رمان دلبر وحشی
#دلبر_وحشی_پارت_۳۷
*بفرس آدرسو الان میام
_باشه
قطع کردم و آدرس پارک رو دادم.
بعد از گذشت ۱۰ دقیقه دیدمش.
روی صندلی پارک نشستیم
*این چند روز کجا بودی؟
_خونه آرش
عصبی شد
*چرا اونجا؟
_دیگه کجارو داشتم برم؟
میخواستم برای همیشه برم
چشاش گرد شد
_ولی دیدم نمیتونم
یکم آروم تر شد.
_بدون مامان بابام بدون دوستم ستایش بدون آوا بدونِ...ت.. تو
خودمم نمیفهمم چه حسیه بهت دارم
سکوت کرده بود
و داشت حرفای منو تحلیل میکرد.
_من نمیخوام برای پدرت کار کنم من فقط میخوام یه آدم عادی باشم که زندگیشو با کسایی که دوست داره بگذرونه
دستمو گرفت
*این تصمیمه توعه پس من هرکاری میکنم تا این آرامش رو بدست بیاری
حرفاش رو جوری میزد که آرامش خواسی رو بهم میداد.
جوری که بهم حس امنیت میداد.
اشکی ازم گوشه چشمم پایین اومد و بدون صدا اشک میریختم
نگاه در نگاه بودیم
چشم هاش برق میزد از خوشحالی بود؟
آروم به چشم هاش نگاه میکردم
که صدایی باعث شد برگردیم...
سه پارت دلبر وحشی گذاشتم امروز
فردا ۱ پارت یا ۲ پارت میزارم
کپی و اصکی ممنوعه
*بفرس آدرسو الان میام
_باشه
قطع کردم و آدرس پارک رو دادم.
بعد از گذشت ۱۰ دقیقه دیدمش.
روی صندلی پارک نشستیم
*این چند روز کجا بودی؟
_خونه آرش
عصبی شد
*چرا اونجا؟
_دیگه کجارو داشتم برم؟
میخواستم برای همیشه برم
چشاش گرد شد
_ولی دیدم نمیتونم
یکم آروم تر شد.
_بدون مامان بابام بدون دوستم ستایش بدون آوا بدونِ...ت.. تو
خودمم نمیفهمم چه حسیه بهت دارم
سکوت کرده بود
و داشت حرفای منو تحلیل میکرد.
_من نمیخوام برای پدرت کار کنم من فقط میخوام یه آدم عادی باشم که زندگیشو با کسایی که دوست داره بگذرونه
دستمو گرفت
*این تصمیمه توعه پس من هرکاری میکنم تا این آرامش رو بدست بیاری
حرفاش رو جوری میزد که آرامش خواسی رو بهم میداد.
جوری که بهم حس امنیت میداد.
اشکی ازم گوشه چشمم پایین اومد و بدون صدا اشک میریختم
نگاه در نگاه بودیم
چشم هاش برق میزد از خوشحالی بود؟
آروم به چشم هاش نگاه میکردم
که صدایی باعث شد برگردیم...
سه پارت دلبر وحشی گذاشتم امروز
فردا ۱ پارت یا ۲ پارت میزارم
کپی و اصکی ممنوعه
۵.۰k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.