p11
p11
بکهیون: براچی اومدی اینجا...
(ماجرا براش تعریف میکنی)
بکهیون: خب نگران نباش از امشب تا پس فردا شب هوا به شدت بارونیه و نمیتونیم بریم بیرون از کلبه طوفان هس
هه سو: پس من باید چه کار کنم، پدرم مادرم نگران میشن(بغض) میشه گوشیمو برام بیاریـ
بکهیون: اره وایسا، بیا اینم گوشیت
هه سو: ممنون
گوشیمو تا روشن کردم کلی تماس بی پاسخ از جین و پدرم بود، تا انتن بود زنک زدم پدرم جواب نمیداد بازم بعد چند بار زنک زدم جواب داد
پ/هه سو: الو... الو دخترم هه سو کجایی
هه سو: سلام بابا، من... من اومدم خونه دوستم تا سه روز اینجام ببخشید نشد بهتون بگم
پ/هه سو: باشه دخترم نگران شدم مواظب خودت باش عسل بابا
هه سو:(لبخند فیک) باشه بابا خدافظ
بکیهون: چه خوبه پدری به این خوبی داری خوش به حالت
هه سو: هعی درسته پدرم خوبه ولی گه فایده زندگیم عنیه، مگه تو پدر و مادر نداری
بکهیون: ن (بغض) وقتی بگه بودم یه قاتل همشونا کشت فقط من زنده موندم، میخام تلافی کنم وقتی پسر اون قاتل و گیر اوردم
هه سو: ببخشید نباید میگفتم، من کمکت میکنم گیر بیاریش
بکهیون: جدی، ممنونم ازت
هه سو: خاهش میکنم
وقتی بهش گفتم کمکش میکنم قاتل خانوادشو پیدا کنه خوشحال شد و اوند بغلم کرد زود و خشکم زده بود و نمیدونستم باید چه کار کنم، بغلش مثل بغل جین ارامش خاصی داشت، گوشیم زنگ خورد نگاه انداختم ببینم کیه یه شماره ناشناس بود
هه سو: ببخشید گوشیم داره زنگ میخورع
بکهیون: عا ببخشید هیجان زده شدم، جواب بده
هه سو: الو بفرمایید
جین: الو... هه سو کجایی نزدیک صد بار زنگ زدم رو گوشیت چرا جواب نمیدی(داد) کجاییی
هه سو: اومدم خونه دوستم مشکلی داری باهاش سر منم داد نزن(با صدا بلند)
جین: الو... الو هه سو معذرت میخام ناراحت شدم...
تلفن و قطع و پرتش کردم رو مبل، اون پسره اومد نزدیکم و کنارم نشست و برام ابمیوه اورد
بکهیون: خوبی، عصبانی شدی برات یه لیوان ابمیوه اوردم
هه سو: اره، اره خوبم چیزی نیست مرسی(لبخند)
بکهیون: خب نگفتی اسمت چیه و چند سالته،بزار اول من بگم، من بکهیون هستم و ۲۲سالمه و تو
هه سو: من هه سوهستم ۲۰سالمه خوشبختم
بکهیون: خوشبختم از اشناییت، نظرت چیه یه فیلم ببینیم
هه سو: اره فیلم ترسناک، فیلم ترسناک بزار
بکهیون: ترسناک اما...
هه سو: چیع میترسی (خنده)
برای اولین بار میخندیدم و سریع خودمو جمع و جور کردم
هه سو: اصن هر فیلمی میخای بزار به من چه
بکهیون: یا یا ناراحت نشو بیا فیلم ترسناک ببینیم، من برم خوراکی بیارم بخوریم
هه سو: باشه(خنده فیک)
فیلم وگذاشتیم و وسطای فیلم ترسناک شده بود، یهو جن اومدتو تلوزیون و بکهیون خودشو جمع کرد و منو بغل کرده بود از ترس و قیافش خیلی باحال بود
کامنت: ۲۵۰
لایک: ۴٠
بکهیون: براچی اومدی اینجا...
(ماجرا براش تعریف میکنی)
بکهیون: خب نگران نباش از امشب تا پس فردا شب هوا به شدت بارونیه و نمیتونیم بریم بیرون از کلبه طوفان هس
هه سو: پس من باید چه کار کنم، پدرم مادرم نگران میشن(بغض) میشه گوشیمو برام بیاریـ
بکهیون: اره وایسا، بیا اینم گوشیت
هه سو: ممنون
گوشیمو تا روشن کردم کلی تماس بی پاسخ از جین و پدرم بود، تا انتن بود زنک زدم پدرم جواب نمیداد بازم بعد چند بار زنک زدم جواب داد
پ/هه سو: الو... الو دخترم هه سو کجایی
هه سو: سلام بابا، من... من اومدم خونه دوستم تا سه روز اینجام ببخشید نشد بهتون بگم
پ/هه سو: باشه دخترم نگران شدم مواظب خودت باش عسل بابا
هه سو:(لبخند فیک) باشه بابا خدافظ
بکیهون: چه خوبه پدری به این خوبی داری خوش به حالت
هه سو: هعی درسته پدرم خوبه ولی گه فایده زندگیم عنیه، مگه تو پدر و مادر نداری
بکهیون: ن (بغض) وقتی بگه بودم یه قاتل همشونا کشت فقط من زنده موندم، میخام تلافی کنم وقتی پسر اون قاتل و گیر اوردم
هه سو: ببخشید نباید میگفتم، من کمکت میکنم گیر بیاریش
بکهیون: جدی، ممنونم ازت
هه سو: خاهش میکنم
وقتی بهش گفتم کمکش میکنم قاتل خانوادشو پیدا کنه خوشحال شد و اوند بغلم کرد زود و خشکم زده بود و نمیدونستم باید چه کار کنم، بغلش مثل بغل جین ارامش خاصی داشت، گوشیم زنگ خورد نگاه انداختم ببینم کیه یه شماره ناشناس بود
هه سو: ببخشید گوشیم داره زنگ میخورع
بکهیون: عا ببخشید هیجان زده شدم، جواب بده
هه سو: الو بفرمایید
جین: الو... هه سو کجایی نزدیک صد بار زنگ زدم رو گوشیت چرا جواب نمیدی(داد) کجاییی
هه سو: اومدم خونه دوستم مشکلی داری باهاش سر منم داد نزن(با صدا بلند)
جین: الو... الو هه سو معذرت میخام ناراحت شدم...
تلفن و قطع و پرتش کردم رو مبل، اون پسره اومد نزدیکم و کنارم نشست و برام ابمیوه اورد
بکهیون: خوبی، عصبانی شدی برات یه لیوان ابمیوه اوردم
هه سو: اره، اره خوبم چیزی نیست مرسی(لبخند)
بکهیون: خب نگفتی اسمت چیه و چند سالته،بزار اول من بگم، من بکهیون هستم و ۲۲سالمه و تو
هه سو: من هه سوهستم ۲۰سالمه خوشبختم
بکهیون: خوشبختم از اشناییت، نظرت چیه یه فیلم ببینیم
هه سو: اره فیلم ترسناک، فیلم ترسناک بزار
بکهیون: ترسناک اما...
هه سو: چیع میترسی (خنده)
برای اولین بار میخندیدم و سریع خودمو جمع و جور کردم
هه سو: اصن هر فیلمی میخای بزار به من چه
بکهیون: یا یا ناراحت نشو بیا فیلم ترسناک ببینیم، من برم خوراکی بیارم بخوریم
هه سو: باشه(خنده فیک)
فیلم وگذاشتیم و وسطای فیلم ترسناک شده بود، یهو جن اومدتو تلوزیون و بکهیون خودشو جمع کرد و منو بغل کرده بود از ترس و قیافش خیلی باحال بود
کامنت: ۲۵۰
لایک: ۴٠
۷۲.۵k
۲۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.