من مجموعه ی کامل و بی نظیری از گندها و حماقت ها هستم. من
من مجموعهی کامل و بینظیری از گندها و حماقتها هستم. من همیشه سعی میکنم بهترین تصمیم را بگیرم اما دقیقا همان تصمیمی را میگیرم که به نفع خودم نیست، چرا که همیشه مراعات حال و احساس دیگران را میکنم. همیشه در نظر میگیرم رفتار و کلام من، چه پیامد ناگواری در دنیای درون آدمی که مقابل من ایستاده، خواهد داشت و تمام تلاشم را میکنم که مسبب رویدادهای ناخوشایند احساسی هیچ انسانی نباشم.
و خودم؟
همیشه برای دفاع از آدمها، حتی آنان که بیرحمترین دشمنان من بودند، تیغهی خنجر را به سمت خودم گرفتم و با هر ضربه، این من بودم که زخمی شدم!
واقعیت این است که من بیانصافترین و بیرحمترین بودم برای خودم و مهربانترین برای آدمها...
باید برای خودم جبران کنم. مانند پدری که تازه بغض و بیپناهی فرزندش را دیده و غمگین است از این که سالها او را نادیده گرفته و حالا رنجی عظیم، او را احاطه کرده و دست بردار نیست...
و خودم؟
همیشه برای دفاع از آدمها، حتی آنان که بیرحمترین دشمنان من بودند، تیغهی خنجر را به سمت خودم گرفتم و با هر ضربه، این من بودم که زخمی شدم!
واقعیت این است که من بیانصافترین و بیرحمترین بودم برای خودم و مهربانترین برای آدمها...
باید برای خودم جبران کنم. مانند پدری که تازه بغض و بیپناهی فرزندش را دیده و غمگین است از این که سالها او را نادیده گرفته و حالا رنجی عظیم، او را احاطه کرده و دست بردار نیست...
۴.۲k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱