وقتی میدزتت و

وقتی میدزتت و ...🌙⭐️🌼💛
نویسنده :پارک جیون
هانول و یونگی
شات ۵

آدما میرن دنبال لیاقتشون پس بذارین
حق انتخاب رو به خودشون بدیم...:)

_مین یونگی

__________________________________________________________

یونگی چسب زخمی رو گرفت و به انگشت هانول زد !
هانول :ممنون...

(سه ماه بعد)

فرار میکرد دنبال سوسوی امید نور قلبش، همونی که سال ها و سال ها دویید دنبالش تا فرار کنه از تاریکی ها،  حالا دوباره فرود اومده بود توی روشنایی ، تاریکی داشت دور میشد، مثل دختری که عاشقش بودم ...
هانول به یونگی وابسته شد ...به او دلبست و عاشقش بود او با تمام پاکیش بدنش را در اختیار مین گذاشت ...
یونگی و هانول درحال سریال دیدن بودن که هیونجین با عجله رفت پیش آنها :قربان برادر خانم اینجا هستن !

هانول :تهیونگ؟

هیونجین :بله !

یونگی :تنها اومده ؟

هیونجین :خیر ! سرهنگ پارک جیمین و مامور هاشون هم باهاشون هستن !

..........................................................................................

یونگی میره پیش تهیونگ طبقه اول عمارت ...هانول برخلاف چیزی که یونگی گفت داشت فضولی میکرد •-•

یونگی :سلام مستر کیم !

تهیونگ :خواهرم کجاست مین یونگی ؟ چه بلایی سرش آوردی ؟

یونگی :خواهرت شده بانوی عمارت بزرگ مین!

تهیونگ اسلحه رو از جیمین گرفت و سمت یونگی برد که ناگهان هانول اومد جلوی یونگی
https://wisgoon.com/minhanol
دیدگاه ها (۰)

وقتی میدزتت و ...🌙⭐️🌼💛نویسنده :پارک جیون هانول و یونگی شات ۶...

وقتی فرماندت بود و...🍁🧡نویسنده :پارک جیون آنا و جیمینشات ۱تو...

وقتی میدزتت و ...🌙⭐️🌼💛نویسنده :پارک جیون هانول و یونگی شات ۴...

وقتی میدزتت و ...🌙⭐️🌼💛نویسنده :پارک جیون هانول و یونگی شات ۳...

چندشاتی جین𝑃𝑎𝑟𝑡 𝒐𝒏𝒆:هوا داشت تاریک میشد ، خورشید داشت غروب م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط