𝗠𝘆 𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁 𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
#𝗠𝘆_𝘀𝘁𝗿𝗶𝗰𝘁_𝗯𝗼𝘆𝗳𝗿𝗶𝗲𝗻𝗱🎧
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 26
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
(اهم اهم این پارت رو دارم واسه اونی که ناشناس نوشت تولدمه و پارت از تهیونگ بهم کادو بده دارم مینویسم البته یکم تاخیر داشت (هرچی که اونقدر تاخیرش دادم که الان داری میری سربازی)ولی بازم منت گذاشتن این پارت رو روی تو میزارم گلم میخوای بخا نمیخوای هم باید بخوای🗿🤌)
ویو ا/ت
خونه رو تمیز کردم که زنگ در خورده شد یاخدااا ( ددی پدرصگ وارد میشود )
درو باز کردم
ا/ت : سلام خوش امدین
پدر : سلام دخترم بعداز مدت ها دیدیمت
ا/ت : حیح(لبخند ملیح)
امدن تو نشستن براشون آبمیوه بردم
داشتیم حرف میزدیم که
پدر : ا/ت بسر عموت رو که یادته
ا/ت : نه
مادر : عع این حرفا چیه دختر
پدر : مسخره بازی در نیار قرارع تا چند وقت دیگه نامزد کنی باهاش
ا/ت : عا چیزه میخواستم بگم که نه
پدر : چرا؟
مادر : نخیر باید باهاش ازدواج کنی
ا/ت : خوب من دوست پسر دارم
پدر : چییی؟ با کدوم خری؟
ا/ت : ک.ی.م...ت..ه..ی.و.نگ
مادر : اونو از کدوم جهنمی پیدا کردی ؟ ( از همون جهنمی که تورو از توش انداختن بیرون)
پدر : همون همون که آهنگ میخونه
ا/ت : وا.تت؟
مادر : چی میگی باید با پسر عموش ازدواج کنه همین
پدر : نه نه من اونو میشناسم
ا/ت : راست میگی بابا؟
پدر : آره فک کنم عکسش هم دارم
اینه درسته
ا/ت : آره خودشه
پدر : وای خیلی خوشحالم کردی این حتا از اون پسر عموی پفیوزت هم بهتره
مادر : یااااا میفهمی چی داری میگی؟
پدر : نخیر ا/ت با تهیونگ ازدواج میکنه تمام
ا/ت : راست میگی بابا (خر ذوق)
پدر : خوب بگو بینم دوست داره؟ ها؟
ا/ت : آره حتما جلوی دوربین هم منو یه همه به عنوان دوست دخترش معرفی کرده
مادر : چیییییی؟
پدر : باشه پس ما میریم با ازدواج تون هم مشکلی نداریم فقط آمده بودیم تا راجب تو با اون پسر عموی عوضیت حرف بزنیم که مهم نیست راستی حواست به تهیونگ باشه
ا/ت : مرسی باشه
مادر : تو دیونه شدی؟
پدر : یااا بیا بریم شاید بخواد بره پیش تهیونگ
ویو ا/ت
وقتی رفتن خیلی خر ذوق شدم یعنی دیگه داره درست میشه واییی چه خوب
رفتم به تهیونگ پی دادم که راضی شدن
میخواست بیاد دنبالم ولی یکم کار داشتم بهش گفتم فردا صبح بیاد دنبالم میخوام تا چند وقت برم خونهاش
ادامه دارد....؟....؟
صاقی هستم نمونه کارم
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 26
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
(اهم اهم این پارت رو دارم واسه اونی که ناشناس نوشت تولدمه و پارت از تهیونگ بهم کادو بده دارم مینویسم البته یکم تاخیر داشت (هرچی که اونقدر تاخیرش دادم که الان داری میری سربازی)ولی بازم منت گذاشتن این پارت رو روی تو میزارم گلم میخوای بخا نمیخوای هم باید بخوای🗿🤌)
ویو ا/ت
خونه رو تمیز کردم که زنگ در خورده شد یاخدااا ( ددی پدرصگ وارد میشود )
درو باز کردم
ا/ت : سلام خوش امدین
پدر : سلام دخترم بعداز مدت ها دیدیمت
ا/ت : حیح(لبخند ملیح)
امدن تو نشستن براشون آبمیوه بردم
داشتیم حرف میزدیم که
پدر : ا/ت بسر عموت رو که یادته
ا/ت : نه
مادر : عع این حرفا چیه دختر
پدر : مسخره بازی در نیار قرارع تا چند وقت دیگه نامزد کنی باهاش
ا/ت : عا چیزه میخواستم بگم که نه
پدر : چرا؟
مادر : نخیر باید باهاش ازدواج کنی
ا/ت : خوب من دوست پسر دارم
پدر : چییی؟ با کدوم خری؟
ا/ت : ک.ی.م...ت..ه..ی.و.نگ
مادر : اونو از کدوم جهنمی پیدا کردی ؟ ( از همون جهنمی که تورو از توش انداختن بیرون)
پدر : همون همون که آهنگ میخونه
ا/ت : وا.تت؟
مادر : چی میگی باید با پسر عموش ازدواج کنه همین
پدر : نه نه من اونو میشناسم
ا/ت : راست میگی بابا؟
پدر : آره فک کنم عکسش هم دارم
اینه درسته
ا/ت : آره خودشه
پدر : وای خیلی خوشحالم کردی این حتا از اون پسر عموی پفیوزت هم بهتره
مادر : یااااا میفهمی چی داری میگی؟
پدر : نخیر ا/ت با تهیونگ ازدواج میکنه تمام
ا/ت : راست میگی بابا (خر ذوق)
پدر : خوب بگو بینم دوست داره؟ ها؟
ا/ت : آره حتما جلوی دوربین هم منو یه همه به عنوان دوست دخترش معرفی کرده
مادر : چیییییی؟
پدر : باشه پس ما میریم با ازدواج تون هم مشکلی نداریم فقط آمده بودیم تا راجب تو با اون پسر عموی عوضیت حرف بزنیم که مهم نیست راستی حواست به تهیونگ باشه
ا/ت : مرسی باشه
مادر : تو دیونه شدی؟
پدر : یااا بیا بریم شاید بخواد بره پیش تهیونگ
ویو ا/ت
وقتی رفتن خیلی خر ذوق شدم یعنی دیگه داره درست میشه واییی چه خوب
رفتم به تهیونگ پی دادم که راضی شدن
میخواست بیاد دنبالم ولی یکم کار داشتم بهش گفتم فردا صبح بیاد دنبالم میخوام تا چند وقت برم خونهاش
ادامه دارد....؟....؟
صاقی هستم نمونه کارم
۱۶.۸k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.