𝗠𝘆 𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁 𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
#𝗠𝘆_𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁_𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 27
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
الان چند روزی میگذره از خبر قرار گذاشتن منو تهیونگ
خیلی ها هم زیر پستام هیت دادن چقدر سخته وقتی ازت متنفر باشن
صبح از خواب بیدار شدم
رفتم دستشویی صبحونه مو خوردم تهیونگ پیام داد بیام دنبالت
رفتم لباس هامو پوشیدم
رفتم بیرون وایسادم کنار خیابون تهیونگ هنوز نیومده بود
پیام داد یکم بیا پایین تر منم رفتم روبه پایین کنار همون پارک کنار خونهم
بازم نیومد
چند نفر امدن سمت
آرمی : عع این همون دوست دختر ته یونگ نیست
آرمی : چقدر زشته
آرمی : تو..تو..غلط کردی بایس منو بردی برا خودت
آرمی : دختره احمق
ریختن سر ا/ت و تا حد مرگ زدنش
یه پیر مرد : ولش کنید برید کنار
همشون فرار کردن
پیرمرد : خوبی دخترم
ا/ت : خوبم (تلخ لبخند)
ا/ت : دوست پسرم امد خدافظ
ویو ا/ت
انقدر زدن که دیگه جون نداشتم راه برم به زور پاشدم داشت از دهنم خون میومد زیر چشمم کبود شده بود دست پامم زخم کرده بودن
وایی نه لباسم پاره شده
تهیونگ توی ماشین منتظرم بود از خیابون رد شدم
انقدر بدنم درد میکرد که داشتم تعادل خودم رو از دست میدادم
رفتم نشستم تو ماشین تهیونگ
ا/ت : سلام(لبخند درد ناک)
تهیونگ : ا/ت چی شده؟(تعجب )
ا/ت : هیچی خوبم
تهیونگ : کی این بلا رو سرت آورده به من بگو (نگران)
ا/ت : آرمی ها امدن و منو...
تهیونگ : عااا خدایا
تهیونگ بغلم کرد
تهیونگ : ا/ت ببخشید تقصر منه همه چیز
ا/ت : نه این حرف رو دیگه هیچ وقت نزن
تهیونگ : بریم کجا؟
ا/ت : میشه بریم خونه نمیتونم راه برم
تهیونگ : آره خیلی هم خوبه
ویو ا/ت
تهیونگ کلی خوراکی برام خرید با هم رفتیم خونه اون
لباس هام تیکه پاره شده بودن
ا/ت : تهیونگ لباس اندازه من داری؟
تهیونگ : آره بیا تا بهت بدم(لعنت بر ذهن منحرف🗿)
دستش رو گرفت و برد سمت اتاق
یه هودی لش بهم داد هودیش بزرگ بود دیگه زیرش شلوار نپوشیدم رفتم تو پذیرایی پیشش نشستم
دستش رو دور کمرم گذاشت
تهیونگ : چی کار کنیم؟
ا/ت : فیلم ببینیم
تهیونگ : اوک
(بای)
ادامه دارد....؟....؟
این پارت پاک شده بود دوباره زاشتم
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 27
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
الان چند روزی میگذره از خبر قرار گذاشتن منو تهیونگ
خیلی ها هم زیر پستام هیت دادن چقدر سخته وقتی ازت متنفر باشن
صبح از خواب بیدار شدم
رفتم دستشویی صبحونه مو خوردم تهیونگ پیام داد بیام دنبالت
رفتم لباس هامو پوشیدم
رفتم بیرون وایسادم کنار خیابون تهیونگ هنوز نیومده بود
پیام داد یکم بیا پایین تر منم رفتم روبه پایین کنار همون پارک کنار خونهم
بازم نیومد
چند نفر امدن سمت
آرمی : عع این همون دوست دختر ته یونگ نیست
آرمی : چقدر زشته
آرمی : تو..تو..غلط کردی بایس منو بردی برا خودت
آرمی : دختره احمق
ریختن سر ا/ت و تا حد مرگ زدنش
یه پیر مرد : ولش کنید برید کنار
همشون فرار کردن
پیرمرد : خوبی دخترم
ا/ت : خوبم (تلخ لبخند)
ا/ت : دوست پسرم امد خدافظ
ویو ا/ت
انقدر زدن که دیگه جون نداشتم راه برم به زور پاشدم داشت از دهنم خون میومد زیر چشمم کبود شده بود دست پامم زخم کرده بودن
وایی نه لباسم پاره شده
تهیونگ توی ماشین منتظرم بود از خیابون رد شدم
انقدر بدنم درد میکرد که داشتم تعادل خودم رو از دست میدادم
رفتم نشستم تو ماشین تهیونگ
ا/ت : سلام(لبخند درد ناک)
تهیونگ : ا/ت چی شده؟(تعجب )
ا/ت : هیچی خوبم
تهیونگ : کی این بلا رو سرت آورده به من بگو (نگران)
ا/ت : آرمی ها امدن و منو...
تهیونگ : عااا خدایا
تهیونگ بغلم کرد
تهیونگ : ا/ت ببخشید تقصر منه همه چیز
ا/ت : نه این حرف رو دیگه هیچ وقت نزن
تهیونگ : بریم کجا؟
ا/ت : میشه بریم خونه نمیتونم راه برم
تهیونگ : آره خیلی هم خوبه
ویو ا/ت
تهیونگ کلی خوراکی برام خرید با هم رفتیم خونه اون
لباس هام تیکه پاره شده بودن
ا/ت : تهیونگ لباس اندازه من داری؟
تهیونگ : آره بیا تا بهت بدم(لعنت بر ذهن منحرف🗿)
دستش رو گرفت و برد سمت اتاق
یه هودی لش بهم داد هودیش بزرگ بود دیگه زیرش شلوار نپوشیدم رفتم تو پذیرایی پیشش نشستم
دستش رو دور کمرم گذاشت
تهیونگ : چی کار کنیم؟
ا/ت : فیلم ببینیم
تهیونگ : اوک
(بای)
ادامه دارد....؟....؟
این پارت پاک شده بود دوباره زاشتم
۱۸.۸k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.