایم
مبایلامونو برداشتیم و دنبال سرشون رفتیم.وارد اتاق شدیم همه ی کسایی که باید اجرا میکردن اونحا بودن نشستیم سر جامون.امیلی اومد پیش من و میا هم رفت پیش تهیونگ.همینجوری که داشتن گریممون کردن با بقیه حرف میزدیم.مبایلمو در اوردم و یه عکس از خودم توی اینه گرفتم.امیلی داشت موهامو اتو میکشید که خیلی یهویی اتو خورد به گوشم.هینی کشیدم و چشمامو بستم
+هییین(آروم)
امیلی:عا عه ب بخشید.حواسم نبود.
+مشکلی نیست.پیش میاد
امیلی ادامه ی کارش رو انجام داد....
بعد حدود سه ساعت کارگریم و لباسامو تمم شد و اماده بودیم.برنامه ساعت پنج شروع میشد و الان ساعت چهار بود.منو تهیونگ رفتیم توی اتاقی که بهمون داده بودن
+استرس داردم..
-نرماله.منم بار اولم همینجوری بودم
+واییی
-میخوای یه عکس بگیریم؟
+اهوم
یه سلفی گرفتیم که در اتاقمون باز شد.میا بود
میا:جناب فایبو گفتن برین که عکس بگیرین.اخه تا یک ربع دیگه مراسم شروع میشه
+اهوم
رفتیم توی دفتر فابیو. همه کنارهم وایسادیم و چندتا عکس گرفتیم از دفتر اومدیم بیرون که هوسوک دیدمون
$هی ا/ت شی.(اشاره کنم هوسوک کره ای بلده)
+اوو.بله
$تهیونگ کو؟
+تهیونگ؟.تهونگگگگ...همینجا وایسا شاید رفته توی اتاق الان میادم
$ام نه خیلی چیز مهمی نیست.میخواستم برای تایید کردن خبر قرار گذاشتنتون یه عکس بگیرم.
+اهان خب پس باهام بیا
$اوک
با هوسوک رفتیم سمت اتاقمون درو باز کردیم که دیدم تهیونگ داره با تلفن حرف میزنه.بعد چند مین تلفن رو قطع کرد
+کی بود؟
-جونگکوک
+او
$اامم ته تا قبل از شروع برنامه بیا کارایی که برای تایید کردن قرار گذاشتنتون رو نیاز دارم انجام بدیم.خب اول باید یه عکس بگیرم
-اوک
تهیونگ بغلم کرد و دستشو گذاشت پشت کمرم و به خودش نزدیکم کرد نگاهم روی چشماش قفل کرده بود.ضربان قلبم بالا رفته بود طوری که فک کنم تهیونگ میشنوتش.هوسوک چندتا عکس گرفت و گفت
$خب حالا باید به چندتا از سوالایی که میپرسم جواب بدین
+اووو.
مبایلوشو روشن کرد و شروع کرد ضبط کردن صدامون
$خب سوال اول چطوری باهم اشنا شدین؟
-خب منو ا/ت وقتی بچه بودیم توی یتیم خنه باهم دوست شدیم ولی خب به خاطر دلایلی از هم جدا شدیم ولی یه دستبند ست داشتیم قرار بود همدیگه رو از روی این دستبند بشناسیم.بعد از چند سال ا/ت کاراموز من شد و یه روز که داشت تمرین میکرد چشمم خورد به دستبندش.بعد از تمرین بهش گفتمو.اره دیگه
$چه پر حاشیه
-(خنده)
$خب.از این که باهم قرار میزارین چه حسی دارین؟
+خوشحالم.تهیونگ از اونایی نیست که همش دنبال رابطه باشه. یا خیل حساس بشه مراقب ادمه و همین.
-حس خوبیه احساس میکنم خیلی خوشبختم
$حله
ضبط رو استوپ کرد و گفت
$خیل خب دیگه بریم بک ستیج
-اوک
رفتیم بک استیج همه اونجا بودن.ما اجرای اول بودیم.فعلا مجری رفته بود رو استیج .منو تهیونگ هم منتظر بودیم تا صدامون بزنن
دستام داشت میلرزید و یخ کرده بود.تهیونگ دستم رو گرفت و گفت
-ا/تم.چرا اینقدر استرس داری.البته بهت حق میدم ولی خب در این حد
+اخه یکم میترسم که خراب کنم
-هی تو خیلی خوبی قول میدم که میتونی
میا:نوبت شماعه
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل تهیونگ)
+سلام
$او سلام
-تو اینجا چیکار میکنی؟
$به عنوان خبر نگار نباید اینج باشم؟
-راس میگی.اهان یه خبر هم داریم که میخوایم پخشش کنی.
$چی؟
-منو ا/ت قرار میزاریم.
$جدی!
-اهوم.
$خب برای اینکه جالب تر بشه تو بعد از اجراتون.تایمی که باید حرف بزنیم میتونی تاییدش کنی و من بعدش پخشش میکنم
-حله فعلا ما بریم سر تمرینامون
$منم باید برم دفتر فابیو
-فایتینگ
$فایتینگ
وقتی هوسوک رفت ما شروع کردیم تمرین کردن.
*پرش زمانی ساعت یک*
داشتیم تمرین میکردیم که میا و امیلی اومدن توی اتاقمونو گفتن
میا:فک کنم دیگه باید بریم اتاق گریم
+-الان میایم
مبایلامونو برداشتیم و دنبال سرشون رفتیم.وارد اتاق شدیم همه ی کسایی که باید اجرا میکردن اونحا بودن نشستیم سر جامون.امیلی اومد پیش من و میا هم رفت پیش تهیونگ.همینجوری که داشتن گریممون کردن با بقیه حرف میزدیم.مبایلمو در اوردم و یه عکس از خودم توی اینه گرفتم.امیلی داشت موهامو اتو میکشید که خیلی یهویی اتو خورد به گوشم.هینی کشیدم و چشمامو بستم
+هییین(آروم)
امیلی:عا عه ب بخشید.حواسم نبود.
+مشکلی نیست.پیش میاد
امیلی ادامه ی کارش رو انجام داد....
بعد حدود سه ساعت کارگریم و لباسامو تمم شد و اماده بودیم.برنامه ساعت پنج شروع میشد و الان ساعت چهار بود.منو تهیونگ رفتیم توی اتاقی که بهمون داده بودن
+استرس داردم..
-نرماله.منم بار اولم همینجوری بودم
+واییی
-میخوای یه عکس بگیریم؟
+اهوم
یه سلفی گرفتیم که در اتاقمون باز شد.میا بود
میا:جناب فایبو گفتن برین که عکس بگیرین.اخه تا یک ربع دیگه مراسم شروع میشه
+اهوم
رفتیم توی دفتر فابیو. همه کنارهم وایسادیم و چندتا عکس گرفتیم از دفتر اومدیم بیرون که هوسوک دیدمون
$هی ا/ت شی.(اشاره کنم هوسوک کره ای بلده)
+اوو.بله
$تهیونگ کو؟
+تهیونگ؟.تهونگگگگ...همینجا وایسا شاید رفته توی اتاق الان میادم
$ام نه خیلی چیز مهمی نیست.میخواستم برای تایید کردن خبر قرار گذاشتنتون یه عکس بگیرم.
+اهان خب پس باهام بیا
$اوک
با هوسوک رفتیم سمت اتاقمون درو باز کردیم که دیدم تهیونگ داره با تلفن حرف میزنه.بعد چند مین تلفن رو قطع کرد
+کی بود؟
-جونگکوک
+او
$اامم ته تا قبل از شروع برنامه بیا کارایی که برای تایید کردن قرار گذاشتنتون رو نیاز دارم انجام بدیم.خب اول باید یه عکس بگیرم
-اوک
تهیونگ بغلم کرد و دستشو گذاشت پشت کمرم و به خودش نزدیکم کرد نگاهم روی چشماش قفل کرده بود.ضربان قلبم بالا رفته بود طوری که فک کنم تهیونگ میشنوتش.هوسوک چندتا عکس گرفت و گفت
$خب حالا باید به چندتا از سوالایی که میپرسم جواب بدین
+اووو.
مبایلوشو روشن کرد و شروع کرد ضبط کردن صدامون
$خب سوال اول چطوری باهم اشنا شدین؟
-خب منو ا/ت وقتی بچه بودیم توی یتیم خنه باهم دوست شدیم ولی خب به خاطر دلایلی از هم جدا شدیم ولی یه دستبند ست داشتیم قرار بود همدیگه رو از روی این دستبند بشناسیم.بعد از چند سال ا/ت کاراموز من شد و یه روز که داشت تمرین میکرد چشمم خورد به دستبندش.بعد از تمرین بهش گفتمو.اره دیگه
$چه پر حاشیه
-(خنده)
$خب.از این که باهم قرار میزارین چه حسی دارین؟
+خوشحالم.تهیونگ از اونایی نیست که همش دنبال رابطه باشه. یا خیل حساس بشه مراقب ادمه و همین.
-حس خوبیه احساس میکنم خیلی خوشبختم
$حله
ضبط رو استوپ کرد و گفت
$خیل خب دیگه بریم بک ستیج
-اوک
رفتیم بک استیج همه اونجا بودن.ما اجرای اول بودیم.فعلا مجری رفته بود رو استیج .منو تهیونگ هم منتظر بودیم تا صدامون بزنن
دستام داشت میلرزید و یخ کرده بود.تهیونگ دستم رو گرفت و گفت
-ا/تم.چرا اینقدر استرس داری.البته بهت حق میدم ولی خب در این حد
+اخه یکم میترسم که خراب کنم
-هی تو خیلی خوبی قول میدم که میتونی
میا:نوبت شماعه
.
.
.
اسلاید دوم(استایل ا/ت)
اسلاید سوم(استایل تهیونگ)
۶.۹k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.