عشق ممنوع!(20)

دوهفته بعد:
توی این دو هفته همش کمپانی بودم.یا می رقصیدیم می خوندم یا تکالیف کره یا رو انجام میدادم.به معنای واقعی هر شب با سردرد بدی می خوابیدم و صبح به خاطر سردرد شدید شب قبلش با گیجی بیدار می شدم.تمام طول روز شیر آب رو باز می کردم و با آب یخ صورتم رو می شستم.توی این دوهفته چند بسته قرص استامینوفن تمام کرده بودم و تنها چیزی که براش دارم اینا رو تحمل می کنم رو توی این دوهفته ندیدم.ساعت حدودای دو شب بود و من داشتم برای امتحان زبان کره ایم می خوندم که صدای ریئس اومد ولی چون یه دفعه ای بود متوجه نشدم.
هزار بار بهت گفتم وقتی یه دفعه ای حرف می زنی من نمی فهمم.اینو بفهم!
@باشه حالا! جیمین به کجا رسید؟
هیچی.توی این دوهفته به دوران مدرسه رسیدم.فقط دارم درس می خونم و می رقصم. آخه فرق من با اینا که هیچه!من نباید یه فرقی داشته باشم.کاش حداقل این همه بدبختی می کشم یه چیزی هم از این آیدل شدن نصیبمون بشه.مثلا پولایی که می گیرن!
@باشه باشه!بس کن!اول جواب منو بده.منظورت از هیچی چیه؟!
$اون آیدل رو نتونسته توی این دوهفته ببینه.
@یعنی چی؟! من تو رو ...
و به بقیه ی حرفش گوش نکردم چون اون آیدل اومده بود و باید خودم رو عادی جلوه میدادم برای همین زیر لب گفتم:اومد.
سلام کرد که سلام کردم و دوباره به خوندن زبان ادامه دادم.مدام دستم رو می خاروندم که موجب شده بود سرخ بشه.گرچه خودم هم می دونستم این مال عوارض زیاد خوردن اون قرص هاست ولی اهمیت نمی دادم.درد کمر و پهلوم هم بود که اون هم متل قرص ها بود.ولی چیزی که توجهم رو جلب کرد سیاهی بود که جلوی دیدم رو گرفت و بعد هم خاموشی...