p64
p64
"3هفته بعد"
لی. ات جان نمیشه این درخواستو رد کنی میدونی چقدر برات خوبه؟
ات. نمیخوام آقای لی نمیخواممم من نمیخوام با جئون جونگکوک تبلیغات انجام بدم
لی. ات همین که گفتم(جدی)
لی همین کلمه رو گفتو درو پشت سرش بست
بنگچان. ات عزیزم؟ توکه باهاش روبه رو شدی چرا انقدر ناراحتی
ات. کمکم کن نمیخوام باهاش رو در رو شم
بنگچان. هوففف ببین این فرصت هرگز گیرت نمیوفته شانس دره خونتو زده
ات. آخه تو پاریس چرا؟
بنگچان. خب ات اینا باید برات عادی باشه تو ی آیدلی
ات.اوکی ببینم چی میشه...
بنگچان. وقت زیادی نداری فردا وقت پروازه
ات. قبوله زنگ بزن به لی بگو اوکیه
بنگچان نزدیکم شدو بغلم کرد
بنگچان. دلم برای دیونه بازیات تنگ میشه
ات. منم...
بنگچان. تو برو آماده شو من به لی میگم
ات. اوکی
رفتم بالا چمدونم برداشتمو چند دست لباسو لوازم آرایشی و... یه فکری زده به سرم ولی نمیدونم چطور میشه میخوام موهامو رنگ کنم
ات. بنگچاننن هیونگگگگگگ
بنگچان. بلههههه
ات. بیا بالااااااا
بنگچان. چیشده؟
ات. میخوام موهامو رنگ کنم!
بنگچان. شوخیت گرفته ات؟
ات. نه خیلی جدیم
بنگچان. خب الان من چیکار کنم
ات. موهامو رنگ کن
بنکچان. من نقاشم بچه.؟!.. بزار زنگ بزنم هیونجین اون بلده... چه رنگی
ات. هر رنگی خودت دوست داری من تا تصمیم بگیرم فرداشد
بعد2ساعت
ات. ممنون هیونگ
هیونجین. خواهش چطوره؟
ات. عالی شد دستت درد نکنه
هیونجین(لبخند)
.
.
مینهو پیاده شدو درو برام باز کرد چند تا بادیگاردم آقای لی فرستاده بودن بخاطر عکاس ها و طرفدار همینطوری که میرفتیم کلی ازم عکس میگرفتن وارد اتاق وی ای پی شدیم مینهو هم همینطور.... بدون نگاهی به دور و ورم به مینهو گفتم
ات. ای کاش توعم میمودی باز تنها نمیشدم
مینهو. متاسفم ات ولی آقالی گفتن که لازم نیست
ات. هوففف
عصابم تخمی بود بخاطر حرف آقای لی چرا نمیزاره مینهو باهام بیاد برگشتم روبه رومو دیدم که با کوک و بادیگاردش مواجه شدم
کوک. سلام لیدی
ات. لیدیو کوفت
چشم غره ای نصیبش کردم که با تعجب بهم نگا میکرد
ات. آدم ندیدی؟
کوک. چیشده عصبی هستی؟!
ات. فضولیش به تو نیومده
وقت پرواز شد
مینهو رو بغل کردم
ات. دلم برات تنگ میشه
مینهو. منم همینطور مراقب خودت باش
ازش جداشدم که با چشای عصبی کوک مواجه شدم بخور نوش جونت حرص بخور
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
"3هفته بعد"
لی. ات جان نمیشه این درخواستو رد کنی میدونی چقدر برات خوبه؟
ات. نمیخوام آقای لی نمیخواممم من نمیخوام با جئون جونگکوک تبلیغات انجام بدم
لی. ات همین که گفتم(جدی)
لی همین کلمه رو گفتو درو پشت سرش بست
بنگچان. ات عزیزم؟ توکه باهاش روبه رو شدی چرا انقدر ناراحتی
ات. کمکم کن نمیخوام باهاش رو در رو شم
بنگچان. هوففف ببین این فرصت هرگز گیرت نمیوفته شانس دره خونتو زده
ات. آخه تو پاریس چرا؟
بنگچان. خب ات اینا باید برات عادی باشه تو ی آیدلی
ات.اوکی ببینم چی میشه...
بنگچان. وقت زیادی نداری فردا وقت پروازه
ات. قبوله زنگ بزن به لی بگو اوکیه
بنگچان نزدیکم شدو بغلم کرد
بنگچان. دلم برای دیونه بازیات تنگ میشه
ات. منم...
بنگچان. تو برو آماده شو من به لی میگم
ات. اوکی
رفتم بالا چمدونم برداشتمو چند دست لباسو لوازم آرایشی و... یه فکری زده به سرم ولی نمیدونم چطور میشه میخوام موهامو رنگ کنم
ات. بنگچاننن هیونگگگگگگ
بنگچان. بلههههه
ات. بیا بالااااااا
بنگچان. چیشده؟
ات. میخوام موهامو رنگ کنم!
بنگچان. شوخیت گرفته ات؟
ات. نه خیلی جدیم
بنگچان. خب الان من چیکار کنم
ات. موهامو رنگ کن
بنکچان. من نقاشم بچه.؟!.. بزار زنگ بزنم هیونجین اون بلده... چه رنگی
ات. هر رنگی خودت دوست داری من تا تصمیم بگیرم فرداشد
بعد2ساعت
ات. ممنون هیونگ
هیونجین. خواهش چطوره؟
ات. عالی شد دستت درد نکنه
هیونجین(لبخند)
.
.
مینهو پیاده شدو درو برام باز کرد چند تا بادیگاردم آقای لی فرستاده بودن بخاطر عکاس ها و طرفدار همینطوری که میرفتیم کلی ازم عکس میگرفتن وارد اتاق وی ای پی شدیم مینهو هم همینطور.... بدون نگاهی به دور و ورم به مینهو گفتم
ات. ای کاش توعم میمودی باز تنها نمیشدم
مینهو. متاسفم ات ولی آقالی گفتن که لازم نیست
ات. هوففف
عصابم تخمی بود بخاطر حرف آقای لی چرا نمیزاره مینهو باهام بیاد برگشتم روبه رومو دیدم که با کوک و بادیگاردش مواجه شدم
کوک. سلام لیدی
ات. لیدیو کوفت
چشم غره ای نصیبش کردم که با تعجب بهم نگا میکرد
ات. آدم ندیدی؟
کوک. چیشده عصبی هستی؟!
ات. فضولیش به تو نیومده
وقت پرواز شد
مینهو رو بغل کردم
ات. دلم برات تنگ میشه
مینهو. منم همینطور مراقب خودت باش
ازش جداشدم که با چشای عصبی کوک مواجه شدم بخور نوش جونت حرص بخور
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۴.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.