عشق اجباری

عشق اجباری
پارت ۲۳
نمی دونم چرا ولی از وقتی که به دانیال محرم شدم یه جوریم . با اینکه به این چیزا اعتقاد ندارم ولی یه جوری شده بودم. توی راه آتیله بودیم که یهو چند تا ماشین جلوی ماشین ترمز کردم ایلیا و دانیال به هم یه سری علامت دادن.
# دانیال
اه مردتیکه الاغ یه امروز رو ول کن ما نیست . به ایلیا علامت دادم و شروع کردم سریع دنده عقب رو گرفتم و پام رو گاز فشار دادم . ماشین شروع کرد به عقب رفتن سریع فرمون گرفتم یه دور پلیسی زدم و به طرف اعمارت روندم . به مانلی نگاه کردم فک می کردم الان جیغ و داد میکنه ولی دیدم عین خیالش هم نیست .مانلی « دانیال این همون دشمنت بود ؟؟» دانیال « آره ، ولی نگران نباش به عکاس میگم بیاد تو باغ عکس میگیرم»
#مانلی
دانیال وقتی گفت به عکاس میگه بیاد تا تو باغ ازمون عکس بگیره خیلی خوشحال شدم ولی به روش نیاوردم ، ولی بعدش که فک کردم ، دیدم اعمارت که باغ نداره . برا همین به دانیال گفتم « دانیال، اعمارت که باغ نه» دانیال « نگران نباش میریم باغ دوستم
دیدگاه ها (۸)

عشق اجباریپارت ۲۴از اونجایی که من عاشق عکس گرفتن بودم خیلی خ...

عشق اجباریپارت ۲۵ وقتی رسیدیم اعمارت . اولین کسی که دیدم مان...

عشق اجباریپارت ۲۲ قبل از اینکه بشینم تو جایگاه محبوبه جون او...

عشق اجباریپارت ۲۱ #مانلیپشت ساناز از پله پایین می رفتم که بر...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۳#

جیمین فیک زندگی پارت ۸۰#

جیمین فیک زندگی پارت ۶۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط