p62
p62
کوک. من برم یکم هوا بخورم
جین. برو ولی زود برگرد
نامجون. مراقب باش
کوک. چشم مامان چشم بابا
جین نامجون. کوفت
درو بستمو به سمت پارکی که نزدیک اینجا بود رفتم صدای گریه دختری رو شنیدم کمی جلو تر رفتم که با ات مواجه شدم روی صندلی نشسته بود پشتش به من بود بلند بلند گریه میکرد میخواستم برم سمتش که با حرفی که زد وایستادم
ات. ازت متنفرم جئون جنگکوکککک هقققق(گریه، داد)
ات. هرگز نمیبخشمت(گریه)
ات. تو منو نابود کردی... قلبمو شکستی... ولی من احمق هنوزم دوست دارم(گریه)
من باخودمون چیکار کردم هردومون نابود شدیم اشکام سرازیر شد... اون هنوزم منو دوست داره! ... دوباره به دستت میارم.... جئون ات
همون لحظه بلند شدو برگشت کیفشو برداره که منو دید شکه شدو بعد با لکنت گفت
ات. تـ تو... از کی اینجایی(شک، استرس)
برای اینکه بیشتر از این ناراحت و کلافش نکنم گفتم
کوک. همین الان امدم
ات. هوفففف
کیفشو برداشتو نزدیکم شدو به چشمام زل زد بعد چند ثانیه میخواست از کنارم رد بشه که دستاشو گرفتم
کوک. میرسونمت
ات. نمیخواد مینهو میاد دنبالم
کوک. الان همه خوابن پس بزار برسونمت
انگار که قانع شده باشه گفت
ات. فقط بخاطر اینکه نمیخوام مینهو رو بیدارکنم
بعد از من جلو تر رفت داشت راهو اشتباه میرفت که با خنده گفتم
کوک. از این ور
بخاطر اینکه ضایع نشه گفت
ات. میدونم
بعد برگشت کنارم وایستاد
کوک. خب میدونی برو دیگه
ات. دیروقته من یه دخترم برام خطر داره تو جلو تر برو
خم شدم تو صورتشو گفتم
کوک. تا جایی که یادمه دختر بودنتو من گرفتم؟!
بغضش گرفت نمیخواستم اینطوری بشه.. چونش میلرزید...
ات. خیلی عوضیییی(داد، گریه)
کوک. ات من فقط...
با سوزشی که سمت چپ صورتم احساس کردم حرفم نصفه موند
ات.تجا*وز افتخار نیست جئون جنگکوک(عصبی)
کوک. تج*اوز؟
ات. من به اون رابطه راضی نبودم اینو خودتم میدونی
کوک....
حرفی نداشتم بگم درست میگفت....
ات. نظرمم عوض شد خودم میرم..
داشت میرفت که از پشت بلندش کردم انداختم رو کولم
ات. ولم کننننننن عوضییییی(داد)
کوک. به نفع خودته ساکت باشی وگرنه کاریو که نباید بکنمو میکنم
ساک شد انگار روش تاثیر داشت
ماشینم جلو در ویلا بود تا اونجا ات رو کولم بود تا رسیدم به ماشین دره ویلا باز شدو جیهوپ هیونگ امد بیرون برگشت با تعجب نگامون کرد
جیهوپ. ات هنوز اینجایی؟
ات. به لطف این آقا بله
جیهوپ. بچهههه هااااا(داد)
اهههه باید میدونستم جیهوپ هیونگ الان همه رو خبر میکنه
همه اعضا باسرعت امدن بیورن با دیدن ات رو کول من با تعجب گفتن
اعضا بجز جیهوپ. اینجا چخبره
کوک. بابا نمکنمش که دارم میبرمش خونش اه
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
کوک. من برم یکم هوا بخورم
جین. برو ولی زود برگرد
نامجون. مراقب باش
کوک. چشم مامان چشم بابا
جین نامجون. کوفت
درو بستمو به سمت پارکی که نزدیک اینجا بود رفتم صدای گریه دختری رو شنیدم کمی جلو تر رفتم که با ات مواجه شدم روی صندلی نشسته بود پشتش به من بود بلند بلند گریه میکرد میخواستم برم سمتش که با حرفی که زد وایستادم
ات. ازت متنفرم جئون جنگکوکککک هقققق(گریه، داد)
ات. هرگز نمیبخشمت(گریه)
ات. تو منو نابود کردی... قلبمو شکستی... ولی من احمق هنوزم دوست دارم(گریه)
من باخودمون چیکار کردم هردومون نابود شدیم اشکام سرازیر شد... اون هنوزم منو دوست داره! ... دوباره به دستت میارم.... جئون ات
همون لحظه بلند شدو برگشت کیفشو برداره که منو دید شکه شدو بعد با لکنت گفت
ات. تـ تو... از کی اینجایی(شک، استرس)
برای اینکه بیشتر از این ناراحت و کلافش نکنم گفتم
کوک. همین الان امدم
ات. هوفففف
کیفشو برداشتو نزدیکم شدو به چشمام زل زد بعد چند ثانیه میخواست از کنارم رد بشه که دستاشو گرفتم
کوک. میرسونمت
ات. نمیخواد مینهو میاد دنبالم
کوک. الان همه خوابن پس بزار برسونمت
انگار که قانع شده باشه گفت
ات. فقط بخاطر اینکه نمیخوام مینهو رو بیدارکنم
بعد از من جلو تر رفت داشت راهو اشتباه میرفت که با خنده گفتم
کوک. از این ور
بخاطر اینکه ضایع نشه گفت
ات. میدونم
بعد برگشت کنارم وایستاد
کوک. خب میدونی برو دیگه
ات. دیروقته من یه دخترم برام خطر داره تو جلو تر برو
خم شدم تو صورتشو گفتم
کوک. تا جایی که یادمه دختر بودنتو من گرفتم؟!
بغضش گرفت نمیخواستم اینطوری بشه.. چونش میلرزید...
ات. خیلی عوضیییی(داد، گریه)
کوک. ات من فقط...
با سوزشی که سمت چپ صورتم احساس کردم حرفم نصفه موند
ات.تجا*وز افتخار نیست جئون جنگکوک(عصبی)
کوک. تج*اوز؟
ات. من به اون رابطه راضی نبودم اینو خودتم میدونی
کوک....
حرفی نداشتم بگم درست میگفت....
ات. نظرمم عوض شد خودم میرم..
داشت میرفت که از پشت بلندش کردم انداختم رو کولم
ات. ولم کننننننن عوضییییی(داد)
کوک. به نفع خودته ساکت باشی وگرنه کاریو که نباید بکنمو میکنم
ساک شد انگار روش تاثیر داشت
ماشینم جلو در ویلا بود تا اونجا ات رو کولم بود تا رسیدم به ماشین دره ویلا باز شدو جیهوپ هیونگ امد بیرون برگشت با تعجب نگامون کرد
جیهوپ. ات هنوز اینجایی؟
ات. به لطف این آقا بله
جیهوپ. بچهههه هااااا(داد)
اهههه باید میدونستم جیهوپ هیونگ الان همه رو خبر میکنه
همه اعضا باسرعت امدن بیورن با دیدن ات رو کول من با تعجب گفتن
اعضا بجز جیهوپ. اینجا چخبره
کوک. بابا نمکنمش که دارم میبرمش خونش اه
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۴.۷k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.