درخواستی کیم تهیونگ
#درخواستی #کیم_تهیونگ
تهیونگ پسر خرخون مدرسه تصمیم گرفته بود در آزمون ورود به دانشگاه شرکت کنه اما پدر و مادرش میگفتن که لازم نیست حتما بره دانشگاه و از اونجایی که از علاقه شدید تهیونگ به موسیقی خبر داشتن میخواستن هولش بدن سمت علاقش که وقتشو برای گرفتن یه مدرک ساده تلف نکنه.
تهیونگ ویو:
هوا تاریک بود از روی پشت بوم خونه به مانیتور بزرگی که عکس دختر موردعلاقمو به عنوان مدل لوازم آرایشی به نمایش گذاشته بود نگاه میکردم هرلحظه عکسا عوض میشدن لحظه ای از دیدنش خسته نمیشدم......مین ا/ت برای به دست آوردنت هرکاری میکنم....فکر کنم باید به حرف پدر و مادرم گوش بدم و نوشتن ترانه رو شروع کنم.
تهیونگ به عنوان خواننده زیرزمینی کارشو شروع کرد و از اونجایی که جوون با استعدادی بود با اجرای خیابونی بین مردم شناخته شد، تقریبا سه ماه میشد که کارشو شروع کرده بود که از طرف یه کمپانی معروف درخواست همکاری دریافت کرد.
تهیونگ داشت حاضر میشد تا با رئیس کمپانی ملاقات کنه مادرش کلی قوت قلب بهش داده بود با انرژی و اعتماد به نفس از خونه زد بیرون.
_منتظر باش مین ا/ت به زودی بدستت میارم..
شروط خیلی ساده بود پسقرارداد رو امضا کرد و کارشو توی کمپانی شروع کرد و در مدت زمان کمی آهنگی برای دبیوش منتشر کرد و با حجم بالایی از حمایت مردم روبه رو شد، تهیونگ هم خوش قیافه بود و با استعداد، صدای بمش هر دختری رو به خودش جذب میکرد؛)
هفتهی بعد تولد ا/ت بود و پدرش خیلی از آدمای سرشناس رو دعوت کرده بود که رئیس کمپانی که تهیونگ توش کار میکرد یعنی "جِی" هم جزو اونا بود.
جِی میخواست تهیونگ رو بیشتر سر زبون ها بندازه پس ازش خواست به دختر آقای مین درخواست دوستی بده، این به نفع تهیونگ بود پس بدون لحظه ای مکث قبول کرد.
تو شب تولد تهیونگ از خودش مطمئن شد که از همهی مردا خوشتیپتره و بعد سوار لیموزینی شد که از طرف کمپانی اومده بود دنبالش.
دروازه عمارت باز شد و تهیونگ با حیرت به فضای بزرگ و زیبای اون عمارت خیره شده بود
_وااو
در ماشین باز شد و تهیونگ با ابهت پیاده شد و خبرنگارا شروع کردن به عکس گرفتن، فلش دوربینا براش آزار دهنده بود اما باید بهش عادت میکرد تازه اول کاره.
وارد مهمونی شد و با چشم دنبال مین ا/ت میگشت اما پیداش نکرد، چند لحظه بعد آقای مین همراه با دخترش وارد سالن شدن همه زیبایی بی حد و مرز اون دختر رو تحسین میکردن و صدای "وااو خیلی زیباست" گفتن حضار توی کل سالن پیچیده بود و این تهیونگ بود که ضربان قلبش روی هزار بود
《ادامه در کامنت》
تهیونگ پسر خرخون مدرسه تصمیم گرفته بود در آزمون ورود به دانشگاه شرکت کنه اما پدر و مادرش میگفتن که لازم نیست حتما بره دانشگاه و از اونجایی که از علاقه شدید تهیونگ به موسیقی خبر داشتن میخواستن هولش بدن سمت علاقش که وقتشو برای گرفتن یه مدرک ساده تلف نکنه.
تهیونگ ویو:
هوا تاریک بود از روی پشت بوم خونه به مانیتور بزرگی که عکس دختر موردعلاقمو به عنوان مدل لوازم آرایشی به نمایش گذاشته بود نگاه میکردم هرلحظه عکسا عوض میشدن لحظه ای از دیدنش خسته نمیشدم......مین ا/ت برای به دست آوردنت هرکاری میکنم....فکر کنم باید به حرف پدر و مادرم گوش بدم و نوشتن ترانه رو شروع کنم.
تهیونگ به عنوان خواننده زیرزمینی کارشو شروع کرد و از اونجایی که جوون با استعدادی بود با اجرای خیابونی بین مردم شناخته شد، تقریبا سه ماه میشد که کارشو شروع کرده بود که از طرف یه کمپانی معروف درخواست همکاری دریافت کرد.
تهیونگ داشت حاضر میشد تا با رئیس کمپانی ملاقات کنه مادرش کلی قوت قلب بهش داده بود با انرژی و اعتماد به نفس از خونه زد بیرون.
_منتظر باش مین ا/ت به زودی بدستت میارم..
شروط خیلی ساده بود پسقرارداد رو امضا کرد و کارشو توی کمپانی شروع کرد و در مدت زمان کمی آهنگی برای دبیوش منتشر کرد و با حجم بالایی از حمایت مردم روبه رو شد، تهیونگ هم خوش قیافه بود و با استعداد، صدای بمش هر دختری رو به خودش جذب میکرد؛)
هفتهی بعد تولد ا/ت بود و پدرش خیلی از آدمای سرشناس رو دعوت کرده بود که رئیس کمپانی که تهیونگ توش کار میکرد یعنی "جِی" هم جزو اونا بود.
جِی میخواست تهیونگ رو بیشتر سر زبون ها بندازه پس ازش خواست به دختر آقای مین درخواست دوستی بده، این به نفع تهیونگ بود پس بدون لحظه ای مکث قبول کرد.
تو شب تولد تهیونگ از خودش مطمئن شد که از همهی مردا خوشتیپتره و بعد سوار لیموزینی شد که از طرف کمپانی اومده بود دنبالش.
دروازه عمارت باز شد و تهیونگ با حیرت به فضای بزرگ و زیبای اون عمارت خیره شده بود
_وااو
در ماشین باز شد و تهیونگ با ابهت پیاده شد و خبرنگارا شروع کردن به عکس گرفتن، فلش دوربینا براش آزار دهنده بود اما باید بهش عادت میکرد تازه اول کاره.
وارد مهمونی شد و با چشم دنبال مین ا/ت میگشت اما پیداش نکرد، چند لحظه بعد آقای مین همراه با دخترش وارد سالن شدن همه زیبایی بی حد و مرز اون دختر رو تحسین میکردن و صدای "وااو خیلی زیباست" گفتن حضار توی کل سالن پیچیده بود و این تهیونگ بود که ضربان قلبش روی هزار بود
《ادامه در کامنت》
۱۶.۷k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.