چندپارتی

چندپارتی☆


p.4ادامه

_خسته شده بودم ات ...لطفا درکم کن ...توی این چند هفته واقعا کمپانی بهم فشار اورد.

_اوم ...باشه ..

_ات

_ولم کن جونگکوک ...اَه خستم کردی

_ات باور کن فقط نمیخواستم ...نمیخواستم بیشتر ناراحت شی
عصبی بودم و نمی خواستم روی تو خالی کنم

_تو به اندازه یک هفته پیشم نبودی ...عصبی بودی جواب سلاممو که میتونستی مثل ادم بدی بعد گمشی بری توی اتاقت

_...

_همین سکوتت کافیه جونگکوک حالا هم ولم کن میخوام برم

دستشو از دست جونگکوک کشید بیرون و راهی اتاقش شد

دخترک قصه ی ما میخواست تلافی کنه و به جونگکوک بفهمونه که توی یک هفته چی کشیده ...

هفته ها گذشت دخترک سرد و بی اهمیت از کنار جونگکوک رد میشد
دقیقا همون رفتار رو که باهاش کرده بود رو سرش خالی کرد ...

_ات بیداری

_کارتو بگو

_ات ببخشید ...تازه میفهمم توی یک هفته چی کشیدی

_اوم ... منم دقیقا همینو میخواستم بفهمی

_باشه باشه اصلا میگم ...من غلط کردم توی این یک هفته پوسیدم ات بخید ترو خدا

ات دقیقا همینو میخواست...

_حالا فهمیدی چقدر سخته جونگکوک
یکهفته برای من یکساله

_میبخشی

_معلومه که میبخشمت

_واقعا

_اوهوم ...

بله اینها به زندگیه خوش و خرمشون ادامه دادن ...

"فلش بک"
یکسال بعد


_وایسا بیا بپوش لطفا

_نمی خوام مامانی اون خیلی گرمم میکنه

_اخه نمیشه هوا سرده بیا بپوش

_نمیخوام

_اینجا چخبره

_جونگکوک لباسشو نمیپوشه ..هوف

_اشکال نداره ولش کن

_چیمیگی مریض میشه

_خوشگل بابا بیا لباستو بپوش

_نه

_باشه اگه نپوشی دیگه بیرون نمیبرمت

_باشه میپوشمش

_افرین عزیزم


اون ها صاحب یک دختر شدند به اسم یونا

و ات جونگکوک بیشتر از قبل همدیگرو دوست داشتن ...

Thd end
دیدگاه ها (۳)

دوپارتی☆p.1از چند روز قبل، همه‌چیز براش شبیه یه مسیر تکراری ...

چندپارتی☆p.4جونگکوک سمت ات رفت و اروم روی صندلی نشست _ات جون...

چندپارتی☆p.3افتاد روی زمین گریه کرد و با خودش خیلی اروم حرف ...

وقتی عضو هشتم بی تی اسی و اون عاشقته درخواستی☆p.2جیمین :پس م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط