درخواستی پارک جیمین
#درخواستی #پارک_جیمین
این روزا خیلی الکل میخوره ۹۰درصد اوقات مسته حتی توی روز، نمیدونم مشکلش چیه حرف نمیزنه فقط مست میکنه و میخوابه، کاش میگفت که چی داره انقد اذیتش میکنه..
بازم نصف شب رفت بار منم طبق معمول دنبالش رفتم تا بعد از اینکه یه دلسیر مست کرد و رقصید برش گردونم خونه.
جایی نشستم که هیچ دیدی بهم نداشته باشه، نشسته بود رو کاناپه و خیلی سریع یه شیشه الکل نوشید و بلند شد تا برقصه اما انگار تصمیم گرفته بود بیشتر پیش بره...داشت وسط کلی دختر میرقصید و دخترا هم خودشونو مینداختن تو بغلش و لمسش میکردن، دمشگرم جیمین هم بی انصافی نکرد تا تونست بدن یکی از اون دخترا رو لمس کرد!
خونم به جوش اومده بود دستامو مشت کرده بودم و به ناخونام که نشسته بود تو کف دستم اهمیت نمیدادم...بلند شدم برم جداشون کنم که جیمین دست دختره رو گرفت برد سمت طبقه بالا
لحظه به لحظه بیشتر عصبی میشدم و مغزم سوت میکشید، همونطور که همو میبوسیدن به سمت یه اتاق میرفتن، جیمین درو باز کرد رفتن داخل و درو هول داد تا بسته شه اما من سریع رفتم گرفتمش و پشت سرش درو کاملا باز کردم، شاهد معاشقه دوست پسرم با یه هر'زه الکلی بودم....بند بند تنم تیر کشید....پس مشکل من بودم....زبونم قفل شده بود میخواستم داد بزنم ولی فکم یاری نمیکرد، گلدون شیشه ای روی میز رو هول دادم تا بشکنه و متوجه حضورم بشن
جیمین با بهت از تخت بلند شد
_ا/ت..
+حتما باید اینجوری بهم میفهموندی که دیگه منو نمیخوای؟
جیمین رو کرد به اون دختره
_سانا برو بیرون
*چی داری میگی جیمین؟ اون باید بره بیرون مزاحم کار ما شده
_گفتم گمشو بیرون(با داد)
لباساشو پوشید و رفت بیرون
_این..یه دفعه ای شد..نمیخواستم اینجوری شه
+خفه شو(با تمام خونسردی)
+واقعا میخوای کارتو توجیح کنی؟! (تکخنده) ببین تروخدا نگران کی بودم!
دستمو گذاشتم روی پیشونیم و سرمو پایین گرفتم
+فکرم هزار جا رفت بجز این یکی...فقط کافی بود بهم بگی!!!
با چشمایی که خشم و نفرت توش موج میزد بهش نگاه کردم
_اینجوری نی..
+ساکت شو جیمین!! واقعا بی چشم و رویی!!....من فکر میکردم تو شرایط سختی هستی نگو اینجا تو بهترین شرایط بودی!!! واقعا ازت ممنونم
ادامه تو کامنت ها❗️
این روزا خیلی الکل میخوره ۹۰درصد اوقات مسته حتی توی روز، نمیدونم مشکلش چیه حرف نمیزنه فقط مست میکنه و میخوابه، کاش میگفت که چی داره انقد اذیتش میکنه..
بازم نصف شب رفت بار منم طبق معمول دنبالش رفتم تا بعد از اینکه یه دلسیر مست کرد و رقصید برش گردونم خونه.
جایی نشستم که هیچ دیدی بهم نداشته باشه، نشسته بود رو کاناپه و خیلی سریع یه شیشه الکل نوشید و بلند شد تا برقصه اما انگار تصمیم گرفته بود بیشتر پیش بره...داشت وسط کلی دختر میرقصید و دخترا هم خودشونو مینداختن تو بغلش و لمسش میکردن، دمشگرم جیمین هم بی انصافی نکرد تا تونست بدن یکی از اون دخترا رو لمس کرد!
خونم به جوش اومده بود دستامو مشت کرده بودم و به ناخونام که نشسته بود تو کف دستم اهمیت نمیدادم...بلند شدم برم جداشون کنم که جیمین دست دختره رو گرفت برد سمت طبقه بالا
لحظه به لحظه بیشتر عصبی میشدم و مغزم سوت میکشید، همونطور که همو میبوسیدن به سمت یه اتاق میرفتن، جیمین درو باز کرد رفتن داخل و درو هول داد تا بسته شه اما من سریع رفتم گرفتمش و پشت سرش درو کاملا باز کردم، شاهد معاشقه دوست پسرم با یه هر'زه الکلی بودم....بند بند تنم تیر کشید....پس مشکل من بودم....زبونم قفل شده بود میخواستم داد بزنم ولی فکم یاری نمیکرد، گلدون شیشه ای روی میز رو هول دادم تا بشکنه و متوجه حضورم بشن
جیمین با بهت از تخت بلند شد
_ا/ت..
+حتما باید اینجوری بهم میفهموندی که دیگه منو نمیخوای؟
جیمین رو کرد به اون دختره
_سانا برو بیرون
*چی داری میگی جیمین؟ اون باید بره بیرون مزاحم کار ما شده
_گفتم گمشو بیرون(با داد)
لباساشو پوشید و رفت بیرون
_این..یه دفعه ای شد..نمیخواستم اینجوری شه
+خفه شو(با تمام خونسردی)
+واقعا میخوای کارتو توجیح کنی؟! (تکخنده) ببین تروخدا نگران کی بودم!
دستمو گذاشتم روی پیشونیم و سرمو پایین گرفتم
+فکرم هزار جا رفت بجز این یکی...فقط کافی بود بهم بگی!!!
با چشمایی که خشم و نفرت توش موج میزد بهش نگاه کردم
_اینجوری نی..
+ساکت شو جیمین!! واقعا بی چشم و رویی!!....من فکر میکردم تو شرایط سختی هستی نگو اینجا تو بهترین شرایط بودی!!! واقعا ازت ممنونم
ادامه تو کامنت ها❗️
۱۸.۱k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.