p9
p9
شماره ناشناس بود با این جمله فهمیدم کار پسره کوکه محلش ندادم و گوشیمو خاموش کردم و خابیدم
فردا صبح مدرسه:
از خاب بلند شدم و لباس پوشیدم و راه افتادم به سمت مدرسه، یه بغضی تو گلوم داشتم نمیدونم برای چی، رسیدم مدرسه رفتم در اتاق مدیر رو زدم
مدیر: بیا داخل
هه سو: سلام، اومدم غیبت هامو مجاز کنم
مدیر: به به دوتا از بچه های مدرسه باهم غیبشون میزنه باهم هم میان مدرسه، خب هه سو میشنوم کجا بودی این چند روز
با حرف مدیر نگاهی به کوک کردم دیدم بدحور داره نگاهم میکنه ترسیدم ازش
هه سو: مادرم تصادف کرده بود ببخشید
مدیر: که اینطور تو میتونی بری سر کلاست، ولی شما ن جناب جئون
کوک: من که بهتون گفتم برای پدرم مشکل پیش اومد باهاش رفتم بوسان
مدیر: الان معلم میاد برین سرکلاس، تکلیف توهم روشن میکنم جناب جئون
کوک: برو بابا (زیر لب)
کوک درو باز کرد با شتاب و رفت به سمت کلاساز مدیر عذرخاهی کردم و رفتم تو کلاس، پچ پچ ها بین بچه ها شروع شد
بچه ۱: واو یعنی این دوتا باهم قرار میزارن چند روز نبود
بچه ۲:اره فک کنم ببین، ولی چقد سردن
کوک: بازم زر زر کنین میکشمتون، فهمیدین( داد)
کوک سرشون داد زد و برگشت به من خیره شد نگاهمو ازشگرفتم و سرمو گذاشتم رو ویز معلم اومد
معلم: سلام بچه ها، امرپز دانش اموز جدید داریم، بیا تو عزیزم
بچه ها صداشون رفت بالا که وای چقد خشگله این پسره
هه سو: اینم ییکی دیگع مث کوک مگه چه فرقی دارن
معلم: خودتو معرفی کن پسرم
جین: سلام من کیم سوکجین هستم
هه سو: چیییی(صدای بلند)
جین: ت... تو اینجا درس میخونی، کوک؟
معلم: مشکلی پیش اومده خانم لی، برو پیش هه سو بشین پسرم
جین: چشم
هه سو: عا ن مشکلی نیست فقط تعجب کردم (خنده فیک)
هه سو: اخه این شانسه من دارم تو زندگیم هوف چرا باید بیان اینجا درس بخونن اخه گوه توش(زیر لب)
کلاس تموم شده بود همه رفته بودن بیرون از کلاس حتی جین سرمو گذاشتم رو میز و چشمامو بستم، یهو موهام کشیده شد بدجور افتادم رو زمین
یواهون: ای نگا نگا دختره هرزه، کارت بهجایی کشید با کوک قرار میزاری ها (داد)
هیچی نمیگفتم لگد زدن به پهلوم دقیقا همونجایی که اون مرد ها زده بودن و بدجور درد گرفت که اشکم در اومد، از جام بلمد شدم و موهاشو گرفتم و زدم تو گوشش
هه سو: اره بلکه قرتر بزارم به تو چه ربطی داره ها چه ربطی به تو داره اخه خودتو که اندازه یه تیکه اشغالی میزاری کنار اون، برو تو برو باهاش(داد و میزنه تو گوشش)
کوک:چه خبره اینجا، این کصشعرا چیع
هه سو: عه بفرما اقاتون اومد لاس زدن باهاشو شروع کن
کوک: دختره عوضی چی داری میگی با خودت
هه سو: برو بابا، ببین چیا نمیگن پشت سر ت و من
کوک: وات د فاک؟
کامنت: ۲٠٠تا
لایک: ۳۵
شماره ناشناس بود با این جمله فهمیدم کار پسره کوکه محلش ندادم و گوشیمو خاموش کردم و خابیدم
فردا صبح مدرسه:
از خاب بلند شدم و لباس پوشیدم و راه افتادم به سمت مدرسه، یه بغضی تو گلوم داشتم نمیدونم برای چی، رسیدم مدرسه رفتم در اتاق مدیر رو زدم
مدیر: بیا داخل
هه سو: سلام، اومدم غیبت هامو مجاز کنم
مدیر: به به دوتا از بچه های مدرسه باهم غیبشون میزنه باهم هم میان مدرسه، خب هه سو میشنوم کجا بودی این چند روز
با حرف مدیر نگاهی به کوک کردم دیدم بدحور داره نگاهم میکنه ترسیدم ازش
هه سو: مادرم تصادف کرده بود ببخشید
مدیر: که اینطور تو میتونی بری سر کلاست، ولی شما ن جناب جئون
کوک: من که بهتون گفتم برای پدرم مشکل پیش اومد باهاش رفتم بوسان
مدیر: الان معلم میاد برین سرکلاس، تکلیف توهم روشن میکنم جناب جئون
کوک: برو بابا (زیر لب)
کوک درو باز کرد با شتاب و رفت به سمت کلاساز مدیر عذرخاهی کردم و رفتم تو کلاس، پچ پچ ها بین بچه ها شروع شد
بچه ۱: واو یعنی این دوتا باهم قرار میزارن چند روز نبود
بچه ۲:اره فک کنم ببین، ولی چقد سردن
کوک: بازم زر زر کنین میکشمتون، فهمیدین( داد)
کوک سرشون داد زد و برگشت به من خیره شد نگاهمو ازشگرفتم و سرمو گذاشتم رو ویز معلم اومد
معلم: سلام بچه ها، امرپز دانش اموز جدید داریم، بیا تو عزیزم
بچه ها صداشون رفت بالا که وای چقد خشگله این پسره
هه سو: اینم ییکی دیگع مث کوک مگه چه فرقی دارن
معلم: خودتو معرفی کن پسرم
جین: سلام من کیم سوکجین هستم
هه سو: چیییی(صدای بلند)
جین: ت... تو اینجا درس میخونی، کوک؟
معلم: مشکلی پیش اومده خانم لی، برو پیش هه سو بشین پسرم
جین: چشم
هه سو: عا ن مشکلی نیست فقط تعجب کردم (خنده فیک)
هه سو: اخه این شانسه من دارم تو زندگیم هوف چرا باید بیان اینجا درس بخونن اخه گوه توش(زیر لب)
کلاس تموم شده بود همه رفته بودن بیرون از کلاس حتی جین سرمو گذاشتم رو میز و چشمامو بستم، یهو موهام کشیده شد بدجور افتادم رو زمین
یواهون: ای نگا نگا دختره هرزه، کارت بهجایی کشید با کوک قرار میزاری ها (داد)
هیچی نمیگفتم لگد زدن به پهلوم دقیقا همونجایی که اون مرد ها زده بودن و بدجور درد گرفت که اشکم در اومد، از جام بلمد شدم و موهاشو گرفتم و زدم تو گوشش
هه سو: اره بلکه قرتر بزارم به تو چه ربطی داره ها چه ربطی به تو داره اخه خودتو که اندازه یه تیکه اشغالی میزاری کنار اون، برو تو برو باهاش(داد و میزنه تو گوشش)
کوک:چه خبره اینجا، این کصشعرا چیع
هه سو: عه بفرما اقاتون اومد لاس زدن باهاشو شروع کن
کوک: دختره عوضی چی داری میگی با خودت
هه سو: برو بابا، ببین چیا نمیگن پشت سر ت و من
کوک: وات د فاک؟
کامنت: ۲٠٠تا
لایک: ۳۵
۱۲۷.۰k
۲۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.