رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۶
مامان:وای خدا مرگم بده پسررررررااااااااااا
با شنیدن صدای جیغ مامان خواستم به اون سمت بخوابم که که نشد،حس کردم تو حصار محکمی گیر افتادم دستم رو روش گذاشتم و لمسش کردم،جانم!!!چشمام بازشد.پسر بیشعور پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود و دستشُ دورم بود و سرمو رو سینش لختش گذاشته بودکثافت انگار دوست دخترش باشم.
ی نیشگون محکم از سینش لختش گرفتم که جیغش به آسمون رفت.صدام روشبیه دخترا کردم و گفتم:
هی بیدارشو ببینم پسر بیشولل به مامانم میگم پسر خوشگلشو چطوری بغل کردیا که بیاد بکشتت بیشولل کشافت
فوشها رو شبیه دخترای که مثل بچه ها حرف میزنن گفتم.
اشکان بیچاره هم سینه ی لختش رو ماساژ میداد.
مامان نمی دونست از دست ما بخنده یا تأسف بخوره .
یهو حس کردم رو سرم حجم زیادی رو اشغال کرده،اشکان با اون هیکل غولش امده بود روم و موهامو می کشید
-عاااااا مامان کمکم کن الان خواهرزادت میکشه منو ،میخوری منو،میزنه منو،می سوزونه منو،بی مو میکنه منو،عاااااا
مامان:اشکان عزیزم ولش کن مادر بچم میمیره دیگه بدون عروس و نوه های خوشگل میشمااا
اشکان:چشم خاله جون منم دوس دارم بچه های این عوضی بهم بگن عمو چه کنیم که واسه پسرم باید ی عروس پیدا کنم.
با فکر کردن به این گه امشب با نور نامزد میکنم و میشه خانومم تو خلسه شیرینی فرورفتم،به این فکر میکنم دختر شبیه نور با چشمای سبزش چقدر فرشته میشه لبخند رو صورتم هر لحظه پهن تر می شد.
اشکان:وا خاله نگاش کن چطوری ذوق میکنه اصلا"پشیمون شدم نمیخوام با خانواده ی محمدی وصلت کنم.
-از خداتم باشه میخوای با خانواده محمدی وصلت کنی ولی من انقدر خنگ نیستم دختر نازمو به پسر اسکل تو بدم.
اشکان:مگه پسر من چشه پول گه داره،ماشین که داره ،خوشتیپ که هست ،خوشگل که هست خوش...
-پسرت هرچی هم که باشه به پای دختر من نمی رسه خوشگل
مامان پریدسرحرفم و گفت:
-عععع بس کنین دیگه جوری حرف میزنن انگار واقعا"بچه دارن حداقل بگیم پسر خول من دارزن میگیر تو چی اشکان استین بالا بزن ببینم بچه.
اشکان:خالهههه انگار حرف آقابزرگ روی شما هم تعصیر گذاشته
مامان:دقیقا"بهترین کارو کردم دارم تو این سن آدین نامزد میدم، برام نوه های قدونیم قد می یاره.
اشکان:عععع بابا خالهه پیشرفت کردین
مامان خودشو ناز کردو گفت :
-پس چی فکر کردی
عععع فراموش کردم آدین جان حال آدرینا خوب نیست واسه نامزدی کمی ناراحته.
وای خدا به کل آدرینا کوچولو رو فراموش کردم تنها خواهرم تو این دنیا یه دختر ۱۳ساله شیطون وبازی گوش اصلا"شبیه هم نبودیم آدرینا بور و چشم های آبی به رنگ دریا داشت که من عاشقشون بودم سریع از اتاق امدم بیرون و رفتم اتاقش عاشق رنگه بنفشه تمام ست اتاقش رنگه بنفش بود.
صدای گریش بود ولی تصویرش نبود.
-هی آدرینا کوچولوی من کجاست که حوس لپای نازشو کردم
صدای هق هقش بیشتر شد.
رفتم سمت تخت زیرتخت بود و گریه میکرد دستشو گرفتم و کشیدمش بیرون بغلش کردم و چرخوندمش.میدونستم میترسه ،همینطوری جیغ میزد
آدرینا:باش داداشی بزارم زمین دیگه گریه نمی کنم قول میدم.
گڋاشتمش زمین و گفتم:
-خوب ببینم آدی کوچولوی من چشه
سرشو انداخت زمین و باز اشکاش جاری شد.
-ععع آدی کوچولوی من چرا گریه می کنی داداشی فدای اشکای نازت شه آدی میام گازت میگیرما.
بعدم هجوم بردم روش و لپای نازشو گاز گرفتم که صدای جیغش بالا رفت
-داداشی نکن دردم گرفت الان جاش میمونه
-بمونه انقدر خوشگله
-عع پس خوشگله
-نه نه عزیزم خیلی زشته عوق عوق حالم بدشد
آدینا پریدروم و محکم لپامو گاز گرفت
-عاااا منو ببین امدم این دختر رو از افسردگی نجات بدم ببین حالش از منم بهتر
از بغلم امد پایین و گفت:
-داداشی منو که فراموش نمی کنی؟؟؟
-معلومه که نه تو اجی منی کدوم آشغالی خواهرشو فراموش میکنه که من دومیش باشم ها ها ها ها
دستاشو دور گردم حلقه کردو بغلم کرد
-عاعاعاعا خفم کردی دختر الان میمیرما
راضی کردن آدرینا یا وقتی قهر میکنه میخوام اشتیش بدم خیلی راحته چون اصلا"کینه ای نیست ولی اصلا"دوس ندارم واسه کسی گریه کنه حتا"خودم ولی وای به حال کسی که گریه آدی کوچولومو دراره زندگیشو آتیش میکشم.
خودمو جلوی آینه دیدم به نظر خودم که خوب بود کت سرمیم رو پوشیدم وی دستی به موهام دوباره کشیدم یعنی نور چه شکلی میشه، با فکر کردن به این که نور با لباس سفید موهای قهوایی نازش و چشمای سبز عجیبش لبخند رو لبام اومد
آه آدین ای کاش بافکر کردن به این چیزا زندگی تو تغییر می دادی تا به سرنوشت همزادها نمی افتادی
@mahi#
پارت۶
مامان:وای خدا مرگم بده پسررررررااااااااااا
با شنیدن صدای جیغ مامان خواستم به اون سمت بخوابم که که نشد،حس کردم تو حصار محکمی گیر افتادم دستم رو روش گذاشتم و لمسش کردم،جانم!!!چشمام بازشد.پسر بیشعور پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود و دستشُ دورم بود و سرمو رو سینش لختش گذاشته بودکثافت انگار دوست دخترش باشم.
ی نیشگون محکم از سینش لختش گرفتم که جیغش به آسمون رفت.صدام روشبیه دخترا کردم و گفتم:
هی بیدارشو ببینم پسر بیشولل به مامانم میگم پسر خوشگلشو چطوری بغل کردیا که بیاد بکشتت بیشولل کشافت
فوشها رو شبیه دخترای که مثل بچه ها حرف میزنن گفتم.
اشکان بیچاره هم سینه ی لختش رو ماساژ میداد.
مامان نمی دونست از دست ما بخنده یا تأسف بخوره .
یهو حس کردم رو سرم حجم زیادی رو اشغال کرده،اشکان با اون هیکل غولش امده بود روم و موهامو می کشید
-عاااااا مامان کمکم کن الان خواهرزادت میکشه منو ،میخوری منو،میزنه منو،می سوزونه منو،بی مو میکنه منو،عاااااا
مامان:اشکان عزیزم ولش کن مادر بچم میمیره دیگه بدون عروس و نوه های خوشگل میشمااا
اشکان:چشم خاله جون منم دوس دارم بچه های این عوضی بهم بگن عمو چه کنیم که واسه پسرم باید ی عروس پیدا کنم.
با فکر کردن به این گه امشب با نور نامزد میکنم و میشه خانومم تو خلسه شیرینی فرورفتم،به این فکر میکنم دختر شبیه نور با چشمای سبزش چقدر فرشته میشه لبخند رو صورتم هر لحظه پهن تر می شد.
اشکان:وا خاله نگاش کن چطوری ذوق میکنه اصلا"پشیمون شدم نمیخوام با خانواده ی محمدی وصلت کنم.
-از خداتم باشه میخوای با خانواده محمدی وصلت کنی ولی من انقدر خنگ نیستم دختر نازمو به پسر اسکل تو بدم.
اشکان:مگه پسر من چشه پول گه داره،ماشین که داره ،خوشتیپ که هست ،خوشگل که هست خوش...
-پسرت هرچی هم که باشه به پای دختر من نمی رسه خوشگل
مامان پریدسرحرفم و گفت:
-عععع بس کنین دیگه جوری حرف میزنن انگار واقعا"بچه دارن حداقل بگیم پسر خول من دارزن میگیر تو چی اشکان استین بالا بزن ببینم بچه.
اشکان:خالهههه انگار حرف آقابزرگ روی شما هم تعصیر گذاشته
مامان:دقیقا"بهترین کارو کردم دارم تو این سن آدین نامزد میدم، برام نوه های قدونیم قد می یاره.
اشکان:عععع بابا خالهه پیشرفت کردین
مامان خودشو ناز کردو گفت :
-پس چی فکر کردی
عععع فراموش کردم آدین جان حال آدرینا خوب نیست واسه نامزدی کمی ناراحته.
وای خدا به کل آدرینا کوچولو رو فراموش کردم تنها خواهرم تو این دنیا یه دختر ۱۳ساله شیطون وبازی گوش اصلا"شبیه هم نبودیم آدرینا بور و چشم های آبی به رنگ دریا داشت که من عاشقشون بودم سریع از اتاق امدم بیرون و رفتم اتاقش عاشق رنگه بنفشه تمام ست اتاقش رنگه بنفش بود.
صدای گریش بود ولی تصویرش نبود.
-هی آدرینا کوچولوی من کجاست که حوس لپای نازشو کردم
صدای هق هقش بیشتر شد.
رفتم سمت تخت زیرتخت بود و گریه میکرد دستشو گرفتم و کشیدمش بیرون بغلش کردم و چرخوندمش.میدونستم میترسه ،همینطوری جیغ میزد
آدرینا:باش داداشی بزارم زمین دیگه گریه نمی کنم قول میدم.
گڋاشتمش زمین و گفتم:
-خوب ببینم آدی کوچولوی من چشه
سرشو انداخت زمین و باز اشکاش جاری شد.
-ععع آدی کوچولوی من چرا گریه می کنی داداشی فدای اشکای نازت شه آدی میام گازت میگیرما.
بعدم هجوم بردم روش و لپای نازشو گاز گرفتم که صدای جیغش بالا رفت
-داداشی نکن دردم گرفت الان جاش میمونه
-بمونه انقدر خوشگله
-عع پس خوشگله
-نه نه عزیزم خیلی زشته عوق عوق حالم بدشد
آدینا پریدروم و محکم لپامو گاز گرفت
-عاااا منو ببین امدم این دختر رو از افسردگی نجات بدم ببین حالش از منم بهتر
از بغلم امد پایین و گفت:
-داداشی منو که فراموش نمی کنی؟؟؟
-معلومه که نه تو اجی منی کدوم آشغالی خواهرشو فراموش میکنه که من دومیش باشم ها ها ها ها
دستاشو دور گردم حلقه کردو بغلم کرد
-عاعاعاعا خفم کردی دختر الان میمیرما
راضی کردن آدرینا یا وقتی قهر میکنه میخوام اشتیش بدم خیلی راحته چون اصلا"کینه ای نیست ولی اصلا"دوس ندارم واسه کسی گریه کنه حتا"خودم ولی وای به حال کسی که گریه آدی کوچولومو دراره زندگیشو آتیش میکشم.
خودمو جلوی آینه دیدم به نظر خودم که خوب بود کت سرمیم رو پوشیدم وی دستی به موهام دوباره کشیدم یعنی نور چه شکلی میشه، با فکر کردن به این که نور با لباس سفید موهای قهوایی نازش و چشمای سبز عجیبش لبخند رو لبام اومد
آه آدین ای کاش بافکر کردن به این چیزا زندگی تو تغییر می دادی تا به سرنوشت همزادها نمی افتادی
@mahi#
۱۳.۱k
۱۶ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.