وقتی که پرنسسم خوابه
_یاعع منحرف منظورم کولر روشن کنم بود
+اها باش
فردا صبح
ات بیدار شد و دید تنها رو تخت خوابیده
بلند شد دید کمد شیشه ای تهیونگ بهش لباس اضافه شده رفت جلو و دید یه کاغذ اونجاست
نامه 💌
سلام عزیزم
نمیدونستم چی دوست داری پس هرچی به نظرم قشنگ بود رو گرفتم
و اینکه من تو اتاق کارم هستم.
تویاشپز خونه صبحانه هست هرچی خواستی به اجوما بگو
+همه این لباس ها مال منه؟ تو عمرم انقدر لباس نداشتم .
(حاضر شد و صبحونش هم خورد، داشت عمارتو میگشت که دید تهیونگ تو هیچ کدوم از اتاقا نیست رفت پایین و یه چیزی مثل انبار مانند دید نزدیکش شد و صدای تهیونگ رو شنید..
_مرتیکه خر نمیخوای بگی چه گوهی میخوردی؟
+دارن چه کار میکنن؟
(در باز )
ات دید یه مرد که کل بدنش زخم و روی صورتش یه سوختگی بزرگ داره روی صندلی نشسته و تهیونگ با هر سوالی که میپرسه یه زخم روی بدن مرد میندازه
توی همون لحظه مرده تو رو دید و چشم ازت بر نداشت تا این که تهیونگ هم تو رو دید
روی دستای تهیونگ کلی خون بود
_عزیزم ایـ.. اینجا چه کار میکنی؟
+مـ.. ن او.. اولش دنبال تو بودم دید توی اتاق کارت نیستی دنـ. دنبالت بودم که دیدم انجایی(لکنت)
تهیونگ اروم نزدیک ات شد و ات ازش فاصله گرفت
_داری چه کار میکنی؟
+تو.. تو داری اونو میکشی
_ات عزیزم اگه اون حرف بزنه کشته نمیشه (خواست موهای ات رو ناز کنه که ات رفت کنار)
_تو ازم میترسی؟
+سکوت
_(روبه رو بادیگاردش) ببرش توی اتاق من از اونجا بیاد بیرون تک تکتون رو تیکه و پاره میکنم
@چشم.....
+...
+اها باش
فردا صبح
ات بیدار شد و دید تنها رو تخت خوابیده
بلند شد دید کمد شیشه ای تهیونگ بهش لباس اضافه شده رفت جلو و دید یه کاغذ اونجاست
نامه 💌
سلام عزیزم
نمیدونستم چی دوست داری پس هرچی به نظرم قشنگ بود رو گرفتم
و اینکه من تو اتاق کارم هستم.
تویاشپز خونه صبحانه هست هرچی خواستی به اجوما بگو
+همه این لباس ها مال منه؟ تو عمرم انقدر لباس نداشتم .
(حاضر شد و صبحونش هم خورد، داشت عمارتو میگشت که دید تهیونگ تو هیچ کدوم از اتاقا نیست رفت پایین و یه چیزی مثل انبار مانند دید نزدیکش شد و صدای تهیونگ رو شنید..
_مرتیکه خر نمیخوای بگی چه گوهی میخوردی؟
+دارن چه کار میکنن؟
(در باز )
ات دید یه مرد که کل بدنش زخم و روی صورتش یه سوختگی بزرگ داره روی صندلی نشسته و تهیونگ با هر سوالی که میپرسه یه زخم روی بدن مرد میندازه
توی همون لحظه مرده تو رو دید و چشم ازت بر نداشت تا این که تهیونگ هم تو رو دید
روی دستای تهیونگ کلی خون بود
_عزیزم ایـ.. اینجا چه کار میکنی؟
+مـ.. ن او.. اولش دنبال تو بودم دید توی اتاق کارت نیستی دنـ. دنبالت بودم که دیدم انجایی(لکنت)
تهیونگ اروم نزدیک ات شد و ات ازش فاصله گرفت
_داری چه کار میکنی؟
+تو.. تو داری اونو میکشی
_ات عزیزم اگه اون حرف بزنه کشته نمیشه (خواست موهای ات رو ناز کنه که ات رفت کنار)
_تو ازم میترسی؟
+سکوت
_(روبه رو بادیگاردش) ببرش توی اتاق من از اونجا بیاد بیرون تک تکتون رو تیکه و پاره میکنم
@چشم.....
+...
۶۴۴
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.