وقتی میدزتت و

وقتی میدزتت و ...🌙⭐️🌼💛
نویسنده :پارک جیون
هانول و یونگی
شات ۳

آدما میرن دنبال لیاقتشون پس بذارین
حق انتخاب رو به خودشون بدیم...:)

_مین یونگی

__________________________________________________________

هانول با شنیدن جمله آخر رنگ از رخش پرید ...

یونگی :فعلا از این فرصت طلایی استفاده بکن هانول شی هرچی نباشه تو زیبا ترین و مهمترین خانم اینجایی !

*باز شدن در...اومدن هیونجین

هیونجین :قربان جناب جانگ اینجا هستن !
یونگی :کاری داشتی اومدی اینجا ؟

هوپی :شنیدی میگن خواهر دادستان کیم تهیونگ بزرگ رو دزدیدن ؟

یونگی : اون الان طبقه بالاست !

هوپی :ها؟ کی الان طبقه بالاست ؟

یونگی : هانول خواهر یکی یدونه کیم تهیونگ!

هوپی با عجله به طرف طبقه بالا می‌رود و در اتاق هارو یکی یکی باز میکنه تا به اتاقی میرسه که دختری مثل یک بچه ای که آبنباتشو ازش گرفتن روی تخت نشسته و داره گریه میکنه ...با حرص به یونگی نگاه میکنه و میگه :همینجوریش هم کیم دربه در دنبالت میگرده اگه همچین غلطی نمیکردی هم اولین مظنونش بودی !

بعد از رفتن هوپی یونگی روی تخت کنار هانول میشینه و میگه :گفتم که مهمی !

هانول :تـ ‌... تو میخوای با من چیکار کنی ؟

یونگی :تو نمیدونی برده جنـ*سی چیه ؟

هانول دوباره با شنیدن این اسم لرزه ای به بدنش افتاد ...

..........................................................................................

هانول به طبقه پایین میره ...اون دختری بود که تو لحظه زندگی می‌کرد و الان میخواست فراموش کنه کنار یک مافیاست...
پیشبند رو دور کمرش بست ...
یونگی که روی میز نشسته‌ بود متعجب شد و گفت :داری چیکار میکنی ؟

https://wisgoon.com/minhanol
دیدگاه ها (۳)

وقتی میدزتت و ...🌙⭐️🌼💛نویسنده :پارک جیون هانول و یونگی شات ۴...

وقتی میدزتت و ...🌙⭐️🌼💛نویسنده :پارک جیون هانول و یونگی شات ۵...

وقتی میدزتت و ...🌙⭐️🌼💛نویسنده :پارک جیون هانول و یونگیشات ۲آ...

وقتی میدزتت و ...🌙⭐️🌼💛نویسنده :پارک جیون هانول و یونگی شات ۱...

کاش براتون مهم بودم

"درمان کیونگ"کیونگ حالا آرامتر بود، اما هنوز تب داشت. پوستش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط