رمان دلبر وحشی
#دلبر_وحشی_پارت_۳۹
*خواهش میکنم اینجوری نکن.
آروم سرمو ول کردم و مثلا دارم نفس نفس میزنم بلند شدم.
-خوبی
_بد نیستم
داشتم سمت ماشین میرفتم
صدای تفنگ باعث شد سرمو بگیرم
سوزشی توی دلم حس کردم
صداها برام مبهم بود
-سارااا خوبی آرش ماشینو روشن کن بیمارستان
*کی شلیک کرد بگیرینش
پاهام شل شد و افتادم زمین
انگار بین دنیای خواب و بیداری بودم
دستم روی جای سوزش گذاشتم
خیس شده بود
همه جا تار بود
با حرفاشون متوجه شدم گلوله خوردم.
داد و بیداد های شایان و آرش رو میشنیدم.
چشام سیاهی رفت و به دنیای بیخیالی فرو رفتم.
#آرش
نگهبانی که این کارو کرده بود در رفت و سوار موتور فرار کرد.
سارا هم بیهوش شد با کمک شایان سوار ماشینش کردیم و سمت نزدیک ترین بیمارستان بردیم.
سارا رو بغـ.ل کردم و بردم دکتر به سرعت اومد و به زور بردنمون بیرون
و ما موندیم و نگرانی اگه بلایی سرش میومد تقصیر من بود...
اینم ی پارت دیگ دلبر وحشی
سارامون گناه داله
کپی اصکی ممنوع
*خواهش میکنم اینجوری نکن.
آروم سرمو ول کردم و مثلا دارم نفس نفس میزنم بلند شدم.
-خوبی
_بد نیستم
داشتم سمت ماشین میرفتم
صدای تفنگ باعث شد سرمو بگیرم
سوزشی توی دلم حس کردم
صداها برام مبهم بود
-سارااا خوبی آرش ماشینو روشن کن بیمارستان
*کی شلیک کرد بگیرینش
پاهام شل شد و افتادم زمین
انگار بین دنیای خواب و بیداری بودم
دستم روی جای سوزش گذاشتم
خیس شده بود
همه جا تار بود
با حرفاشون متوجه شدم گلوله خوردم.
داد و بیداد های شایان و آرش رو میشنیدم.
چشام سیاهی رفت و به دنیای بیخیالی فرو رفتم.
#آرش
نگهبانی که این کارو کرده بود در رفت و سوار موتور فرار کرد.
سارا هم بیهوش شد با کمک شایان سوار ماشینش کردیم و سمت نزدیک ترین بیمارستان بردیم.
سارا رو بغـ.ل کردم و بردم دکتر به سرعت اومد و به زور بردنمون بیرون
و ما موندیم و نگرانی اگه بلایی سرش میومد تقصیر من بود...
اینم ی پارت دیگ دلبر وحشی
سارامون گناه داله
کپی اصکی ممنوع
۴.۷k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.