ناصرگورتو گم کن...
ناصرگورتو گم کن...
ناصر_ببین بهاره...دوست دارم...توبااون چهارتا فرق میکنی...
من+اره..بااون دیشبیاو پریشبیاو دیگه ودیگه که هرشب تو بغلتن هم فرق میکنم؟!
ناصر_زود تصمیم نگیر...
من+من پزشکم...آبم بایه معتاد توی یه جوب نمیره...
ناصر_پول که دارم...خونه ی آنچنانی هم که دارم...ماشین.ویلا همه چی...دیگا بهونه نیار...
من+حالم ازت بهم میخوره..ببین پسرعنه...تو 16سال ازمن بزرگتری...پدرو مادرمم اجازه نمیدن...
ناصر_تواگه راضی بشی...مادرم...همشونو راضی میکنه...
من+باچی؟!باجادووجنبل...
ناصر_اگه مجبورشه اره...
من+برو..ازت متنفرم..ازاین واضح تر....ازت متنفرم...توبامیکروبای توی توالت چه فرقی میکنی...چرک کثیف...حالم ازت بهم میخوره...اگر توی این دنیا...آحرین مرد دنیا هم باشی...خودکشی میکنم بهتره تا زن تو بشم...
ناصر_چقدرازم بدت میاد...؟!
من+اگرتوی یه اتاق باتو و بن لادن و هیتلرو یزید و شمرباشم...ویک تفنگ 4گلوله داشته باشم...هرچهارتارو توی مخت خالی میکنم...فهمیدی درجه ی نفرتمو...
ناصر یه توگوشی زد بم...خودمو مغرور تراز قبل جمع کردمو...گفتم
+هنوزهیچی نشده خودتو نشون دادی...بدبخت معتاد تواینقدرضعیفیو چندش که بایه فوت پرت میشی اون وردنیا...بامن درنیوفت....حالتو میگرفتم...
یکی زدم توی شکمش..حالا نه خود شکمشا.یه وجب پایین تر...(فکرکنم تاآخرعمرش بچه دارنشه...)
یه گوشه کناردیوار به خودش میلولید...یه لغد هم زوم درماتحتشو تف کردم توصورت کثیفش...
من+سگی مث تو لیاقتش اینه...تو ی عوضی حتی اجازه نداری به من فکرکنی...
_بهار...دخترم...
به خودم اومدم و اشکای روی صورتمو پاک کردم....عمه پروانه روبروم بود...ناخواسته چهره ی مامانو توی صورتش دیدم...
محکم بغلش کردم...فشارش میدادم و گریه میکردم...
_چیشده دخترنازنینم...دستاش لای موهام نوازش گونه حرکت میکرد...دهن واکردم...بی اختیار..
من+پروانه جون...من خیلی بدم...خیلی بدم..پندار بدون من خوشبخت تره...
پروانه جون_دخترم.بهار...برام حرف بزن...خودتو آروم کن...فکرکن مادرتم...دردتو به من بگو دخترک نازنیم...
من+پروانه جون...من..من...
میخواستم بگم که بغضم نزاشت...ترکید...زارمیزدم...سرمو روی پاش گذاشت ونوازش کنان موهامو به بازی گرفت...
من+عمه...عمه فهیمه...اون یه..یه.جادوگره...
ازهمون بچگی همه چیزو فهمیدمو شاهد بودم...عمه ی واقعیمه...هرچیزی رو که میخواد بااین روشا بدست میاره...شاید ازنظر دیگران خرافه باشه...ولی من..من.تجربه اش کردم...نمیخواست درس بخونم واسه همین از دارو دسته ی جنگیرش استفاده میکرد...شب های امتحان اذییت میشدم..ولی باجونو دل میخونوم..توی فامیل درسخکن مث من نبود...یه پسرکثافت داره..معتاده..خلاف سنگینش..هرزرفتنشه ومشروب...16سال ازمن بزرگ تره...4تا زن داشت...همشم بالای یه ماه طول نکشید...ازدواجشون..زود طلاقشون میداد...ازشانس گند من..این آقا به من علاقه داره...یه معتاد چول...نمیدونم چیکارکنم...بهم زنگ زده...عمه فهیمه...میگه..میگه..به اینجا که رسیدم گریم بلندترشد..
پروانه جون_میخواد که ازپسرمن جداشی؟!
من+اره...عوضی..میخواد من..با..اون پسرش ازدواج کنم....
پروانه جون_عجیبه پس چرا تورو ...
من+چرامنو جادو نکرده و جادو جنبل...جنی...
پروانه_اوهوم.
من+چون...چون..وقتی نوزاد بودم...یه سیدی...یه سیدی...که دلش واسم سوخت...منو دعاکرد...مامانم میگه..میگه..اون تورو به 14معصوم متوسل کرد...اینطوری درامانم..منو نمیتونه...جادو کنه...
پروانه جون_اینکه گریه نداره....
من+گریه نداره؟!
پروانه جون_خاله ی مامانم...خدابیامرز..دواشو میدونست....اگه هرروز صدقه بدیو نمازتو بخونیوبه فقرا ناچیزم که باشه...کمک کنی...شبها باوضو بخوابی...همه چیز تمام شده است..تازمانی که باپندار ازدواج کنی.دخترم..
بلند شدم و اشکامو پاک کردم...
من+پروانه جون ممنونم...من..من..ازت ممنوم...بخدا مثل مامانمی...مثل اون..وقتی من.کم میارم...وقتی کم میارم...باآرامش راه حلی میده که دلمو آروم کنه...
پروانه جون_ازاین به بعد مامان صدام کن...من دخترنداشتم...ولی خدا الان یه دختر خیلی خوب نصیبم کرده..که هم همدم پسرمه هم تاج سرمن...برو باپندار سنگاتو واکن...صبح حرکت میکنیم بریم ویلای شمالی...
من_پروانه جون...متشکرم..
پروانه جون+مامان...عادت کن..ما....ما...ن...
من_چشم.مامان..
بالبخندی ازدر بیرون رفت...هی...خدارو شکر خدا همیشه واسه من..برای من یه همدم ازآسمون برکتش میفرسته...
ازاتاق بیرون رفتم...پاورچین پاورچین به سمت اتاق پندار رفتم...
درو واکردم....
وقتی وارد شدم..پندار رو دیدم...کنج دیوار تکیه زده بود و یه پاشو توشکمش جمع کرده بودو یکی رو دراز کرده بود...شلوار مشکی و نیم تنه ی لختش توی چشم میزد...توی دستش یه سیگار بود....دستشو روی زانوش تکیه زده بود به روبه روش خیره شده بود..خدای من..من باکسی
ناصر_ببین بهاره...دوست دارم...توبااون چهارتا فرق میکنی...
من+اره..بااون دیشبیاو پریشبیاو دیگه ودیگه که هرشب تو بغلتن هم فرق میکنم؟!
ناصر_زود تصمیم نگیر...
من+من پزشکم...آبم بایه معتاد توی یه جوب نمیره...
ناصر_پول که دارم...خونه ی آنچنانی هم که دارم...ماشین.ویلا همه چی...دیگا بهونه نیار...
من+حالم ازت بهم میخوره..ببین پسرعنه...تو 16سال ازمن بزرگتری...پدرو مادرمم اجازه نمیدن...
ناصر_تواگه راضی بشی...مادرم...همشونو راضی میکنه...
من+باچی؟!باجادووجنبل...
ناصر_اگه مجبورشه اره...
من+برو..ازت متنفرم..ازاین واضح تر....ازت متنفرم...توبامیکروبای توی توالت چه فرقی میکنی...چرک کثیف...حالم ازت بهم میخوره...اگر توی این دنیا...آحرین مرد دنیا هم باشی...خودکشی میکنم بهتره تا زن تو بشم...
ناصر_چقدرازم بدت میاد...؟!
من+اگرتوی یه اتاق باتو و بن لادن و هیتلرو یزید و شمرباشم...ویک تفنگ 4گلوله داشته باشم...هرچهارتارو توی مخت خالی میکنم...فهمیدی درجه ی نفرتمو...
ناصر یه توگوشی زد بم...خودمو مغرور تراز قبل جمع کردمو...گفتم
+هنوزهیچی نشده خودتو نشون دادی...بدبخت معتاد تواینقدرضعیفیو چندش که بایه فوت پرت میشی اون وردنیا...بامن درنیوفت....حالتو میگرفتم...
یکی زدم توی شکمش..حالا نه خود شکمشا.یه وجب پایین تر...(فکرکنم تاآخرعمرش بچه دارنشه...)
یه گوشه کناردیوار به خودش میلولید...یه لغد هم زوم درماتحتشو تف کردم توصورت کثیفش...
من+سگی مث تو لیاقتش اینه...تو ی عوضی حتی اجازه نداری به من فکرکنی...
_بهار...دخترم...
به خودم اومدم و اشکای روی صورتمو پاک کردم....عمه پروانه روبروم بود...ناخواسته چهره ی مامانو توی صورتش دیدم...
محکم بغلش کردم...فشارش میدادم و گریه میکردم...
_چیشده دخترنازنینم...دستاش لای موهام نوازش گونه حرکت میکرد...دهن واکردم...بی اختیار..
من+پروانه جون...من خیلی بدم...خیلی بدم..پندار بدون من خوشبخت تره...
پروانه جون_دخترم.بهار...برام حرف بزن...خودتو آروم کن...فکرکن مادرتم...دردتو به من بگو دخترک نازنیم...
من+پروانه جون...من..من...
میخواستم بگم که بغضم نزاشت...ترکید...زارمیزدم...سرمو روی پاش گذاشت ونوازش کنان موهامو به بازی گرفت...
من+عمه...عمه فهیمه...اون یه..یه.جادوگره...
ازهمون بچگی همه چیزو فهمیدمو شاهد بودم...عمه ی واقعیمه...هرچیزی رو که میخواد بااین روشا بدست میاره...شاید ازنظر دیگران خرافه باشه...ولی من..من.تجربه اش کردم...نمیخواست درس بخونم واسه همین از دارو دسته ی جنگیرش استفاده میکرد...شب های امتحان اذییت میشدم..ولی باجونو دل میخونوم..توی فامیل درسخکن مث من نبود...یه پسرکثافت داره..معتاده..خلاف سنگینش..هرزرفتنشه ومشروب...16سال ازمن بزرگ تره...4تا زن داشت...همشم بالای یه ماه طول نکشید...ازدواجشون..زود طلاقشون میداد...ازشانس گند من..این آقا به من علاقه داره...یه معتاد چول...نمیدونم چیکارکنم...بهم زنگ زده...عمه فهیمه...میگه..میگه..به اینجا که رسیدم گریم بلندترشد..
پروانه جون_میخواد که ازپسرمن جداشی؟!
من+اره...عوضی..میخواد من..با..اون پسرش ازدواج کنم....
پروانه جون_عجیبه پس چرا تورو ...
من+چرامنو جادو نکرده و جادو جنبل...جنی...
پروانه_اوهوم.
من+چون...چون..وقتی نوزاد بودم...یه سیدی...یه سیدی...که دلش واسم سوخت...منو دعاکرد...مامانم میگه..میگه..اون تورو به 14معصوم متوسل کرد...اینطوری درامانم..منو نمیتونه...جادو کنه...
پروانه جون_اینکه گریه نداره....
من+گریه نداره؟!
پروانه جون_خاله ی مامانم...خدابیامرز..دواشو میدونست....اگه هرروز صدقه بدیو نمازتو بخونیوبه فقرا ناچیزم که باشه...کمک کنی...شبها باوضو بخوابی...همه چیز تمام شده است..تازمانی که باپندار ازدواج کنی.دخترم..
بلند شدم و اشکامو پاک کردم...
من+پروانه جون ممنونم...من..من..ازت ممنوم...بخدا مثل مامانمی...مثل اون..وقتی من.کم میارم...وقتی کم میارم...باآرامش راه حلی میده که دلمو آروم کنه...
پروانه جون_ازاین به بعد مامان صدام کن...من دخترنداشتم...ولی خدا الان یه دختر خیلی خوب نصیبم کرده..که هم همدم پسرمه هم تاج سرمن...برو باپندار سنگاتو واکن...صبح حرکت میکنیم بریم ویلای شمالی...
من_پروانه جون...متشکرم..
پروانه جون+مامان...عادت کن..ما....ما...ن...
من_چشم.مامان..
بالبخندی ازدر بیرون رفت...هی...خدارو شکر خدا همیشه واسه من..برای من یه همدم ازآسمون برکتش میفرسته...
ازاتاق بیرون رفتم...پاورچین پاورچین به سمت اتاق پندار رفتم...
درو واکردم....
وقتی وارد شدم..پندار رو دیدم...کنج دیوار تکیه زده بود و یه پاشو توشکمش جمع کرده بودو یکی رو دراز کرده بود...شلوار مشکی و نیم تنه ی لختش توی چشم میزد...توی دستش یه سیگار بود....دستشو روی زانوش تکیه زده بود به روبه روش خیره شده بود..خدای من..من باکسی
۱۲.۷k
۰۴ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.